English Version
This Site Is Available In English

معجزه کنگره۶۰ بازسازی خانواده و زندگی

معجزه کنگره۶۰ بازسازی خانواده و زندگی

سال‌ها بود که خانه‌ ما، باوجود سقفی بالای سر، آرامش نداشت. دیوارهای خانه شاهد شب‌هایی بودند که با اشک و دعا به ‌صبح می‌رسیدند و روزهایی که با اضطراب و نگرانی آغاز می‌شدند. برادرم، روزی مایه‌ افتخار خانواده، آرام‌آرام در دام تاریک اعتیاد فرومی‌رفت. من به‌عنوان خواهری که از نزدیک شاهد فروپاشی او بودم، جز سوختن در آتش ناتوانی، کاری نمی‌توانستم بکنم. هرروز که می‌گذشت سایه‌ سنگین ناامیدی بر خانه‌ ما سنگینی می‌کرد. مادرم با چشمانی اشک‌بار و قلبی شکسته دعا می‌کرد و پدرم در سکوتی دردناک‌تر از فریاد فرورفته بود.

من میان این دو نگاه آشفته، خود را گم‌کرده بودم. گاهی می‌خواستم فریاد بزنم؛ اما انگار صدایی نداشتم. برادرم گاهی بااراده‌ای قوی، تصمیم به ترک می‌گرفت؛ اما راه را گم‌کرده بود. هر بار که زمین می‌خورد، ما هم با او فرو می‌ریختیم. من به‌عنوان خواهر و همسفرش، بیش‌تر از دیگران طعم تلخ شکست‌های مکرر او را می‌چشیدم. در خانه‌ای پر از جروبحث و کلمات تلخ، آرزو می‌کردم راهی برای پایان این آشفتگی وجود داشته باشد؛ اما امیدی نبود. تمام راه‌ها یا بی‌نتیجه بودند یا موقتی و این چرخه تلخ‌ بارها تکرار می‌شد. تلاشی بی‌ثمر، سقوطی دوباره و دل‌هایی شکسته‌تر از پیش.

روزهایی بود که با خود می‌گفتم: شاید این کابوس هیچ‌گاه پایان نیابد؛ اما خداوند مهربان دری به روی ما گشود، کنگره۶۰ نامی که در ابتدا تنها یک پیشنهاد بود؛ اما امروز برای ما به معنای واقعی (زندگی دوباره) است. به همراه برادرم وارد کنگره۶۰ شدیم بادلی پر از شک و ذهنی آشفته؛ اما از همان نخستین روز، نسیم آرامش را حس کردم آرامشی در چهره‌ اعضاء، محبتی در نگاه راهنمایان، نظمی استوار در جلسات و سخنانی که از دل برمی‌آمد و بر دل می‌نشست. برادرم آرام‌آرام یاد گرفت که درمان فقط پرهیز نیست آموزش است، ساختن و تغییر تدریجی درون و بیرون است. تصمیم‌هایش دیگر سطحی و زودگذر نبود.

من نیز به‌عنوان همسفر، گام‌به‌گام با او پیش رفتم؛ اما این بار با آگاهی و آموزش. در کنگره۶۰ فهمیدم که همسفر بودن، تنها تماشا کردن نیست. همسفر نیز باید بیاموزد، تغییر کند خود را بشناسد و رشد دهد. یاد گرفتم که همسفر باید صبور باشد نه از سر اجبار بلکه از سر عشق و دانایی. هر هفته در جلسات حاضر می‌شوم، گوش می‌دهم، می‌نویسم و می‌آموزم. از سخنان راهنمایان درس می‌گیرم و از تجربه‌ همسفران دیگر امید. شب‌های من دیگر با اشک نمی‌گذرد؛ بلکه با تفکر و امید سپری می‌شود.

کم‌کم دیدم که خانه‌ ما دیگر میدان جنگ نیست. فریادها محو شد، جروبحث‌ها کمتر شد و امید، آرام‌آرام بازگشت. لبخند ته‌چهره‌ مادرم نشست و پدرم دیگر ساکت نبود حرف می‌زد و می‌خندید. من نیز پس از سال‌ها، طعم آرامش را در خانه چشیدم. امروز می‌دانم که معجزه تنها در دعا نیست. معجزه در آموزش، خواستن، پایداری و حرکت است. کنگره۶۰ این راه را به ما نشان داد. نه‌تنها برادرم نجات یافت؛ بلکه همه‌ ما از باتلاق غم و درماندگی رها شدیم.

حالا هر صبح با امید بیدار می‌شوم و هر شب با آرامشی ژرف‌تر از گذشته به خواب می‌روم. امروز می‌دانم که همسفر بودن محبت الهی است. فرصتی برای رشد، بخشش، صبر و عشق ورزیدن و برادرم اکنون در مسیر آموزش و خدمت گام برمی‌دارد و من نیز در کنارش می‌آموزم و رشد می‌کنم. کنگره۶۰ برای ما فقط درمان اعتیاد نبود، مدرسه‌ای بود برای زندگی، برای بازسازی خانواده‌ای که در آستانه‌ فروپاشی قرار داشت.

خانواده‌ ما به آینده امیدوارتر شده است. هر روز شکر می‌کنم که خداوند این فرصت را به ما داد، فرصتی برای بازسازی زندگی، بازگشت به عشق، احترام و آرامش و دعا می‌کنم که همیشه در مسیر آموزش و خدمت بمانیم و این نور را به‌ دیگران نیز هدیه کنیم.

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .