هر مطلب هدفی دارد و هر تولد پیامی
در ادامه جلسهِ روز پنجشنبه جشن تولد 5 سال رهایی (آزادمردی) مسافر جواد راهنمای محترم لژیون 11 نمایندگی شفا، مشهد برگزار گردید.
باشد تا هر رهجو پیام خودش را دریافت نماید و در سفر قوی ظاهر شود.


.jpg)
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر، مدت تخریب 20 سال، با مصرف انواع آنتیایکسها، آخرین آنتیایکس مصرفی شیشه و کراک، مدت سفر ده ماه و یازده روز، روش درمان دیاستی، داروی درمان شربت اوتی، با راهنمایی مسافر رضا، لژیون چهارم نمایندگی شفای مشهد، ورزش در کنگره تنیس روی میز، مدت رهایی پنج سال و یک ماه و چهار روز، سفر نیکوتین هم داشتم با راهنمایی مسافر رضا، لژیون یکم ویلیام وایت نمایندگی شفای مشهد، مدت رهایی سه سال و شش ماه و دو روز


سخنان راهنمای محترمِ مسافر:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر، در ابتدای صحبتهایم، دعای من این است که هیچ مردی شرمنده خانوادهاش نشود. ما همه در تاریکیها شبیه به هم هستیم. بهخوبی یادم هست که محمدجواد زمانی که وارد کنگره شد، حال خوشی نداشت. در همان زمان، سمیناری برگزار کردیم که باعث شد کنگره برای برخی از مسئولان شناختهتر شود. یکی از آن افراد، برادر آقای جواد بود که در همان اداره فعالیت داشتند.
در کنگره ۶۰، افراد مانند سایر NGOها زحمت میکشند، اما خروجی کنگره ۶۰ با سایر NGOها متفاوت است. برادر آقا جواد، آقا کاظم، فعالیتهای مؤثری در معرفی کنگره داشتند و افراد زیادی را به این مکان هدایت کردند؛ از جمله کسانی که در خانوادهشان دو مصرفکننده داشتند و تلاش کردند تا در حد توان، در مسیر درمان به آنها کمک کنند. از همین طریق بود که محمدجواد با کنگره آشنا شد.
وقتی متوجه شدم که جواد مصرفکننده کراک و شیشه است، در دل خودم گفتم: "واویلا!" چون تخریب ناشی از کراک و شیشه بسیار بالاست و بهقول آقای مهندس، ابتدای درمان آنها سختتر از درمان تریاک و شیره است.
یکی از مشکلات مصرفکنندگان این مواد، تخریبهای ذهنی در اوایل درمان است؛ طوری که حتی ممکن است صحبتها را خوب متوجه نشوند. به همین خاطر، در روزهای اول سعی کردم بُعد محبت را در ارتباطم با او پررنگتر کنم تا جذب شود و در کنگره بماند.
سعی کردم تفاوتهای مصرفکنندههای مختلف را برایش توضیح بدهم تا متوجه سختیهای آغاز سفر بشود. چون سفر برای مصرفکنندگان شیشه در ابتدا دشوار است، لازم است که صبوری کنند تا به مرور مسیر برایشان هموار شود.
خدا را شکر محمدجواد جزو آن دسته از افراد بود که توانست از همان روزهای اول، مسیر را خوب طی کند. مشکلاتی داشت، اما خوبیاش این بود که غرورش را کنار گذاشته بود، حتی اگر برای درمانش با او بحث میکردم، چیزی نمیگفت و فقط گوش میداد و عمل میکرد. بهخوبی جلو آمد و نتیجه گرفت. در آزمون کمکراهنمایی قبول شد و شال گرفت و اکنون در حال خدمت است.
یکی از عوامل موفقیت او، داشتن خانوادهای حامی بود. به همین دلیل است که میگویم همسفران نقش بسیار مهمی در موفقیت مسافران دارند. حتی قبل از ورود خودش، همسفرش وارد کنگره شده بود و خیلی زود متوجه شد که نباید با بیمار، برخوردی مجرمانه داشت، چون این روش نتیجهای ندارد. خوشحالم که توانستیم جشن تولد پنج سال رهایی (آزادمردی) او را برگزار کنیم. به خودش و خانواده محترمش تبریک میگویم. انشاءالله در ادامه مسیر هم خدمتگزار باقی بماند.
ممنونم که با سکوت به صحبتهای من گوش دادید.

سخنان مسافر:
انجام کار درست انسان را به انوار الهی نزدیک میکند و انوار الهی، چشم دل را میگشاید و با دید وسیع، جهانها چهرهی واقعی خود را در ذهن مینمایانند. آنگاه دیگر نمیتوان جز صراط مستقیم، مسیر دیگری را پیمود.
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر، از جناب آقای مهندس بسیار سپاسگزارم و همچنین از راهنمای عزیزم که اگر امروز در این جایگاه ایستادهام، نتیجهی زحمات ایشان و تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ است. یک تشکر ویژه نیز دارم از راهنمای همسفرم در سفر اول، خانم ابراهیمزادهی عزیز، و نیز از راهنمای سفر دوم همسفرم و خودِ همسفرم، که واقعاً میدانم زندگی با یک مصرفکنندهی مواد صنعتی، بهویژه در سالهای پایانی مصرفم، چقدر دشوار و طاقتفرسا بود. او بسیار صبوری کرد و واقعاً نمیدانم چگونه میتوانم این صبوریاش را جبران کنم.
بهمن سال ۱۳۹۷ بود. طبق روال همیشگی، ساعت ۹ صبح بیدار شدم که بروم مواد مصرف کنم. از در خانه بیرون رفتم و در دل خودم گفتم: «خدایا، تا کی؟ دیگه بسه! یا منو ببر یا کاری کن که رها بشم.» در آن زمان دو بار به کنگره آمده بودم، اما به دلایل مختلف وارد نشدم؛ یا خواستهام ضعیف بود، یا فرمان صادر نشده بود. تقدیر نبود. قسمت این بود که حدود ۴ سال دیگر وقفه بیفتد و شیشه را هم تجربه کنم.
جناب آقای مهندس میفرمایند: «اگر از نزدیک به زندگی نگاه کنی، یک تراژدی است؛ اما اگر از دور نگاه کنی، یک کمدی است.»
واقعاً مصرف مواد برای من همین بود. آن زمان خیلی عذاب کشیدم، اما الان که به آن روزها فکر میکنم، میبینم تقدیرم این بود که تجربه کنم تا امروز بتوانم کسی را که شیشه مصرف میکند، درک کنم. این نعمت (مصرف کنندهِ شیشه شدنم) را شاکر خدا هستم، چون برای آموزش خودم بود.
دو دلیل اصلی باعث شد بار سوم جذب کنگره شوم:
۱. حضور همسفرم در کنگره، که چند ماه زودتر از من وارد شده بود. تغییراتی که در او میدیدم، بسیار برایم محسوس بود. قبلاً بارها کنارم مینشست و دلخوری میکرد، اما با آمدنش به کنگره، این رفتارها قطع شد. این تغییر نقطهی تفکری برای من بود:
او کجا رفته که اینقدر تفکرش تغییر کرده؟ نکند من هم بتوانم تغییر کنم؟
۲. در ماه رمضان سال ۱۳۹۸، وارد کنگره شدم. حالا شش سال از آن روز گذشته است. به یاد دارم روزی را که وارد لژیون شدم، اولین دارو را گرفتم، و زمانی که کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر را خواندم، دو قسمت آن اشک مرا درآورد: یکی ترکهای ناموفق آقای مهندس که برایم بسیار آشنا و ملموس بود، چون خودم هم بارها ترک ناموفق داشتم. هیچکس جواب درستی به من نمیداد که چگونه درمان شوم.
یادم هست آخرین بار، همراه مادرم به یک کلینیک در سطح شهر رفتیم. پزشک آنجا گفت: «هیچ درمان قطعیای برای شما وجود ندارد، باید تا آخر عمر متادون مصرف کنید.» حتی مادرم هم تسلیم این حرف شد و دیگر کاری به کارم نداشت.
اما دلیل مهمتر برای جذب من به کنگره، تغییرات همسفرم بود. دلیل دوم، دیدن رهایی یکی از عزیزان در شعبه الهیه بود: مسافر محمد آقا با سن ۷۵ سال. این هم نقطهی عطف دیگری برای من بود. در پایان، از تمام راهنمایان عزیزی که مرا مورد محبت و توجه قرار دادند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم.

راهنمای همسفر:
شکوفهها در بهار و ریشهها در پاییز محکم میشوند. سختیهای زمان را تحمل نمایید. حکمت ورزیدن باد، رقصیدن شاخهها نیست، بلکه محکم کردن آنهاست.
سلام دوستان شفیعه هستم همسفرِ احمد، خدا را بسیار شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتهام و خدمت میکنم. خروج از تاریکی، تولدی دوباره است و این پنج سال رهایی، نشانهای از عشق، عقل و ایمان است؛ ایمانی نسبت به متد و درمان کنگره. این آزادمردی را بهنوبه خودم به جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان، راهنمای محترم مسافر، آقا رضا شفیعی، و مسافر جواد و همسفر خانم عاطفه عزیز، به همراه خانواده محترمشان تبریک و شادباش عرض میکنم.
یک همسفر اگر مثلث کار، خدمت و کنگره را در عمق جانش درک کند، کمکم میتواند به تعادل نزدیک شود. خانم عاطفه عزیز در سفر اول، در لژیون همسفر خانم مریم ابراهیمزاده عزیز بودند و آموزشها را دریافت کردند و در ادامه مسیر، در کنار من بودند.
خانم عاطفه شنونده بسیار خوبی بودند. کمکم یاد گرفتند که چطور بین اضلاع خانواده، کنگره و خدمت تعادل برقرار کنند و از حالت تماشاچی بودن خارج شده و به میدان آمدند و بازیگر شدند. خدمتهای مختلفی را تجربه کردند؛ از جمله عکاسی در پارک، دبیری سایت، و چندین دوره حضور در لژیون مالی سردار. هر جا که بتوانند، خدمتگزار هستند.
زمانیکه یک همسفر سختیهای زندگی را درک کند، مانند پیلهای است که به دور خود تنیده میشود؛ اما اگر نیت خوب داشته باشد و آموزشها را بهدرستی دریافت کند، قطعاً روزی به پروانه تبدیل خواهد شد. یکی از ویژگیهای خانم عاطفه این بود که همیشه شاکر و سپاسگزار بودند. هیچوقت لب به ناسپاسی نمیگشودند؛ هرگز بدگویی از مسافرشان نمیکردند و هیچگاه حس و حال مسافر را پیش من خراب نمیکردند.
اگر زمانی سؤالی داشتند، فقط سؤالاتی میپرسیدند که به خودشان مربوط میشد؛ یعنی کاملاً به این درک رسیده بودند که باید این پیله را به دور خود تنید و دوربین را بهسوی درون خود چرخاند. بهنظر من، یکی از دلایلی که خانم عاطفه اینقدر آرام، مهربان و بهدور از حاشیه بودند، همین درک درست از مثلث و فرمانبرداری کامل از راهنما و مسیر کنگره بود.
امیدوارم در زندگی این عزیزان، نور و برکت جاری باشد؛ چراکه فهمیدند فتح قله بهتنهایی اهمیت ندارد، بلکه بهجا گذاشتن ثمری نیکو مهمتر است. امیدوارم دختران گلشان عاقبتبهخیر شوند، در جایگاههای مختلف خدمت قرار بگیرند و حس و حال زیباتری را تجربه کنند.
متشکرم که به صحبتهای من گوش دادید.

سخنان همسفر:
سلام دوستان عاطفه هستم همسفر جواد، خدا را هزاران بار شکر میکنم که این نعمت نصیبم شد تا این جایگاه را تجربه کنم. این تولد و پنج سال رهایی، معجزهای در زندگی من است؛ معجزهای که به من یادآوری میکند خداوند همیشه هست، حتی در اوج ناامیدی. یادآور همان روزهاییست که شب و روز گریه و دعا میکردم و میگفتم: "خدایا، راهی پیش پای ما بگذار تا از این اعتیاد رهایی پیدا کنیم."
معجزهی زندگیام، پاسخ همان دعاها بود. از جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان، بسیار سپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا طعم شیرین زندگی بدون اعتیاد را بچشیم. از همه عزیزانی که امروز در اینجا حضور دارند، و از دوستانی که با مشارکتهایشان به من لطف داشتند، تشکر میکنم. همچنین از ایجنت محترم، خانم زهرای عزیز، و اعضای گروه مرزبانی سپاسگزارم.
از راهنمای مسافر عزیزم، آقای شفیعی، بسیار تشکر میکنم که آرامش را به خانواده ما برگرداندند. از راهنمای سفر اولم، خانم مریم عزیز، بینهایت سپاسگزارم که امروز تشریف آوردند و به من افتخار دادند. حضورم در کنگره را مدیون ایشان هستم. از راهنمای سفر دومم، خانم شفیعه عزیز، بسیار ممنونم که رسم عاشقی و زندگی کردن را به من آموختند. یادم دادند که چطور گرههای وجودیام را پیدا و باز کنم. حال خوش امروزم را مدیون این بزرگواران هستم.
اگر بخواهم نگاهی به گذشته داشته باشم، همانطور که مسافرم هم گفت، ایشان ۲۰ سال تخریب داشتند و مصرف میکردند. اما این پنج، شش سال آخر که به مصرف مواد صنعتی روی آوردند، سختترین دوران زندگی ما بود.
هیچ تعادلی در ایشان وجود نداشت؛ نه خواب، نه بیداری، نه زمان رفتوآمد مشخص بود. هر وقت میخواستیم جایی برویم، باید مراقب میبودم که مبادا چرت بزنند و کسی متوجه نشود که ایشان مصرفکننده هستند، بهخصوص در جمع خانواده خودم. دوست نداشتم کسی بداند همسرم مصرفکننده است.
دقیقاً در روزهای پایانی سال ۹۷، همانطور که خانم مریم گفتند، با یک تماس تلفنی به کنگره وصل شدم. در آن لحظه، حال من بسیار بد بود و اوضاع زندگیام نابسامان؛ همهچیز به تار مویی بند بود. اما خانم مریم با لحن آرام و شیوای خودشان درباره کنگره و روش درمان آن توضیح دادند.
ایشان گفتند: "تو در کنگره باش. "من پاسخ دادم: "خودم نه، اما مسافرم در کنگره حضور دارد، ولی شرکت نمیکند. فقط میآید و میگوید که اینجا جواب نمیدهد." خانم مریم گفتند: "تو بیا!" این جمله را هیچوقت فراموش نمیکنم؛ زیباترین حرفی بود که تا آن زمان شنیده بودم.
گفتند: "تو بیا، شاید امسال آخرین سال اعتیاد در خانوادهات باشد." این حرف، نوری از امید در دل من روشن کرد. با خودم گفتم: "یعنی میشود ما دیگر اعتیاد نداشته باشیم؟ یعنی میشود حال مسافرم خوب شود؟" با تمام وجودم دعا کردم. گفتم خدایا، من همه تلاش خود را برای این زندگی کردم، فقط میخواهم خوب بشود، سایهاش بالای سر بچههایم باشد، کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم.
دوباره با مسافرم صحبت کردم. خدا را شکر، قبول کردند. بعد از تعطیلات عید، در فروردین ۹۸، پنجشنبهای بود که برای اولین بار وارد کنگره شدیم. آن روز تولد رهایی آقای ادیب بود. حسوحال خیلی خوبی داشتم. با خودم گفتم: "میشود که مسافر من هم به پنج سال رهایی برسد؟ میشود که من هم حال خوب را تجربه کنم؟"
خدا را شکر، این اتفاق افتاد. من پذیرش شدم و چهار ماه بعد مسافرم نیز پذیرش شد. سفرمان را آغاز کردیم. میخواهم از مسافر خودم تشکر ویژهای بکنم. اگرچه سالهای مصرف برای من سخت و تلخ بود، اما در سفر اول واقعاً مردانه سفر کرد. دارویش را بهموقع مصرف میکرد، هیچگاه گریز نزد، بهموقع میرفت و بهموقع بازمیگشت. رهایی را بهدست آورد، ادامه داد، و خدمتگزار شد.
درست است که این سالها مشقت زیادی کشیدیم، اما یک حسن بزرگ داشت: آشنایی با خانواده بزرگ کنگره ۶۰. در مسیر سبز کنگره قرار گرفتیم و توانستم از ناامیدی، رنج و زودرنجیهای خودم عبور کنم. همهی اینها را در کنار خانم شفیعه و خانم مریم عزیز آموختم؛ یاد گرفتم که دوربین را روی خودم ببرم، نه روی مسافرم.
یاد گرفتم فقط کار خودم را انجام دهم و همهی حواسم به سفر خودم باشد، نه به مسافر. بیست سال مسافرم مصرفکننده بود، اما وقتی وارد کنگره شدم، یاد گرفتم که او را رها کنم و به خودم بچسبم. خدا را شکر، آموزشها را دریافت کردم و به این فهم رسیدم که باید سرمای شصت درجهی زیر صفر را تجربه میکردم تا به حال خوش امروز برسم.
امیدوارم هیچ فرزندی شاهد اعتیاد و تاریکی پدرش نباشد. امروز از حس و حال خوب دخترانم در کنار پدرشان خوشحال هستم. حضور او برایشان آرامشبخش است و گذشتهی تلخ را جبران میکند. الان دخترانم به داشتن پدری مثل او افتخار میکنند.
خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
صوت: مسافرین مهدی ل14، مهرداد ل18
تایپ: مسافران: مهراد ل11، حسین ل1
عطا ل18
عکاس: مسافرین علیرضا ل7، صابر ل11
ویرایش و ارسال: مسافر احمد ل18
- تعداد بازدید از این مطلب :
121