اولین روزی که به کنگره آمدم را بهخوبی به یاد دارم؛ آن روز تمام وجودم از افسردگی، زودرنجی، غمواندوه و ضدارزشها پر بود. از همه تلاشها ناامید شده بودم، هیچ احساسی بین من و همسرم نبود و زندگیام را از دست رفته میدیدم. در همین افکارها بودم که یکلحظه، بهیاد یکی از دوستانم افتادم که زندگی او هم شبیه زندگی من بود؛ ولی در آخرین دیداری که با او داشتم از مکانی صحبت میکرد که اوضاع زندگی و حال روحیاش از طریق آموزشهای آن مکان خیلی بهترشده بود. گوشی بهدست در کنار دخترم نشسته بودم و در تردید بودم که تماس بگیریم یا نه؟ به دخترم نگاه میکردم که او چه گناهی دارد و یکلحظه نیرو و انگیزهای در من به وجود آمد. با خودم گفتم یک فرصت دیگر به زندگیام میدهم؛ سپس با دوستم تماس گرفتم و از او خواستم که راهی که رفتهاند را به ما هم نشان بدهد و ما را همراهی کنند؛ این آخرین امید، برای نجات همسر و زندگیام بود. دوستم با دلوجان پذیرفت و گفت: خدا به شما و زندگیتان نظرکرده که با من تماس گرفتی و میخواهی به کنگره بیایی. زمانی که وارد شعبه شدم، همانجا خدا را حس کردم، بغضم شکست و اشک از گوشه چشمانم جاری شد. دوباره این جمله را شنیدم؛ خدا به تو نظرکرده که به اینجا آمدهای و موفق خواهی شد؛ همان لحظه خدا را شکر کردم و از او خواستم من و مسافرم در این مسیر ثابتقدم باشیم و به رهایی برسیم و از دست این اهریمن نجات یابیم.
وقتی به خانه برگشتم، انرژی بالایی داشتم و حالم خیلی خوب بود. باوجوداینکه حس خوبی به مسافرم نداشتم؛ ولی باروی خوش به او سلام کردم، با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت: اینهمه انرژی را از کجا آوردهای؟ گفتم: از جایی مانند بهشت و برایش در مورد کنگره صحبت کردم که راه نجات و درمان اعتیاد، فقط آنجا میسر میشود. مسافرم وقتی ذوقوشوق من را دید، قبول کرد که جلسه بعد باهم راهی کنگره شویم. خداراشکر مواد مصرفیاش را کنار گذاشت و طبق متدد کنگره شروع به مصرف ot کرد. اکنونکه پنج ماه از سفرمان میگذرد، آنقدر زندگیمان شیرین و پر از عشقومحبت شده که حاضرم در زمین مقدس کنگره زانو بزنم و سجده شکر بهجا بیاورم و خدا را شکر بهجایی رسیدهام که آنهمه نفرت نسبت به مسافرم، تبدیل به عشق شده و گویی دوباره عاشق او وزندگیام شدهام و به بودن در کنارش افتخار میکنم و الآن میتوانم سرم را بالا بگیرم که نگذاشتم زندگیام نابود شود. این عشقومحبت و آرامشی را که در زندگیام دارم، مدیون کنگره و زحمات تمام افرادی هستم که به هر نحوی مشغول خدمت هستند و از خدا میخواهم که این سعادت شامل حال ما هم شود که بتوانیم خدمتگزار کنگره باشیم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویراستاری: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر مهرو (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مهتاج نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
121