English Version
This Site Is Available In English

رفیق قدیمی؛ (ســــــــــیگار) بدون تو نَفَس می کشم......

رفیق قدیمی؛ (ســــــــــیگار) بدون تو نَفَس می کشم......

نامه ای به بهترین رفیقم «سیگار»
سلام
امیدوارم که حالت خوب باشد حال من که خیلی خوب است، خواستم چند کلمه ای حرف بزنم خیلی حرف دارم. نمی خواهم گِلِه و شکایت کنم اتفاقاً می خواهم تشکر کنم.
می دانم که حالت خوب است، بی سر و صدا چقدر ظریف،خوش اندام و شکیل در بسته بندی های لایت، پر از زرق و برق دست مردم، میانسالها، جوانان، دختران در محفل ها می چرخی و خودنمایی می کنی! به همدیگر تعارفت می کنند و تو کیف می کنی، زیرا تو وارد شهری می شوی که پر از ظرافت و زیبایی است. کارخانه های متعدد در حال کار کردن و تولید بهترین مواد برای استفاده خود و دیگران هستند، حیرانی و می چرخی و به همه جا سر می زنی! اما تفکر تو فرق می کند، تو می خواهی چوب لای چرخ بگذاری و همه را زیر دست خودت کنی، فرمان بدهی خیلی ظریف و زیبا اما خرابکارانه! وارد می شوی و از فعال ترین موجود در این شهر شروع می کنی یعنی«سلول».....
درگیر می شود و لذت می برد، به مرور زمان فعالیت نمی کند و دوستانش را نیز به کم فروشی تشویق می کند، کم کم به هدف خودت می رسی و تمام شهر هر روز، هر ساعت و هر چند دقیقه منتظر تو هستند که وارد شوی و پاداش دهی زیرا وابسته تو شده اند و اگر نباشی نمی توانند کار کنند و همیشه خسته، کوفته، زود رنج، عصبانی و پرخاشگر می شوند و این حرکات آنها به بیرون از شهر در خانواده، جامعه، سرکار سرایت می کند و ادامه می یابد، این تنها کاری نیست که انجام می دهی؟
رفیق روزهای نه چندان دور من «سیگار»
با تو حرف می زنم، حواست هست یا نه؟
می دانی که با ورود در جسم افراد طی چند سال باعث مشکلات عدیده ای می شوی؟ از بیماری هایی که به وجود می آوری بگویم؟ شاید تصور کنی با تو وارد جنگ شده ام! می خواهم پتّه ات را بریزم روی آب!!
باکتری هایی که در بزاق دهان تولید می شود را از کار می اندازی، تیروئید را که خوب می شناسی، کم کار می شود. گلو، ریه، کلیه را هم زیر نظر داری! تمام رگهایی که قرار است خون در جریان باشد تنگ می کنی، قلب که مرکز احساس و دریافت و انتشار محبت است را به خود مشغول می کنی، مغز را که خوراکش قند است نشانه گرفته ای و دستورهای عجیب و غریبی صادر می کند.
همه را درگیر خود کرده ای، مرکز اصلی بازیافت و دفع سموم «کَبِد را می گویم» می دانی با او چه کرده ای؟ یا هنوز بگویم...
از تنگی عروق و فشار خون، نفس تنگی، پوستی کِدِر، شُل و پر از چین و چروک به یادگار گذاشته ای! رنگ رخساره چی؟ آیا زرد نیست، دندان سالمی دارند، اصلاً معده می تواند کار کند و غذا را هضم نماید؟
ولی تو یک چیز را دنبال می کنی:
آن هم پیری زودرس افراد جامعه، از بین رفتن آنها بدون لذت بردن از روزهای در کنار هم بودن، آرامش و خوشبختی! یادم می آید از آن روزهای ابتدایی که با هم آشنا شدیم. چقدر حواست به من بود، اگر شاد بودم کنارم بودی، غمگین که می شدم تو بودی و دلداری می دادی! در طول شبانه روز دست تو در دستم بود، شده بودیم مـــــــا! 


به جایی رسید که هیچ چیز برایم مهم نبود چون تو بودی، قُبح همه چیز برایم ریخته بود. پدر و مادر، اعضای فامیل در درجه چندم قرار گرفته بودند و اولویت با تو بود. راهی نداشتم و نیازمند تو بودم تا جایی که درِ حیاط را به روی پدر و مادرم باز نمی کردم چون تو در دست من بودی، یادت هست؟
از تو کینه و نفرت ندارم چون قرار بود تو باشی تا نشانم بدهی تاریکی ها را، بی احترامی ها را ! اصلا تو جزو برنامه هستی و خیلی هم خوب کارت را انجام می دهی زیرا تو تنها نیستی و یک تیم هستید و هوای همدیگر را خیلی خوب دارید..
اماّ خوشحالم که راهی را یافتم تا خصوصیات تو و هم دستانت را بشناسم، از آموزگار یاد گرفتم. آموزگاری که خودش طعم درس روزگار را چشید و  گفت:
«ندانی را بدان تا بدانی را بدانی» 
در این راه کسانی سر راه من قرار گرفتند که خودشان مسیر را پیموده اند، شجاعت و جنگیدن را به من نشان دادند و دستم را گرفتند تا از موانع بدون زور عبور کنم. بتوانم نیروها را بشناسم و از تو که برایم دردسر درست کرده بودی بگذرم. تو باید کار خودت را انجام دهی، اصلاً تو برای رشد من آفریده شده ای، تو جزو اضداد هستی و در جمع نیروهای مکمّل قرار داری، تو و افراد سیگاری را دوست دارم اما دیگر تغییر کرده ام و خودم را خیلی بیشتر دوست دارم. شهر من آرام است، شادی حُکم فرماست، همه کار می کنند و خسته نمی شوند، کم فروشی نمی کنند و سعی می کنند بهترین مواد اولیه تولید شود و دستورات را به بهترین شکل ممکن عملی نمایند.
می خواهم تشکر کنم از کسانی که دستم را گرفتند:
راهنمایم آقا میثم
من را دوست دارد و قوم و خویش هم نیستیم، اما صحبت هایش همیشه در گوشم هست، حسّش می کنم و هر جا می روم کنارم هست و محبت می کند، پول هم نمی گیرد. حال خوبم را مدیون علمی هستم که توسط افراد رنج کشیده در کنگره 60 آموزش دیدند و پای کار ایستادند. مدیون مهندس دژاکام با کشف روش DST هستم.
دوست خوبم:
همه چیز برایم مهم شده است، مکان های عمومی را درک می کنم. داخل اتوبوس، سالن های ورزشی، جنگل، دریا، خانه، خانواده و محیط زیست و مخلوقات خداوند برای من اهمیت دارد و به آنها احترام می گذارم.
رفیق قدیمی؛ (ســــــــــیگار) بدون تو نَفَس می کشم......
مهندس عزیز: قدردان شما هستم
آقای میثم: آمین شود هر آنچه می اندیشی.!
مسافر حمید
راهنما مسافر میثم
لژیون یکم سیگار نمایندگی کاشمر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .