سلام دوستان فائزه هستم همسفر
همه ما میدانیم که در جهان هیچچیز رایگان نیست و رایگان به دست نمیآید و هرکسی که بهای دست آوردش را میپردازد در حقیقت، به پایداری آن چیز در زندگی خودش کمک مینماید؛ و قدر آن چیز را بهتر میداند و شاکر و خرسند است و رضایت درونی بیشتری را تجربه میکند و نیز میدانیم شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت، از کفت بیرون کند.
از من پرسیده شد چرا در لژیون سردار خدمتگزار شدهای؟ دلایل زیادی دارم که تا آنجا که قلم اجازه دهد مینویسم. من همیشه برای انجام کارهایم و تصمیمگیری در زندگیام ابتدای امر سه سؤال از خودم میپرسم؛ که اگر به جوابهای قانعکنندهای برسم حتماً آن کار را انجام میدهم.
در مورد لژیون سردار هم همینگونه پیش رفتم و اول جواب سؤالهایم را پیدا نمودم و سپس خدمتگزار شدم. اولین سؤال این بود که لژیون سردار (مالی) چیست؟ و هدفش چه است؟
هدف از تشکیل لژیون سردار این هست که با یاری و مشارکت هم بتوانیم به خریداری زمین و ساخت شعب بیشتر کمک نماییم تا اینگونه انسانهای بیشتری از دام اعتیاد رهایی یابند. آیا اگر چنین مجموعهای نبود من و بیمارم چه میکردیم؟ چه اوضاع و احوالی داشتیم؟ سرانجام چه میشد؟
پس متوجه شدم که خدمت مالی به کنگره توسط گذشتگان، سبب شده تا من و در حقیقت همه ما، امروز به آسایش، آرامش، سلامت و شادی برسیم. در حقیقت دیگران کاشتهاند و ما برداشت کردهایم؛ پس ما هم وظیفهداریم بکاریم تا دیگران تازه از راه رسیده برداشت نمایند؛ و برپا نگهداشتن این چرخه، امنیت اجتماعی زیادی را برای خودم و خانوادهام در وهلهی اول فراهم میسازد.
سؤال دوم: این بود که چرا باید شعب بیشتری ساخته شود؟ چون همانطور که میدانیم انسانهای زیادی هنوز در دام اعتیاد اسیر هستند و چون ظرفیت شعب محدود است؛ در پشت درهای شعب منتظر یاری ماندهاند و شعب به دلیل کمبود فضا، تعداد پذیرش محدود دارند. لحظهای درنگ کردم که اگر من و عزیزم پشت در بودیم اکنون بر ما چه میگذشت؟
خب شرافت انسانی حکم میکرد که کاری انجام دهم بهاندازهی حداکثر توانم؛ تا کمک باشم که این آبادانی که در زندگیام اتفاق افتاده، در زندگی دیگران نیز رخ دهد. مگر نه اینکه هر فرایند درمانی شامل هزینه است و اینجا رایگان بهترین راه را به ما هدیه دادهاند، پس بهتر است بهپاس قدرشناسی و سپاسگزاری در این آبادانی سهیم شوم. آنچه برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم» که این وظیفه انسانی هر آدمی است.
سؤال سوم: چگونه میتوانم در این آبادانی سهمی داشته باشم؟
یک دفترچه برداشتم و باکمی برنامهریزی، فهرستهای دخلوخرج زندگیمان را بررسی کردم. واجبات را در نظر گرفتم و هزینههای احتمالی و هزینههای کلی را نوشتم؛ و درنهایت هزینههای پرخرج را محاسبه کردم.
باکمی تأمل خودم را بر سر دوراهی دیدم و از خودم پرسیدم:
اگر دو تا دست لباس بیشتر بپوشم؟
اگر بر تعداد مانتوهایم افزوده شود؟
اگر فلان تفریح اضافه بر سازمان را داشته باشم؟
اگر فلان مهمانی یا تولد یا... که بیشتر به خاطر چشم و همچشمی است را برگزار کنم؟
اگر سالی یبار پردهها و مبلمان و دیگر وسایل عوض شود؟
آیا خیروبرکت در زندگیام بیشتر میشود؟
یا اینکه از پرخرجهای زندگیام بزنم و با مشارکت در ساخت شعب دیگر، دلهایی شاد شود، جسمهایی سالم گردند، فرزندان نابسامانی، به سامان آیند، همسرانی آرام و قرار گیرند، خانوادهی از هم فروپاشیدهای دوباره گرد هم جمع آیند و دوباره پیوند محبت بینشان برقرار شود. بهراستی کدامیک از این دو مسیر به آبادانی زندگی خودم کمک بیشتری میکند؟
قلبم جوابم را داد؛ مسلماً راه دوم؛ یقیناً کمک به کنگره سعادتی را نصیبت میسازد بیحساب؛ و بهوضوح دیدم که آزادی هر انسانی از بند اعتیاد، موجب امنیت جامعهای هست که خودم در آن زندگی میکنم.
بهراستی اگر حمایت مالی دیگران این شعب را نمیساخت، اکنون من و مسافرم چه اوضاع و احوالی داشتیم؟ کجا بودیم؟ چه میکردیم؟
بنابراین تصمیمم را گرفتم و ازآنجاکه همیشه خداوند در هر راهی به انسان کمک میکند؛ نزدیک به جشن گلریزان در قرعهکشی وام خانگی، نامم اعلام شد و من اینگونه توفیق یافتم تا خدمتی هرچند کوچک را برای آبادانی کنگره انجام دهم؛ و در پایان سخنی که با دوستان عزیزم دارم این ست که از خداوند بخواهیم به پولمان برکت دهد تا درراه بخشش زندگی به خود و دیگران خرجش کنیم؛ زیرا هر چه بکاریم خوشی زودگذر یا خوشی پایدار، همان را هم برداشت میکنیم. وقتی تلاشمان در این جهت باشد که کمک و یاری برسانیم تا انسانهایی از درد و رنج و عذاب و بیماری نجات بیابند؛ مطمئناً خودکار وار رنج و عذاب بسیاری از زندگیمان دور میشود.
امیدوارم خداوند به ما توفیق قدرشناسی و سپاسگزاری عطا فرماید.
عکاس: همسفر کبری از لژیون یکم
تایپ: همسفر اکرم از لژیون یکم