اول خدا را شکر میکنم بابت نعمتهای زیبایش و دلی که آرام شد، وقتی مسافران ما اسیر اعتیاد هستند قلب هایشان یخ زده است و دیگر برای هیچ چیزی نمیتپد، هیچ احساسی ندارند، زندگی برایشان معنی و مفهومی ندارد، بر روی قلبهایشان قندیلهایی از نوع سنگ آویزان است که خودشان هم خبر ندارند. خب منه محبوبه چه کردم؟ توانستم کمکی کنم؟ خداوند به همه ما اختیار داده است تا بتوانیم برای خود تصمیماتی بگیریم ولی من هم با او یخ زده بودم و به خاطر این همه یخ زدگی در جادهها هیچ وقت نمیتوانستم به آن قلهای که مسافرم ایستاده بود دست پیدا کنم، صدایی نمیشنیدم، دیگر دستی گرم نبود برای نجات یکدیگر، دلم میگرفت، اشکهایم همیشه جاری بود چون میخواستم ولی نمی توانستم و هر موقع میخواستم دوباره حرکت کنم آن نگاه سرد کاری میکرد تا من هم با خودم بگویم که دیگر کاری از من بر نمی اید یا میمیرد یا میماند، همیشه میگفتم خدایا کمکم کن یا رهایم کن که خداراشکر روزی رسید که دوستان مسافرم به منزلم آمدند؛ آنها با کنگره آشناییت داشتند و خوب حرف زدند و خوب به حرفهای من گوش کردند و آنجا بود که دل من گرم شد و اون نور قدرت مطلق بر دل من تابید اینجا است که میگویند « عدو شود سبب خیر» من و مسافرم گوش به فرمان شدیم و به کنگره امدیم و شروع حرکتمان از آنجا آغاز شد، سه جلسه تازه واردین و بعد از آن ورود به لژیون را داشتیم؛ میخواهم بگویم که از آنجا بود که رنج ها و یخ های من و مسافرم در آفتاب گرم کنگره تدریجی آب شد و کم کم محبت و نور امید به زندگیمان تابید، دل ها به هم قفل شد، صمیمت ایجاد شد و حرفهای زشت به کنار رفت و ادب جایگزین شد و یاد گرفتیم که در ایستگاه تاریکی توقف نکنیم و به حرکت خود ادامه دهیم و کنگره چیزی نیست جز موفقیت. اینطور شد که فرزندانمان هم یاد میگیرند که کدام مسیر را انتخاب کنند تا به روشنایی و موفقیت برسند، کتاب ۶۰ درجه به من آموخت که چطور از سختی ها عبور کنم، کجا توقف کنم، کجا حرکت کنم و کدام مسیر را انتخاب کنم که من و مسافرم به رهایی برسیم و در اخر از راهنمایم خانم زینب تشکر میکنم که یار و یاور من بودند و جلوی بدیها ایستادند تا من خوبیها را بغل کنم.
نویسنده: همسفر محبوبه، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم)
تایپ و ویرایش: همسفر معصومه، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم)
ویراستار و ارسال: همسفر نرگس (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
42