English Version
This Site Is Available In English

خدا قرار نیست جای من زندگی کند

خدا قرار نیست جای من زندگی کند

اگر بخواهم خیلی صادقانه بگویم، این وادی برای من یک نقطه‌‌ عطف بود چون مواقعی در زندگی‌ که به بن‌بست می‌رسیدم، رابطه‌ای به پایان می‌رسید و یا موقعیتی خراب می‌شد سریع همه‌ چیز را دست خدا می‌سپردم و می‌گفتم که اگر قسمت باشد، درست می‌شود و اگر خدا بخواهد، خودش یک کاری می‌کند؛ ولی واقعیت این بود که در دل خودم از مسئولیت و پذیرش اشتباهاتم فرار می‌کردم؛ از این‌که یک بار بنشینم، خودم را نگاه کنم و ببینم کجای ماجرا بودم؟ چه‌ کاری کردم یا نکردم؟

این وادی به‌ من یاد داد که خدا قرار نیست جای من زندگی کند، تصمیم بگیرد یا مسیرم را طی کند؛ خدا آن نوری است که وقتی خودم حرکت می‌کنم، راه را به من نشان می‌دهد. در زندگی‌ یک زمانی بود که فکر می‌کردم اگر یک نفر بیاید، اگر یک رابطه شکل بگیرد و اگر شخصی دوستم داشته باشد، همه چیز درست می‌شود ولی آن رابطه هیچ‌وقت درست شروع نشد و در نهایت تمام شد و من تا مدت‌ها در ذهنم، به دنبال علت بودم و مدام به این فکر می‌کردم که اگر خدا نمی‌خواست چرا آن آدم آمد؟ چرا حس گرفتم؟ و چرا درد کشیدم؟

ولی وقتی وارد کنگره شدم و وادی‌ها را خواندم، مخصوصاً وادی چهارم، فهمیدم که همه‌ آن تجربه‌ها انتخاب‌های خودم بودند؛ حتی اگر آگاهانه نبود، من آن مسیر را رفتم، آن آدم را راه دادم و چشم‌هایم را برروی نشانه‌ها بستم چون می‌خواستم باور کنم چیزی که نیست، وجود دارد. این وادی به من یاد داد که مسئولیت فقط در کارهای بزرگ نیست و در کوچک‌ترین چیزها نیز می‌تواند باشد؛ به‌عنوان مثال: چطور با خودم حرف می‌زنم؟ چقدر دنبال تأیید دیگران هستم؟ منتظر می‌مانم تا شخصی بیاید و حالم را بهتر کند؟ یا خودم دست به کار می‌شوم؟

از زمانی‌که این وادی را متوجه شدم، دیدم نسبت به خداوند تغییر کرد؛ در گذشته فکر می‌کردم به خدا توکل کردن یعنی هیچی نگویم، فقط صبر و دعا کنم اما حال می‌دانم که توکل واقعی این نیست که یک گوشه بنشینم و بگویم که خدایا! خودت درستش کن؛ بعد نیز توقع داشته باشم که از آسمان معجزه بیاید، بلکه باید خودم حرکت کنم، بجنگم و مطمئن باشم که خدا پشت و پناه من است. 

در مسیر سفر مخصوصاً برای ما همسفران، خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که دچار احساس بی‌قدرتی می‌شویم اما این وادی می‌گوید که اگر مسئله‌ای برای تو حیاتی‌ است مثل آرامش، رهایی و فهم خودت، نباید فقط برعهده خدا بگذاری، بلکه خودت باید به‌طرف جلو حرکت و انتخاب کنی و مسئول حال دل خودت باشی. من یاد گرفتم اگر از چیزی ناراحت هستم، نمی‌توانم فقط بگویم که قسمت نبود؛ باید بپرسم که من چه سهمی در این ناراحتی دارم؟ چه چیزی را  ندیدم یا اشتباه گرفتم؟ و حال چطور می‌توانم بهتر تصمیم بگیرم؟

خدا هیچ‌‌وقت تنهایم نمی‌گذارد تا وقتی که  فقط منتظر باشم و حرکت نکنم، انگار خودم نیز خود را رها کرده‌ام. این وادی به من یاد داد که خدا بیشتر از همه انتظار دارد که من حرکت کنم و از یک آدم وابسته و سردرگم، تبدیل به انسانی شوم که مسئول زندگی خودش است. حال هر کجا که سختی به سراغم می‌آید، یادم می‌ماند که با خواستن، بلند شدن و عمل کردن، راه از خودم شروع می‌شود. وادی چهارم به معنای قدرت، توکل و ایمان واقعی است.

نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون بیستم)
رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون بیستم)
ویرایش و ثبت: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون بیست‌و‌پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .