بنام خدایی که هیچ چیز او بی حکمت نیست شاید این دل نوشته ی من هم جزئی از حکمتهای او باشد و به کسی که این دل نوشته را می خواند بتواند راهی نشان دهد که زندگی دوباره ی من باشد نمی دانم چه حکمتی و عظمتی در برابر رنجهای من است ولی وقتی ناراحت میشوم انگاری هزار بار استخوانهای بدنم را خورد میکنند وقتی میبینم پسرم بزرگ شده و میفهمد در زندگی ما چه چیزی هست و می گذرد بیش تر شکسته تر میشوم ولی نمیدانم چه کنم؟ روزی پسرم فهمید پدرش یک مصرف کننده است از من پرسید مادر ایا پدر من اعتیاد دارد؟ من بغض کردم و هیچی نگفتم و او رفت داخل اتاق و زد زیر گریه؛ هیچ وقت این خاطره بد از ذهنم پاک نمیشود درست ۲روز مانده بود به عید نوروز مسافرم سالهای اول میگفت کاری نداره من خودم میتوانم کنار بزارم با دعواها و مچ گیری های من شروع میکرد به ترک غافل از این که اونی که جایگزین کرده اون هم مواد مخدره که قرص ب۲ بود و بدتر از همه ولی بعد از مدتی شروع به مصرف میکرد و روزها همین طوری سپری میشد، با ترکهای مختلف هر کسی که از راه می رسید یک راه حلی نشان میداد که یکی از یکی بدتر و به پیشنهاد یکی رفتیم کلینیک من هم خوشحال بودم که همسرم داره ترک میکنه اون هم به اراده خودش بعد از ویزیت کردن شربت متادون بهش دادند که روزبه روز مثل مرده ای که فقط نفس می کشه شده بود که روزی که واقعا شربت متادون حالشو خراب کرده بود آمده بود که حالشو بهتر بکنه هم مواد خوارکی و هم دودی استفاده کرده بود ولی انگاری داشت به خودش داروی مرگ میداد که تا پای مرگ هم رفت و رساندیم به بیمارستان و بعد از شست و شوی معده و خنثی کردن مواد از بدن بعد از ترخیص از بیمارستان به اصرار خودش برای اولین بار به کمپ رفت و بیشتر از ۲سال نتوانست به پاکی خودش ادامه بدهد؛ ترک های پی درپی و بستری در کلینیک های مختلف که هیچکدام جواب گو نبودند فقط پولهای زیادی میگرفتند و بستری میکردند حالا که وقتی وارد کنگره شدم فهمیدم که هیچ کدم از اینها جوابگوی یک ادم مصرف کننده نبوده و اشتباه هستش و خدای خودم را شاکرم پا به این عرصهی بزرگ گذاشتم تا بتوانم حال خراب گذشته ای که داشتم را خوب کنم و بدانم اعتیاد هم یک نوع بیماری هست، الان خیلی آموزش گرفتم تا بتوانم صبور باشم، حالا فهمیدم حال خوب بودن یعنی چی؟ وقتی داخل کنگره هستم شاهد رهایی های پی در پی هستم و امیدم هر روز پررنگ تر میشود و چند تا از آشنایان خودمان رها شدهاند. خوشحالم برای کسانی که توانستند سفر کنند و مسافران زیادی که از این دام رهاشدند. مسافرم هرشب کتابهایی که تمام برای کنگره هست را مرور میکند و میگوید تنها راه برای رهایی همینه. من خودم کتاب عبور از ۶۰ درجه زیر صفر را خیلی دوست دارم و درک اش میکنم و لذت میبرم واقعا از خوندش چون تمام نکات برای یک بیمار مصرف کننده و خانواده اش در این کتاب هست و ممنونم از آقای مهندس و خانواده ی محترمشان که بعد از دردی که خودشان کشیده اند به فکر تمام بیمارانی که در دام اعتیاد هستند کمک کنند و تمام استادانی که برای مسافران و همسفران که زحمت میکشند سپاس گذارم که حال خوبمونو مدیون این عزیزان هستیم، به واقعیت جوری شبیه داستان زندگی خود من است این حرف و مسافرم هم میگوید امیدوارم حال دل شما برای همیشه خوب باشه. به امید روز رهایی تمام مسافران و کسانی که دراین دام گرفتار هستند.
تایپ و ویرایش: همسفر معصومه، راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر نرگس(نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
33