میخواهم حرفهای دلم که در مسیر زندگیم گذشته برایتان بگویم، من هم مثل دیگران در زندگیم خیلی با سختیها و مشکلات مواجه شدم، هر انسانی در مسیر زندگیش بالا و پایین و دشواریهایی دارد، من هم طبیعتا داشتم، روحیه سالمی داشتم؛ اما نمیتوانستم در مقابل اذیت و آزار دیگران عکسالعملی نشان دهم و آنها هم از این موقعیت سوءاستفاده میکردند و توقعاتشان از من بیشتر میشد، به دلیل اینکه آگاهی درستی نداشتم تا برخورد مناسب را انجام بدهم، دچار افسردگی شدم، گاهی اوقات پرخاشگری میکردم، این فکرها ذهن من را اذیت میکرد و احساس میکردم بیمار هستم.
خدا را شکر بچههایم به خوبی بزرگ شدند، با ادب و درسخوان، اما نمیدانم چطور شد که پسرم به سمت اعتیاد رفت، وقتی متوجه شدم تمام افکار و اندیشهام بهم ریخت و دیگر طاقت چیزی را نداشتم، با خانواده دعوا میکردم و با همسرم حرف نمیزدم، با گذشت زمان هر روز وضعیت بدتر میشد، اگر هم به اطرافیان میگفتیم، آنها میگفتند: شما نتوانستهاید فرزندتان را خوب تربیت کنید.
هر کاری میکردم که حال مسافرم خوب شود، دعا میکردم، نماز میخواندم، مشاوره میرفتیم؛ اما وقتی نتیجه نمیگرفتم منزوی میشدم و شاید چند روز نماز نمیخواندم، میگفتم: اگر خدا میخواست مشکل من را حل میکرد، خدا عدالت ندارد، چرا من باید این همه سختی بکشم؟ من که کسی را اذیت نکردهام، کاری به کسی نداشتهام و چراهای دیگر و انتظار داشتم، کسی بیاید و به من کمک کند؛ ولی هیچکس کاری نمیکرد؛ اما گاهی نگاه پدرم به من امید و آرامش میداد و با سکوتش به من میگفت: امیدت به خدا باشد.
من فکر میکردم که خداوند یا کسانی که به آنها اعتقاد داشتم، مشکل من را حل میکنند، گاهی هم فکر میکردم شاید خودم هم اشتباهاتی داشتهام؛ ولی نمیدانستم چه کاری باید بکنم، تا اینکه برای ترک به مرکز ترک اعتیاد رفتیم و مشکلمان را گفتیم، یک نفر در آنجا به ما گفت: به کنگره۶۰ بروید و آنجا درمان را شروع کنید، ما آدرس را گرفتیم و رفتیم، وقتی وارد شدیم، حس خیلی خوبی داشتیم، از اینکه با رفتار خوب با ما برخورد کردند، خیلی خوشحال شدیم و شروع به سفر کردیم، وقتی بعد از یک هفته شروع به نوشتن سیدی کردم، آرام آرام متوجه شدم که من کجای کار هستم و باید خیلی آموزش ببینم.
به وادی چهارم که رسیدم، متوجه شدم هر انسانی برای اینکه بتواند مشکل خود را حل کند و خواستههایش را به دست بیاورد، اول باید بداند در هرکاری و هرچیزی، در قبال خداوند، پدر و مادر، طبیعت، کارهایش، فرزندانش و حتی درمان اعتیادش خودش مسئول است، هر انسانی باید خودش تفکر خوب داشته باشد، در جهت ارزشها حرکت کند و از ضدارزشها دوری کند، از کسی توقع نداشته باشد، اگر شخصی به او بدی کرد از کسی کینه به دل راه ندهد و باید آموزش بگیرد تا به آن آگاهی برسد و کاری را انجام ندهد که حالش را خراب میکند، بداند که ارزشمند است و باید در جهت خواستههایش حرکت کند، به خداوند توکل کند و تزکیه را از خود شروع کند تا به نتیجه برسد.
جناب مهندس میفرمایند: امام حسین مظلوم نبودند؛ بلکه شجاع بودند، شجاعانه برای هدفهایشان جنگیدند؛ چون اگر مظلوم باشید، یعنی خودتان به خودتان ستم کردهاید و نتوانستهاید از حقتان دفاع کنید، من آن جا یاد گرفتم که ترس را کنار بگذارم و حداقل از خودم و خواستههایم دفاع کنم، در پایان خداوند را هزاران بار شکر میکنم که کنگره هست و دعا میکنم که همیشه برقرار باشد.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون ۲)
ویراستاری: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون ۱۱) دبیر سایت
ارسال: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ۹) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
171