سلام دوستان محمد هستم یک مسافر .
خداوند را شاکر و سپاسگذارم که بعد از بیست سال اسارت در بند و زنجیرهای نامرئی اعتیاد به من فرصتی عنایت نمود تا به کمک کنگره ۶۰ درمان و رها شوم. خداوند در رحمتش را به رویم گشود. مرا با بهشت برین آشنایم نمود. خدا را سپاس.
با اینکه یاد زمان قدیم و روزهای گذشته جز درد رنج فراوان و نا امیدی نیست! اما برای اینکه از آن درس و عبرتی بگیرم، کوتاه و مختصر یه نگاهی به پشت سر بکنم.
شخصی که مخترع خودرو بود، این مسئله مهم و با ارزش را خوب درک کرده بود. شیشه جلو ماشین را بزرگ ساخته است . اما برای دید عقب آینه کوچکی گذاشته است. برای اینکه راننده همیشه حواسش کامل رو به جلو باشد و شعاع دید وسیعتری به روبرو و آینده داشته باشد. . هر از چند گاهی هم از آن آینه کوچک نگاهی به عقب و پشت سر خود بیندازد تا درس و عبرت بگیرد. در همین راستا از روزهای گذشته یاد می کنم.
تا فراموش نکنم ، کجا بودم و کجا هستم. روزهایی که باورم شده بود. من که بیهوده و هیچ هستم. هیچ دردی نمیخورم به جز اینکه . بنده ای پر ز معصیت، پستم. بارها داد میزدم که خدا . مرحمت کن خدایا دستم رو بگیر . از چنین زندگی رنج آوری ، به ستوه آمدم ،خسته شدم. یا رهی باز کن نجاتم ده . یا که در گور کن تن خسته م . لطف کرد خالق خدای کریم . کرد اجابت دعای من خسته دل . در مسیر بهشتی برین قرارم داد. از جهنم و ظلمت اعتیاد نجاتم داد. کنگره همان بهشت برین است. که به من هدیه آن نگارم داد. بعد یک مدتی بعد از شروع سفر. تازه هوشیار شدم و فهمیدم که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی کند. آموختم که خداوند هیچ موجودی را بیهوده خلق نکرده است و هرکدام از ما میتوانیم نقش مهمی در این هستی داشته باشیم . حتی دونه های برف هم شبیه به هم نیستند. انسانها هم همانطور که هیچ اثرانگشتی شبیه هم نیست و هر شخصی اثرانگشت منحصر به فرد خودرا دارد . هر شخصی هم اهداف مخصوص به خود را دارد و نقشی که من میتوانم بازی کنم، شخص دیگری قادر نیست بجای من آن نقش را بازی کند . و آموختم که رنج و سختی های گذشته نیز یک نوع لطف خدا بوده است. تا من رشد کنم . پزشک به یک کودک بیمار دارو تزریق میکند. یا جراحی میکند، کودک درد میکشد و داد میزند. مادر بیشتر از خود کودک عذاب میکشد و ناراحت میشود. کودک گریه میکند. و می گوید که من را از دست این دکتر و بیمارستان نجات دهید . مادر بیشتر از او گریه میکند. میگوید عزیزم میدانم که چقدر درد داری اما تنها راه نجات تو عمل جراحی و تحمل این درد است . بدون تحمل این سختی بیماری تو درمان نمیشود . یا برای اینکه فلز طلا را از خاک و مواد دیگر جدا کنند باید در کوره آتش قرار دهند تا طلا از بقیه مواد جدا شود. دوباره با درجه حرارت بیشتر ناخالصی های آن را جدا می کنند تا به در جه خلوص برسد و ارزشمند و قیمتی شود . انسان نیز با اینکه درد و رنج و سختی را تجربه میکند تاریکی ها را تجربه میکند. برای پی بردن به عظمت روشنایی هاست. خداوند عاشق مخلوق خود است. هیچ بنده ای را بیهوده خلق نکرده است و رها نمیکند. حتی در سختترین لحظات در کنارش هست . گفتمش یارب چرا اینگونه خوارم کرده ای. با جناب رنج و غمها همجوارم کرده ای. ای که مرا خلق نموده ای راه نشانم بده . تا که شوم لایق خدمت به ره کنگره. قوت قلبی در این راه به جانم بده . ....... گفت که ای بنده من . ای که مرا خوانده ای . صد راه نشان دادم، صد نامه فرستادم. یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی . بنده ام در همه سختیها. در رنج و مصیبت ها. در کنارت بودم اما تو منو نشناختی . چون که دل بر دلفریبان باختی .
امیدوارم که خداوند لیاقت خدمتگزاری در کنگره را بدهد . تا بتوانم به هم دردهای خودم خدمت کنم . انشالله . سپاسگذارم از اینکه وقت برای مطالعه این دلنوشته گذاشتید .

دلنوشته از : مسافر محمد از لژیون ۴
تایپ و بارگزاری : مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
173