English Version
This Site Is Available In English

اساس کار ما یادگرفتن و جاری کردن محبت است

اساس کار ما یادگرفتن و جاری کردن محبت است

نمایندگی لویی پاستور روز شنبه 27 اردیبهشت‌ماه 1404 به مناسبت جشن هفته دیده‌بان افتخار میزبانی جانشین محترم بنیان کنگره۶۰، دیده‌بان آموزش و جهان‌بینی، دیده‌بان آقایان همسفر، اردوی سراسری، درختکاری و موسیقی استاد امین دژاکام را داشت. همه همسفران و مسافران لویی پاستور و حتی چند نمایندگی دیگر مشتاقانه آماده دریافت آموزش‌های ناب ایشان، تبادل عشق و انرژی و قدردانی از زحمات بی‌دریغشان بودند.

استاد امین فرزند آقای مهندس دژاکام دانش‌آموخته کارشناسی فیزیک کاربردی، کارشناسی‌ارشد فیزیک هسته‌ای و دانشجوی دکترای کیهان‌شناسی دانشگاه شیراز هستند که ابتدا به‌عنوان همسفر وارد کنگره شدند؛ اما سال ۱۳۸۷ سفر تحقیقاتی خود را با ۲ گرم تریاک خوراکی و ۳۰۰ میلی‌گرم تریاک کشیدنی به راهنمایی آقای مهندس آغاز کردند و در ۱۵ فروردین ۱۳۹۳ به رهایی رسیدند. همان سال سفر نیکوتین را هم آغاز کردند و سال ۱۳۹۴ با دستان پر مهر پدر از بند نیکوتین هم رها شدند. رشته ورزشی ایشان در کنگره شنا و تیراندازی است.

به لطف خدا و محبت ایشان توانستیم تعدادی از سؤالات عزیزان را طی مصاحبه‌ای از حضورشان بپرسیم. قطعاً پاسخ‌هایشان راهگشای مسائل بسیاری از ما خواهد بود؛ پس نظرتان را به مطالعه این گفتگو جلب می‌کنیم:

ما گاهی اوقات باوجود تلاش بسیار زیاد به مقصد نمی‌رسیم و می‌گوییم تقدیر این بوده است، به نظر شما مرز تسلیم‌شدن کجاست؟

همان مثلث خواست، تقدیر و فرمان الهی است که می‌گوید خواست را شما دارید، تقدیر هم که نامه پیشین است و حالا تلاش هم که برای رسیدن به خواسته انجام می‌شود؛ اما اینجا فرمان الهی چگونه است؟ من اتفاقاً این دو سه جلسه اخیر راجع به همین موضوعات صحبت کردم و در نمایندگی امیر کبیر گفتم: حمایت دستان آسمانی و نقشه‌های قدرت مطلق برای مخلوقاتش بر اساس شناخت آن‌هاست. مثال هم گفتم؛ مانند کارگردانی که بر اساس شناخت بازیگران برایشان سناریو می‌نویسد و نقش را بر اساس شخصیت‌هایی که از آن‌ها می‌شناسد پیشنهاد می‌دهد. اين‌ها هم اگر خواستشان با آن نقش بخواند می‌آیند و نقش را بازی می‌کنند. این‌که آن کسی که نقش را بازی می‌کند کی وارد داستان شود؟ چه کسی تعیین می‌کند؟ کارگردان؛ پس شما تلاش می‌کنید، زحمت می‌کشید همگی درست؛ ولی او می‌گوید الآن چراغ سبز است شما رد شوید، الآن 10 دقیقه پشت چراغ بمان، 5 سال پشت کنکور بمان، 10 سال پشت ازدواج بمان، الآن این‌قدر پشت اعتیاد باید بمانید تا به آن نقطه لازم برسید؛ پس اگر این تصویر را شما داشته باشید، کارگردان می‌گوید کی؟ چه کسی؟ چه نقشی؟ نقش‌ها را با خواسته انتخاب می‌کنیم؛ اما برای تعیین زمان واردشدن و خار ج‌شدن به آن اتفاق را یک کس دیگری هم هست، یک نیروی دیگری هم هست. اين‌که صرفاً من تلاش کنم و اصرار کنم که الآن می‌خواهم، می‌گوید نه الآن نوبت تو نیست، شما باید دقیقه 45 وارد شوید، الآن دقیقه 30 فیلم است.

گاهی اوقات ناخودآگاه ذهن ما درگیر افکار منفی و حس ناامیدی می‌شود. تدبیر شما در مورد این موضوع چیست؟

یکی از چیزهایی که ناامیدی را در انسان به وجود می‌آورد ندیدن چیزهایی است که ما در زندگی داریم. تعریف ناامیدی در جزوه جهان‌بینی این است: «بار غم و اندوهی که نمی‌توانی به دوش بکشیم ». خب غم و اندوه از کجا می‌آید؟ یا یک چیزی را از دست دادیم و غمگین شدیم یا یک چیزی که می‌خواهیم به‌دست بیاوریم به دست نیاوردیم و غمگین می‌شویم. بعضی چیزها خیلی سنگین هستند؛ مثل ازدست‌دادن نزدیکان، جایگاه‌های مهم یا مثلاً لژیون یک راهنما را از ایشان بگیرند غمگین شود و به‌خاطر عشق و محبتی که به رهجوهایش دارد در دلش خالی شود، البته خدمت‌های دیگری هم هست که در ادامه می‌تواند وارد شود و این کارها را بکند. غمگین شدن و اندوهگین شدن در اثر از دست‌ دادن چیزهایی که انسان‌ دوست دارد یا نرسیدن به چیزی که می‌خواهد، مثلاً امتحان راهنمایی داده قبول نشده خب غمگین می‌شود، پنچر می‌شود؛ همه هم این‌طوری می‌شوند و هیچ ایرادی هم ندارد. یک رابطه‌ای به هم می‌خورد و غمگین می‌شود، عزیزش مسافرت می‌رود غمگین می‌شود؛ اما سؤال اینجاست چه قدر در غم بماند؟ یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال یا یک‌ عمر! این دیگر قضیه را عوض می‌کند؛ پس همه در اثر چیزهایی که دوست دارند و از دست می‌دهند غمگین می‌شوند، همه وقتی چیزی به‌دست بیاورند هم خوشحال می‌شوند؛ اما چه قدر در آن بمانند مهم است؟ وقتی شما روی چیزی که از دست می‌دهید متمرکز می‌شوید و در آن قضیه می‌مانید این به معنی کفر است؛ یعنی شما همه چیزهای دیگری که در زندگیتان وجود دارد را کنار گذاشته‌اید و هیچ ارزشی برایتان ندارد. مثل خانم خانه‌داری می‌ماند که شوهرش از بیرون می‌آید و کلی خرید کرده و همه کارها را انجام داده، یک پرتقال یا سیب لک در آن‌هاست، اصلاً کاری ندارد که همسرش گوشت خریده، مرغ خریده، از صبح رفته ده رقم جنس را تهیه کرده است. زحمت کشیده، ساعت‌ها وقت گذاشته و هزینه کرده، فقط می‌آید و به سبد نگاه می‌کند و می‌گوید سیب لک‌زده به تو انداخته‌اند یا خیارها فلان است یا ... خب این همانی است که اگر مشکلی به وجود بیاید 10 سال در غم می‌ماند. این همان آدم است؛ چون یاد نگرفته بگوید: خیلی خب اشکالی ندارد. یک موقع کل چیزهایی که خریده خراب است قبول. کتک‌کاری هم بشود اشکالی ندارد؛ ولی یک موقع یک‌تکه خراب است، همان قسمت را می‌گیرد و با بقیه کاری ندارد؛ پس او شکرگزاری بلد نیست، قدردانی و تشکر بلد نیست، انسان ناسپاسی است، انسان عیب‌جوی طعنه‌زنی است و این ویژگی‌هاست که می‌بینیم خداوند در کلام‌الله می‌گوید: «وای بر عیب‌جوی طعنه‌زن». وای یعنی چه؟ یعنی وای به حالت؛ چون اگر مشکلی پیدا کنید 10 سال در غم می‌مانید، علتش این است. حالا آن سیب لک‌زده را اصلاً به رویش نیاورید یا از آن بگذرید، خلق خودتان را تنگ می‌کنید، دل او را می‌شکنید، دعوایتان می‌شود، زهرمارش می‌شود، دفعه دیگر رغبت نمی‌کند خرید کند و خرابی به بار می‌آید؛ پس اگر انسان بخواهد از غم و اندوه بیرون بیاید باید این‌ها را یاد بگیرد. خوبی‌ها را ببیند، ویژگی‌هایی که دارد را ببینید. اگر انسان نعمت‌هایی که دارد را دید می‌تواند تسلیم شود، می‌تواند شکرگزار شود؛ زیرا پایه‌اش کفر است، اول باید از کفر عبور کنید تا به ایمان برسید. از کفر به ایمان، شما باید اول این‌هایی که به شما داده شده را ببینید آن وقت می‌توانید تسلیم بشوید. ایمان و تسلیم از یک جنس هستند.

شما به‌عنوان جانشین آقای مهندس و دیده‌بان جهان‌بینی چه انتظاراتی از اعضاء کنگره۶۰ دارید؟

این لطفی بوده که در حق من شده و به‌عنوان جانشین بنیان اگر بخواهم خیلی ساده بگویم اولاً اگر درست فکر کنیم ما برای خودمان چیزی نمی‌خواهیم. بایستی برای سیستم فکر کنیم، برای مجموعه کنگره فکر کنیم؛ من خودم این را در 2، 3 تا صفت مشخص می‌بینم: یکی این‌که ما بایستی تلاش کنیم، اهل تلاش و زحمت باشیم و آن کاری که از دستمان بر می‌آید و در حد توانمان است برای این مکان که باعث شده ما زندگی بهتری داشته باشیم، بیماری‌های لاعلاجمان درمان شود، ناامیدی‌مان درست شود، امید به زندگی‌مان بیاید، لحظات شادی داشته باشیم، کاری اگر از دستمان برمی‌آید انجام بدهیم. نه بیشتر از حد که خودمان را به آب‌وآتش بزنیم نه! ولی مثلاً من 100 میلیارد سرمایه دارم، اعتیاد داشتم، بیماری‌ام درمان نمی‌شده، هیچ‌کسی نمی‌توانسته به من کمک کند، کنگره آمده من را درمان کرده و حالا من می‌خواهم کمک کنم؛ اما فقط عضو لژیون سردار می‌شوم، این یعنی آن توانی که داریم را به کار نبرده‌ایم یا مثلاً من توان، انرژی و انگیزه دارم و می‌توانم به شهرستانی بروم و خدمت کنم، راهنما شوم؛ اما از آن غافل شوم؛ پس خواسته من این است توانمان را برای کنگره استفاده کنیم و پیوند محبت. پیوند محبت یعنی حس خوب بین اعضاء. در یک جمله ساده بایستی طوری عمل کنیم و خودمان را طوری پرورش دهیم که از موفقیت و پیشرفت دیگران خوشحال شویم و برعکس؛ یعنی سعی کنیم وادی چهاردهم را یاد بگیریم؛ چون می‌گوید: «تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگه خواهد داشت». به نظرم اساس کار ما یادگرفتن محبت و جاری کردن محبت است؛ چون در کنار تلاش و خرج‌ کردن چیزهایی که داریم، اگر این‌ها با هم ترکیب شوند می‌توانیم به نتایج خیلی خوبی که تاکنون هم به لطف خداوند و دانش آقای مهندس شاهکار بوده برسیم. ما یک وظیفه‌ای داریم که نباید یادمان برود، وظیفه ما این است: نام این‌جا «جمعیت احیای انسانی کنگره60» است؛ یعنی بایستی مکانی باشد که انسان‌ها در آنجا احیاء شوند؛ پس باید مکان‌های مناسبی وجود داشته باشد تا این اتفاق بیفتد. ما باید در این جهت حرکت کنیم. اگر بخواهم خیلی خلاصه این حرف‌ها را بزنم خواسته من این است.

اگر مسافری بعد از سالیان سال و برای هزارمین بار اقدام به ترک و درمان و رهایی کند؛ اما هر بار مجدداً مصرفش را شروع کند و رهایی اتفاق نیفتد تکلیف همسفر چیست؟

این مسئله یک وقت‌هایی زیر سر خود همسفر است. «همسفر بال پرواز است»، این جمله را قبول داریم یا نه؟ یعنی می‌تواند باعث پرواز مسافر شود پس قطعاً می‌تواند بار پرواز هم باشد. همان قدری که می‌تواند کمک کند همان قدر هم می‌تواند خراب کند. اگر مسافری 10 بار برای درمان اقدام می‌کند؛ یعنی می‌خواهد خوب شود. یک وقت‌هایی همسفر است که بازی را در خانه به‌گونه‌ای می‌چرخاند و قلباً دوست دارد که مسافرش مستعمره او باشد؛ یعنی زیر سیطره و سلطه او! دارم خیلی واضح صحبت می‌کنم؛ یعنی تحت اختیار و فرمان او باشد و قدرت در دست او باشد. اگر این در قلب یک همسفر باشد (که ممکن است باشد) آن وقت قلباً دوست ندارد که مسافرش از اعتیاد خارج شود؛ چون وقتی مسافر از اعتیاد خارج شود پادشاهی و قدرتش را به دست می‌گیرد و ممکن است معادلات قبلی به هم بخورد. این را هر کسی در درون خودش باید پیدا کند. ممکن است 10 درصدی یا 1 درصدی باشد. هرکسی به نفس خودش بصیر و آگاه است، باید به درون خودش برود و ببیند قلباً دوست دارد مسافرش خوب شود یا نه؟ چون ظاهراً این است که شما می‌توانید خاک را بدهید به او؛ یعنی او را بفرستید جلو و شکست بخورد، مثل‌ این‌که شما سپاه را جلو بفرستید و به او تدارکات خوب نرسانید، سپاه شکست بخورد و شما سپاه را به شکست در جبهه محکوم کنید. شما به او آب ندادید، شما به او غذا ندادید، شما به او سوخت و کمک ندادید. اگر ما به آن حس درونی خودمان توجه کنیم و خلوص پیدا کنیم نقش همسفرها می‌تواند خیلی خوب‌تر و بهتر باشد؛ پس نمی‌توان گفت همیشه مسافری که ده بار خودش با پای خودش آمده مشکل دارد، بعضی وقت‌ها ممکن است همسفر کوتاهی یا کم‌کاری در این موضوع داشته یا نیتش مشکل داشته باشد؛ ولی ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم و بگوییم تو این‌جوری بودی که مسافرت خوب نشد، ما نمی‌توانیم انگشت اشاره به سمت کسی ببریم و محکومش کنیم. این کار قابل‌اجرا نیست و آن شخص خودش باید در درونش این را بداند.

در مسیر دیده‌بانی تاکنون با چه چالش‌ها یا دشواری‌هایی مواجه بوده‌اید و چگونه بر آن‌ها غلبه کرده‌اید؟

من خیلی سال است که دیده‌بان شده‌ام، شاید ششمین یا هفتمین دیده‌بانی بودم که انتخاب شدم؛ بعد از اردوهای کنگره، جهان‌بینی و یک‌سری کارها شورا بنده را انتخاب کردند. چالش‌ها انواع مختلفی داشت: از حسم نسبت به همکارهایم، از مشکلاتی که در زندگی برای خودم به وجود آمد که باعث ناتوانی من می‌شد و توان لازم برای حضور در کنگره را برای مقاطعی نداشتم و مشکلاتی برای انجام خدماتی که به عهده گرفته بودم. برای مثال سال ۱۳۸۷ دیده‌بان اردوها بودم. ما نزدیک ۳۶ ساعت در بیابان‌ها گشتیم تا جایی را برای اردو پیدا کنیم و همه افراد دیگر خسته و عصبانی شده بودند. من آن‌جا برگشتم به خودم بدوبیراه گفتم و گفتم این چه کاری است تو داری می‌کنی؟ نه حقوقی داری، نه مزدی داری و نه چیزی! 40، 50 نفر آدم را برداشته‌ای داری در بیابان می‌چرخانی و همه آن‌ها از دستت عصبانی شده‌اند، این کار را رها کن، اصلاً برای چه می‌خواهی این کار را ادامه بدهی؟ یک وقت‌هایی برای آدم در کارهایی که به عهده می‌گیرد یا در ارتباطش با اعضاء و همکارانش مشکل به وجود می‌آید. «صبر، تفکر و مشورت» در این موارد خیلی مفید است تا ببینید آیا این کاری که انجام می‌دهید کار درستی است یا نه. اگر به این نقطه رسیدید که این کار ذاتاً خوب و مفید است بایستی حفظش کنید؛ ولی باید بگردید و راه درست را برای انجام آن کار پیدا کنید. صبر خیلی خوب و لازم است، استقامت، مشورت با اعضاء، بازی گرفتن دیگران، بالا بردن دانش در زمینه‌ای که دارید کار انجام می‌دهید، تمرکز، صرف وقت، تعادل بین انجام کارها، چیزهایی است که انسان باید یاد بگیرد تا بتواند از آن چالش عبور کند. بعضی کارها را هم نباید ادامه بدهید، شما می‌توانید بگویید من این کار را نباید ادامه بدهم تا این‌جا سهم من کافی است، بایستی بسپارم به دیگران. این‌ها را باید یاد بگیرید تا بتوانید مفید باشید.

انجام مصاحبه و تایپ: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر ماندانا
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .