English Version
This Site Is Available In English

بی ادبی عبور از خط قرمز هاست

بی ادبی عبور از خط قرمز هاست


جلسه ششم از دوره نهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز به استادی مسافر راهنما محمد،نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه( آداب معاشرت،ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی) در روز سه شنبه تاریخ ۱۴۰۴/۰۳/۲۰ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.
خدا را شکر می‌کنم برای جایگاه امروزم در کنگره ۶۰ و از نگهبان، دبیر و  سپاسگزارم که فرصت خدمت را به بنده اعطا کردند. دستور جلسه امروز پیرامون "آداب معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی" در کنگره است. تمامی دستور جلسات سالیانه، که منبعی غنی از آموزش‌های کنگره محسوب می‌شوند و نیز سی‌دی‌هایی که توسط آقای مهندس ارائه می‌گردند، همگی در پی آنند که رسم و رسوم صحیح زندگی کردن، تفکر درست و شیوه صحیح زیستن را به ما بیاموزند. هر دستور جلسه با دقت و پس از بررسی مشکلات رایج در میان مصرف‌کنندگان و عموم جامعه انتخاب می‌شود و یک هفته فرصت داریم تا پیرامون آن مشارکت کرده، بیاموزیم و آن را در زندگی خود جاری سازیم.

ما، که در کنگره به این آموزش‌ها دسترسی داریم، واقعاً افراد خوشبختی هستیم. زیرا این مشکلات شناسایی و راهکارهای آن‌ها در اختیارمان قرار می‌گیرد. در حالی که خارج از کنگره، بسیاری از انسان‌ها، حتی آنان که هرگز تجربه مصرف مواد مخدر را نداشته‌اند، در تاریکی جهل و ناآگاهی گرفتارند. وقتی انسان‌های کنگره به درمان می‌رسند، آموزش می‌بینند و دیدشان باز می‌شود؛ هم زشتی‌ها را می‌بینند و هم زیبایی‌ها را. با یک نگاه کوتاه به اطراف، به زندگی همکاران و اطرافیانمان، متوجه می‌شویم که چقدر افراد دچار مشکل‌اند، چقدر از آداب معاشرت دورند، تا چه حد اجتماعی نیستند و حقوق دیگر شهروندان و همکارانشان را رعایت نمی‌کنند؛ حتی اگر دستشان برسد، خسارت نیز وارد می‌کنند.

زمانی که صحبت از ادب و بی‌ادبی می‌شود، نباید تصور کنیم که در گذشته لزوماً انسان‌های با ادبی بوده‌ایم. ادب از "آداب" می‌آید، یعنی رسم و رسوم زندگی کردن. من خود معتقدم که در گذشته، آداب و رسوم صحیح زندگی را نمی‌دانستم. شاید بی‌ادب نبودم به معنای تربیت‌نشده، اما این دو با یکدیگر متفاوتند. بی‌ادبی، عبور از خط قرمزهاست که گفتار و رفتار انسان را زشت و ناپسند می‌سازد. در گذشته، بسیاری از آداب زندگی کردن را نمی‌دانستم و به همین دلیل، فاقد ادب بودم.

برای ما مصرف‌کنندگان، این وضعیت ناشی از بی‌تعادلی بود. به دلیل مصرف مواد، جسم، روان و خلق‌وخوی ما از تعادل خارج شده بود که منجر به تغییر در تفکر و جهان‌بینی‌مان گشته بود. صفات خوبمان به فراموشی سپرده شده و صفات بد جایگزین آن‌ها گشته بودند. حس‌های خوب از بین رفته و حس‌های منفی مانند نفرت، دشمنی، غیبت و قضاوت جایگزینشان شده بودند. اما خوشبختانه این فرصت در اختیار ما قرار گرفته است؛ فرصتی که شاید برای افراد خارج از کنگره تا پایان عمرشان نیز فراهم نشود. به همین دلیل است که ما خود را خوشبخت می‌دانیم.

آیا مکانی وجود دارد که فردی با اختلالات شخصیتی و مشکلات اجتماعی، یا فردی که رفتارهای ضدارزشی انجام می‌دهد و صفات منفی در او تعریف شده، بتواند اصلاح شود یا تغییرات مثبتی در او شکل گیرد؟ آیا جایی هست که به این افراد آموزش دهند؟ متاسفانه خیر. حتی کنگره نیز در حال حاضر ظرفیت پذیرش افراد غیرمصرف‌کننده را ندارد. و اگر بستر فراهم باشد و به این افراد پیشنهاد شود که برای آموزش به کنگره بیایند، ممکن است بگویند: "ما که مصرف‌کننده نیستیم، معتاد نیستیم که بخواهیم اینجا درست شویم!"

پس واقعاً قدر این جایگاه را بدانیم. اگر اینجا جایگاه مقدسی خوانده می‌شود، به این دلیل است که خداوند فرصت احیا شدن را به ما داده است. حضور ما در اینجا تصادفی نیست. این بستر، این آموزش‌ها و این افراد در اختیار ما قرار گرفته‌اند تا ما اصلاح شویم. قدر خودمان را بدانیم. در هر روستا و شهری، مصرف‌کنندگان زیادی وجود دارند، اما جمعیت ما در کنگره، مثلاً سی نفر است. پس همین سی نفر باید قدر خودمان را بدانیم. ما، به عنوان مصرف‌کنندگان سابق، اگر می‌خواهیم آداب معاشرت را بیاموزیم، یعنی چگونه یک زندگی سالم داشته باشیم که هم خودمان در آرامش باشیم و هم دیگران از دست ما در رنج نباشند، باید تلاش کنیم.

همانطور که مثال زدم، بسیاری از افراد بیرون از کنگره در تاریکی قرار دارند زیرا تک‌بعدی هستند و تنها خود و منافعشان را می‌بینند. برای مثال، به تازگی به لژیون سیگار می‌گفتم: در همسایگی ما یک تیر برق وجود دارد که به محلی برای ریختن زباله تبدیل شده است، زیرا مردم تصور می‌کنند هر جا تیر برق هست، مجوزی برای گذاشتن سطل آشغال نیز هست. می‌بینم که خانمی از طبقه سوم، آشغالش را پایین پرت می‌کند، یا روزهای جمع‌آوری زباله، سطل‌هایشان را بیرون نمی‌آورند.
کسی که فرهنگ و تفکرش این‌گونه است، در بیشتر جنبه‌های زندگی‌اش نیز اصول و قواعدی ندارد. قطعاً احترامی بینشان نیست، تربیتی در کار نیست و ادبی هم وجود ندارد.

خدا را شکر می‌کنم برای کنگره. اکنون نزدیک سیزده سال است که در کنگره درمان شده‌ام و آموزش دیده‌ام. تغییراتی که در من اتفاق افتاده، واقعاً در تفکر خودم نیز قابل باور نبوده است. اما چون خواسته داشتم و حضور مستمر داشتم، حرمت‌ها را رعایت کردم، به اصول و قوانین اهمیت دادم، ورزش کردم و به همه چیز توجه داشتم، خدا را شکر که اکنون در آرامش زندگی می‌کنم. یادگیری آداب معاشرت به معنای دستیابی به آرامش است. پس وظیفه ماست که ابتدا از خودمان شروع کنیم. ما، به عنوان اعضای کنگره در سفر اول، باید جسممان را به تعادل برسانیم تا روانمان نیز متعادل شود و سپس بتوانیم به تفکر و جهان‌بینی‌مان بپردازیم.
از اینکه به حرفهای من گوش دادید سپاسگزارم

تایپ:لژیون سوم
تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر محسن

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .