جهانبینی برای من تنها یک واژهی ساده نیست، نگاهی ریشهدار به زندگی، هستی، خود و دیگران است، نگاهی که میتواند ما را از تاریکی به سوی روشنایی ببرد یا کاملاً برعکس اگر اشتباه باشد، ما را در گردابی از سردرگمی، قضاوت و درد ماندگار میکند. من پیش از آن که به کنگره۶۰ وارد شوم اسیر دیدگاههای محدود و قضاوتهای دردناک بودم و تصور میکردم اعتیاد، پایان مسیر است و به مسافرم به خودم و به آینده امیدی نداشتم؛ زندگی من در سایه ترس و ناامیدی میگذشت و هر روز که میگذشت، احساس میکردم بیشتر از گذشته در تاریکی فرو میروم و در آن روزها قلبم پر از سؤال بود: چرا؟ چطور؟ تا چه زمان؟ هیچکس پاسخ سوالات من را نداشت و اطرافیان دلسوزیهای سطحی داشتند که درد را بیشتر میکرد تا التیام دهد و من تنها بودم گیج و ناتوان از درک آنچه که بر زندگی من سایه انداخته بود.
گاهی مسیر زندگی ناخودآگاه هدایتت میکند؛ یک روز نوری بر این شب تاریک تابید؛ نوری به نام کنگره۶۰ و در ابتدا که پا در این مسیر گذاشتم، دریافتم که مشکل اصلی جهانبینی من است و من درک درست از مسافر خود نداشتم و از خود نیز غافل بودم؛ زیرا نمیدانستم همسفر بودن چه معنایی دارد و نمیدانستم عشق واقعی به جای دلسوزی، همراهی است و نمیدانستم که یک همسفر نیز باید سفر کند، تغییر کند و رشد کند. در کنگره۶۰ با واژههایی آشنا شدم که پیشتر فقط در کتابها خوانده بودم عشق، بخشش، صبر، درک، آموزش، حرکت، تغییر، ایمان؛ اما این بار این واژهها در زندگی من جان گرفتند و آنها را نه با ذهن که با قلبم لمس کردم و راهنمای مهربانم کسی بود که با صبر و عشق چراغ مسیر من شد، فردی که بدون آن که ادعایی داشته باشد با هر کلام و رفتار خود درس زندگی میداد و گاه تنها با نگاهی، مسیر درست را نشان میداد و من آرام آرام آموختم که چگونه میتوان همسفر واقعی بود. دیدگاه من نسبت به مسافرم تغییر کرد و دیگر به او به چشم فردی که مصرف کننده بود نگاه نمیکردم بلکه به عنوان انسانی ارزشمند، انسانی در مسیر رهایی و رشد میدیدم و رنجهای او را حس میکردم و بدون آن که او را قضاوت کنم به او عشق میورزیدم و امروز اعلام میکنم که مسافرم در حال درمان است. نه فقط درمان جسم که درمان جان نیز است او به سوی رهایی قدم برداشته و او را تا رهایی او همراهی میکنم و تغییرات را میبینم و به معجزه ایمان دارم زیرا، خود معجزه را تجربه کردم.
کنگره برای من فقط یک مکان آموزشی نیست؛ خانهای است که در آن دوباره متولد شدم و خانوادهای که معنای واقعی عشق و همدلی را به من نشان داد و امروز دیگر آن زن ناامید دیروز نیستم و انسانی هستم که با آگاهی، عشق و مسئولیت در کنار مسافرم ایستادهام و از صمیم قلب قدردان بنیانگذار این مسیر روشن، مهندس حسیندژاکام هستم، انسانی که نه فقط زندگی خود را نجات داد بلکه صدها هزار انسان را از ظلمت به نور هدایت کرد، برای ایشان و خانواده محترم ایشان از خداوند سلامتی، آرامش و طول عمر با عزت خواهان هستم و در پایان آرزو میکنم نوری که بر زندگی من تابید بر زندگی همه سفر اولیها نیز بتابد تا روزی برسد که هیچ مادری، هیچ همسفری و هیچ کودکی در تاریکی اعتیاد تنها نباشد.
نویسنده: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر معصومه( لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون ششم)
ویراستاری: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون پنجم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
50