روزی که من پا به کنگره۶۰ گذاشتم را به خوبی یادم هست خیلی خجالت میکشیدم و با نا امیدی وارد کنگره۶۰ شدم. چون فکر میکردم اینجا هم مثل مکانهای دیگر است مسافرم تا آخر نمیرود آن روز میگفتم فقط همسر من اعتیاد دارد. من هیچ انگیزه و امیدی نداشتم میگفتم من همهی راهها را رفتم این آخرین راه است، یا با هم به رهایی میرسیم یا به جدایی... من چند روز اول را به خاطر مسافرم میآمدم یادم نیست ولی همان اول بود که گفتم چرا برای مسافرم به کنگره بیام چرا برای خودم نیام چون من هم به اندازهی او تخریب شدهام پس به خاطر خودم میآیم تا حالم خوب شود. خدا را شکر تا حالا که حالم خوب هست مطمئنم از این به بعد هم حالم خوبتر میشود. من در دعاهای کنگره فقط دعا میکنم برای همهی بیماران اعتیاد تا خانوادههایشان حال دلشان مثل من خوب شود. درست است مسافرم هنوز به رهایی نرفته که بفهمم چه حال خوبی دارد ولی اول به امید خدا بعد به امید دستان پر مهر جناب مهندس دژاکام که میدانم در آیندهای نزدیک به حال خوش و رهایی میرسیم به امید آن روز.
نویسنده:همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
ویرایش:همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
بارگزاری:همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
84