English Version
This Site Is Available In English

وعده خداوند دروغ نیست و نوبت باران محفوظ است

وعده خداوند دروغ نیست و نوبت باران محفوظ است

«درختان ایستاده می‌میرند.» در نوجوانی، خیلی به درس و ادامه تحصیل علاقه داشتم؛ اما خانواده‌ام چندان موافق نبودند. قبل از اینکه کنکور بدهم، دست تقدیر زندگی جدیدی را در کنار مسافرم برایم رقم زده بود. وارد زندگی متاهلی شدم. از ابتدای زندگی، متوجه مصرف الکل و سیگار مسافرم شدم. تنش‌های زیادی با هم داشتیم. بارها به فکر جدایی افتادم؛ ولی جدا شدن از فرزندان و حتی مسافرم برایم خیلی دشوارتر از زندگی کردن در این اوضاع و شرایط بود.

روزبه‌روز اوضاع زندگی‌مان وخیم‌تر می‌شد تا اینکه متوجه شدم مسافرم کمی تغییر کرده است؛ سپس پی بردم که او مصرف‌کننده تریاک شده است. تعجب می‌کردم؛ چون او مصرف‌کنندگان را مسخره می‌کرد، حال چگونه خودش در جایگاه آنان قرار گرفته است؟!

چندین سال گذشت و با هر ترک، مقدار مصرفش زیادتر می‌شد تا اینکه تصمیم گرفتیم، زیر نظر پزشک ترک اعتیاد، این کار را انجام دهیم. به توصیه پزشک، چند روزی هروئین مصرف کرد تا راحت‌تر بتواند ترک کند. این اتفاق باعث شد مسافرم مصرف ماده مخدر جدیدی را تجربه کند که به ‌مراتب، تخریب بیشتری روی جسم و روان مسافرم و حتی روی زندگی‌مان داشت.

نابود شدن تدریجی خودم، مسافرم، زندگی و فرزندانم را حس می‌کردم. همیشه از خدا گله می‌کردم؛ چرا من؟ خیلی نذر و نیاز کردم. گویی هنوز زمانش نرسیده بود؛ ولی من آن روزها درک این مسائل را نداشتم.

خیلی اتفاقی با کنگره آشنا شدم. اذن ورودمان به کنگره صادر شد. خدا را شاکرم از این موهبت الهی که شامل حال من شده است. مسافرم هنوز رها نشده است، بندهای اعتیاد مثل تارهای عنکبوت روی زندگی‌ام تنیده شده؛ ولی هزاران بار خدا را شکر، شکر که اوضاع خیلی متفاوت شده است. با آموزش‌های ناب کنگره، من تغییر کردم.

دیگر شکایت و گله ندارم. دیگر غر نمی‌زنم. می‌دانم با شکوه و گلایه چیزی تغییر نمی‌کند، فقط من در پیشگاه خداوند مردود و رانده می‌شوم. با تلاش، در صراط مستقیم حرکت می‌کنم و می‌دانم وعده خداوند دروغ نیست. باور دارم نتیجه مطلوب خواهد بود و نوبت باران محفوظ است.

آقای مهندس می‌فرمایند: «در مشکلات یا تقاص پس می‌دهیم یا می‌آموزیم و مورد آزمایش قرار می‌گیریم.» در هر دو صورت، برایم آموزش دارد. اگر در این بعد نتوانم مشکلاتم را حل کنم، در بعد دیگر دوباره با همین مشکلات دست‌ و پنجه نرم خواهم کرد.

ایمان دارم که اگر بتوانم به صبر و استقامت خود ادامه دهم، اگر در صراط مستقیم حرکت کنم، از ضد ارزش‌ها دوری کنم، امیدوار باشم و در کل آموزش‌های کنگره را کاربردی کنم، به صلح و آرامش خواهم رسید.

ناگفته نماند که اکنون نگاهم و دیدگاهم نسبت به خیلی چیزها تغییر کرده است، خودم را بدبخت نمی‌دانم. یاد گرفته‌ام برای جسمم ارزش قائل باشم، برای وقت و زمانی که در اختیار دارم ارزش قائل باشم و برای کارها و حرف‌های عبث و بیهوده وقت نگذارم، ببخشم تا بخشیده شوم. در آخر، خداوند را شاکرم که من یکی از اعضای کنگره60 هستم. از آقای مهندس و خانواده پر مهر و محبت ایشان سپاسگزارم. از راهنمای خوبم، همسفر مریم، کمال تشکر را دارم.

نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوازدهم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازه‎‌واردین همسفر فریناز نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .