English Version
This Site Is Available In English

نمی دانم که چه شد راه را گم کردم

نمی دانم که چه شد راه را گم کردم

بنام قدرت مطلق الله
سلام دوستان بهروز هستم مسافر
آخرین آنتی ایکس : شیشه و بوپرنورفین
مدت سفر: 6 ماه
روش درمان : دی اس تی
داروی درمان : شربت او تی
مقدار مصرف : هر وعده 2سی سی
ورزش در کنگره: شنا
با راهنمایی راهنما : آقا علی رضا
درضمن سفر سیگار کردم به راهنمایی علی آقا توکلی دوره سازگاری
من همان بهروزی هستم که تنها خاطرات شیرین زندگی اش شاید دوران کودکی آن بوده همان موقع که با توپ چهل تیکه و کتانی میخی که پدرم برایم خریده بود، باشد . خوب نمی دانم که چه شد راه را گم کردم خوب نمی دانم که چه شد دیگر حتی گذر فصل ها را هم نمی فهمیدم، آنجا بود که دیگر متوجه شدم که گرفتارمواد شده ام که هیچوقت خودم را حتی در خواب هم نمی توانستم در کنارش تصور کنم  من در مردابی دست و پا می زدم که هرچه تلاش می کردم بیشتر در آن فرو می رفتم حتی یادم رفته بود که من هم خدایی دارم که اگر به دیوارش تکیه کنم هرگز فرو نمی ریزد هرگز دست نوازش بی منتش را از من دریغ نمی کند من خودم را در ظلمت و تاریکی رها کردم و نا امید و سر گردان بودم اما طولی نکشید که شمعی روشن شد و من فرا خوانده شدم به سمت کنگره شصت که مکانی پر از عشق و محبت مهربانی است حدود 6 ماه از سفرم در این مکان پر از نور و امید می گذرد و اما در همین مکان مقدس دوباره خدای خودم را یافتم .
شاید سخت می گذرد شاید تلخ می گذرد اما می دانم که پایانش شیرین است من به خدایم که هرگز دست من را رها نکرد قول دادم که روزی پیام آور مکتب کنگره شصت شوم .
کنگره شصت به من آموخت که امید به رهایی چقدر گوارا و شیرین است و من برای رسیدن به لحظه ای که میخواهم مهندس حسین دژاکام را ببینم لحظه شماری میکنم و در آخر از راهنمای خوبم آقا علی رضا بسیار سپاس گذارم 

تایپ : مسافرسعید
تنظیم : مسافر سعید
تهیه شده در سایت مسافران کاسپین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .