جلسه یکم از دوره یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی محمدیپور قم با استادی دیدهبان محترم مسافر بابک، نگهبانی ایجنت محترم مسافر علی و دبیری راهنما مسافر امیر با دستور جلسه "جشن دیدهبان" روز دوشنبه مورخ ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.
سخنان استاد:
بسیار خوشحالم که برای نخستینبار در نمایندگی محمدیپور قم در خدمت شما مسافران و همسفران گرامی هستم و امیدوارم جشنی شایسته را در کنار یکدیگر برگزار کنیم.
نمایندگی محمدیپور، مرا به یاد تلاشها و پافشاریهای فراوان آقای محمدیپور میاندازد؛ ایشان بارها در رفتوآمد بودند تا جناب مهندس را متقاعد کنند این مکان را در اختیار کنگره ۶۰ قرار دهند. شاید اگر شخص دیگری به جای جناب مهندس بود، همان بار اول این درخواست را میپذیرفت، اما آقای محمدیپور به همراه تیمشان بارها تشریف آوردند و به دلیل حسن نیتی که در انجام این کار داشتند، در نهایت جناب مهندس پذیرفتند و تنها به این امر بسنده کردند و کمک دیگری را نپذیرفتند.
در خصوص هفته دیدهبان، اگر بخواهم سخن بگویم، ابتدا باید بدانیم که جایگاهها در کنگره چه تأثیر و یا چه کارکردی دارند. در کنگره ۶۰ جایگاههای گوناگونی وجود دارد، مانند راهنما، مرزبان، ایجنت، دیدهبان، نگهبان جلسه و نگهبان نظم. اگر به هر یک از این جایگاهها از زاویهای هرچند کوچک بنگریم، درمییابیم که بنیانگذار کنگره ۶۰ برای همه آنها تعاریف مشخصی تعیین کردهاند. اگر هر یک از ما در جایگاه خود وظیفهمان را بهخوبی انجام دهیم، کنگره ۶۰، چه در سطح جزئی (یعنی هر شعبه) و چه در سطح کلی (یعنی تمامی نمایندگیها)، میتواند مسیر رشد و تعالی را طی کند.
نکته جالب اینجاست که تمام این جایگاهها مکمل یکدیگر هستند. شاید اگر با دقت نگاه کنیم، متوجه شویم که همه این جایگاهها در چارچوب مشخصی در کنگره ۶۰ قرار دارند و برای حفظ بقای این مجموعه، هر جایگاه باید از جایگاه بالاتر تبعیت داشته باشد. اما اگر بخواهیم اهمیت آنها را مقایسه کنیم، نمیتوان گفت که جایگاه راهنما مهمتر است یا جایگاه مرزبان. نمیتوان برای آنها درجهبندی خاصی در نظر گرفت. چرا که اگر راهنما از یک شعبه حذف شود، دیگر مرزبان یا ایجنت در آن شعبه چه وظیفهای خواهند داشت؟ یا اگر مرزبان یا ایجنت نباشند، راهنما چگونه میتواند بستری مناسب برای ارائه آموزشهای کنگره به رهجویان خود فراهم کند؟ اگر دیدهبانها را از کنگره حذف کنیم، نمایندگیها دیگر بستر لازم برای فعالیت مؤثر و استمرار کار خود را نخواهند داشت و این روند دچار اختلال خواهد شد.
اگر دقت کنید، متوجه میشوید که برای ارائه خدمات مطلوب در کنگره ۶۰، تأثیرگذاری هر جایگاه قابل مشاهده است. بهعنوان مثال، از همان بدو ورود، فردی که بهعنوان نگهبان نظم ایستاده یا مهمانداری که در ورودی سالن حضور دارد، اگر این جایگاهها حذف شوند، شاید چرخه کنگره همچنان ادامه یابد، اما کیفیت مطلوب خود را از دست خواهد داد. ممکن است در ورودی هرجومرج ایجاد شود یا افراد تازهوارد سردرگم شوند.
به باور من، این نظم و ساختار نتیجه اندیشه و دوراندیشی بنیانگذار کنگره ۶۰، جناب مهندس، است که از سالها پیش با رویکردی مهندسیشده این ساختار را طراحی کردهاند. هرچه به تصمیمات گذشته جناب مهندس نگاه میکنیم، درمییابیم که تصمیماتی که ایشان بیستوچند سال پیش اتخاذ کردهاند، اکنون نتایجشان بهتدریج نمایان شده و ما نیاز خود را به چنین ساختاری احساس میکنیم.
گاهی با خود فکر میکنم که بسیاری از تصمیمات جناب مهندس، با توجه به علم و دانش اندک خودم، هنوز برایم قابل درک نیست، چه برسد به تأثیر آنها در آینده. شاید برخی از نتایج تصمیمات ایشان تا ۵۰ سال دیگر هم نمایان نشود.
تفاوت اصلی دیدهبانها با دیگر جایگاهها در این است که آنها موظفاند نگاهی کلینگر داشته باشند، در حالیکه افراد دیگر در نمایندگیها عمدتاً جزئینگر هستند. برای مثال، یک راهنما باید نسبت به لژیون خود حساسیت داشته باشد و آن را مدیریت کند. هر لژیون، یک جزء از نمایندگی بهشمار میآید. وقتی لژیونها کنار هم قرار میگیرند، کل نمایندگی شکل میگیرد. بنابراین راهنما باید هم نسبت به لژیون خود و هم نسبت به کل نمایندگی احساس مسئولیت داشته باشد. اما دیدهبان باید فراتر از این نگاه کند و کل کنگره را مدنظر قرار دهد؛ بدون توجه به اینکه نمایندگی تحت نظارتش کجا قرار دارد یا اصالتش به کدام شهر برمیگردد.
موفقیت کنگره در تعامل مؤثری است که میان این جایگاهها برقرار میشود. یعنی دیدهبانی که کلنگر است و تمام نمایندگیها را در نظر دارد، زمانی در کار خود موفق خواهد بود که راهنما، ایجنت و مرزبانی که در یک نمایندگی خاص خدمت میکنند و مسئولیت رسیدگی به همان نمایندگی را دارند، وظایف خود را بهدرستی انجام دهند و در جایگاه خود قوی عمل کنند.
یعنی اگر من بهعنوان یک دیدهبان، کلیه نمایندگیها را مدنظر قرار دهم و توجه لازم را به همه آنها داشته باشم و قانونی که وضع میکنم در همه جا قابلیت اجرا داشته باشد و عدالت و یکنواختیِ لازم، در حد امکان از نظر امکانات برقرار شود، اما مرزبان، ایجنت، راهنما و سایر خدمتگزارانی که در نمایندگی مشغول به فعالیت هستند نسبت به نمایندگی خود تعصب و تعلق خاطر نداشته باشند، قاعدتاً تلاشها و اقداماتی که من بهعنوان دیدهبان انجام میدهم نیز تأثیری نخواهد داشت. یا بالعکس، اگر افرادی که در نمایندگی فعالیت میکنند وظایفشان را بهدرستی انجام دهند، اما من در جایگاه دیدهبانی نگاهی کلان نداشته باشم، باز هم چرخه کنگره آنطور که باید و شاید به حرکت نخواهد افتاد.
پس زیبایی کار در کنگره ۶۰ در این است که تمامی جایگاههای خدمتی بههم پیوسته و مرتبط هستند. آن تعلق خاطری که پیشتر از آن سخن گفتم، ضرورتی است که باید در هر شخص خدمتگزار وجود داشته باشد. هر فردی باید نسبت به جایگاهی که در آن خدمت میکند، احساس مسئولیت و تعلق داشته باشد، اهمیت آن را درک کند و برای رشد و تعالی آن تلاش نماید. اما این تأثیرگذاری زمانی مثبت و سازنده خواهد بود که این علاقه و ارق تبدیل به تعصب نشود.
هنگامی که من نسبت به نمایندگی خودم یا لژیون خودم تعصب پیدا کنم، دیگر خدمت من در جهت سازندگی نخواهد بود، بلکه جنبه تخریبی پیدا خواهد کرد و من تبدیل به یک خدمتگزار مخرب میشوم؛ چه برای خود، چه برای نمایندگی، و چه برای کلیت کنگره ۶۰. بنابراین، زمانی که هر یک از ما اهمیت لازم را به جایگاه خود بدهیم و در آن درست عمل کنیم، هم خودمان رشد میکنیم و هم در رشد دیگران نقش داریم. اما اگر این علاقه و ارق در ما به تعصب بدل شود، دیگر در مسیر رشد نخواهیم بود و وارد مسیر تخریب خواهیم شد.
حال تفاوت میان ارق و تعصب چیست؟ پشت ارق، دانایی، شعور و آموزش قرار دارد؛ اما پشت تعصب، نادانی و هیجانهای لحظهای نهفته است. مثلاً زمانی که کسی میگوید: «نمایندگی من»، «لژیون من»، «شال من»، و این «من» را پررنگ میکند، آنجاست که مسائل دچار خدشه میشود.
شاید بتوان گفت یکی از خطرناکترین عوامل در کنگره، در کنار تمام آرامش، آسایش و تقدسی که در آن حاکم است، همین گره زدن جایگاه با خودِ فرد است. یعنی اینکه فرد تصور کند «من» آنقدر رشد کردهام که لایق جایگاه راهنما یا دیدهبان شدهام. این نوع نگرش نشاندهنده این است که شخص نتوانسته آگاهی، علم و شعوری که از آموزشهای کنگره به دست آورده را بهدرستی برای خود بهکار گیرد، و در نتیجه نمیتواند با حس خوب به دیگران خدمت کند.
چرا؟ چون حال خود او خوب نیست. من زمانی میتوانم به دیگران خدمت کنم و برای داشتن حال خوش آنها تلاش کنم و حتی در حد یک سر سوزن اثرگذار باشم که ابتدا حال خودم خوب باشد. جناب مهندس همواره میفرمایند؛ تو تنها میتوانی چیزی را ببخشی که خودت آن را داشته باشی. اگر بخواهی به کسی پول قرض بدهی، باید خودت پولی در اختیار داشته باشی. خدمت کردن نیز همینگونه است؛ باید مجموعهای از ویژگیها و ظرفیتها را در وجود خود داشته باشم تا بتوانم آن را به دیگران منتقل کنم.
به همین دلیل میگوییم سخن خدمتگزاران زمانی اثرگذار است که خودشان نیز به آنچه میگویند عمل کرده باشند. راهنمایان این نکته را بهتر از همه درک میکنند: تنها در زمینهای میتوانی روی رهجو تأثیر بگذاری که خودت آن مسیر را رفته و به آن عمل کرده باشی. سخن تو تنها زمانی قفل مشکل رهجو را باز میکند که خودت بر آن کار آگاه باشی و به آن عمل کرده باشی؛ نه اینکه صرفاً آن را گفته باشی.
در سیستم دیدهبانی نیز دقیقاً همینگونه است. جایگاهی بسیار مهم و ارزشمند است و همه عزیزان نیز به آن احترام میگذارند. این جایگاه مستقیماً با جناب مهندس در ارتباط است. اگر اغراق نکرده باشم، باید گفت که بخشی از سرنوشت افراد در کنگره به تصمیماتی بستگی دارد که ما در این جایگاه اتخاذ میکنیم. میزان رشد نمایندگیهای تحت نظر یک دیدهبان و مسیر حرکتی آنها به نوع دیدگاه و تلاش آن دیدهبان وابسته است.
اما تمام اینها زمانی محقق میشود که من، به آنچه میگویم عمل کنم. یعنی به کنگره و نمایندگیها با تعصب نگاه نکنم، و هیچگاه درخواستی از دیگران نداشته باشم که خودم قادر به انجامش نیستم.
به همین دلیل اگر به اکثر دیدهبانهای کنگره نگاه کنیم، درمییابیم که آنها در همه جایگاههای خدمتی پیش از این حضور داشتهاند. این تجربه به ما این امکان را میدهد که بتوانیم خود را بهجای دیگران بگذاریم و تصمیماتی بگیریم که از دل تجربه و آموزش بیرون آمدهاند.
و البته، همه اینها تا زمانی ممکن است که درگیر آن «من» نشویم.
«من» بودن در تمامی جایگاهها وجود دارد و هرچقدر جایگاه خدمت بالاتر میرود، احتمال مواجهه با این «من» و گرفتار شدن در دام آن نیز بیشتر میشود؛ چراکه در هر نمایندگی که حضور پیدا میکنیم، بهدلیل احترام و محبتی که عزیزان دارند، سخنان ما مورد توجه قرار میگیرد. در درجه اول، از سر لطف و محبت به حرفهایمان عمل میکنند و در درجه دوم، از نظر ساختاری، ملزم به انجام آن هستند.
اما پرسش اساسی این است که: آیا خدمتی که من بهعنوان دیدهبان انجام میدهم، واقعاً در مسیر و در راستای حرکت رود خروشان کنگره است؟ آیا هدف و نتیجه آن، نزدیکتر شدن یک انسان به حال خوش است؟ پاسخ به این سؤال بستگی دارد به اینکه من چقدر آموزش دیدهام، از سیدیهایی که بهصورت هفتگی گوش میدهم چه میزان بهره میبرم، و تا چه حد به آنها عمل میکنم.
بهنظر من، ارزشمندترین جایگاه در کنگره جایگاهی نیست که عنوان بالاتری داشته باشد؛ بلکه جایگاهی است که بیشترین تأثیر را بر حال خوش دیگران بگذارد. گاهی این جایگاه میتواند راهنما باشد، گاهی دیدهبان، و گاهی مهماندار ورودی. وقتی مهمانداری با روی خوش، سلام میکند، خوشآمد میگوید و حس خوبی را منتقل مینماید، بهنظر من تأثیر خدمتی که ارائه میدهد، بیشتر از دیدهبانی است که با حالتی از بالا به پایین برخورد میکند و «من» را در دستور کار خود قرار داده است.
اگر در جایگاه دیدهبانی، بهجای انتقال حس آرامش و محبت، رفتارم با حس بالاتر بودن همراه باشد، آنگاه ممکن است در دل دیگران فاصله و حس جدایی ایجاد کنم. بنابراین، مهم نیست که جایگاه من چه عنوانی دارد؛ مهم، میزان تأثیر آن بر حس خوب دیگران است.
من معتقدم هر کسی که به سفر دوم میرسد و خدمت را آغاز میکند، یک «کلید» در اختیار دارد تا ببیند چقدر میتواند با خدمت خود بر حال خوش دیگران تأثیر بگذارد. اما این مسئله یک پیشنیاز اساسی دارد: حالِ خودِ من باید خوب باشد. در گذشته، وقتی تازه وارد چرخه خدمت شده بودم، همیشه میگفتم: «آمدهام تا به دیگران خدمت کنم.» حتی سالها این جمله، مبنای ذهنی من بود. میگفتم آمدهام زکات رهاییام را بدهم؛ و البته که این گفتهها درست است. اما نمیتواند اصل ماجرا باشد.
اصل موضوع این است که من، پیش از هر چیز، باید حال خودم را خوب کنم. زمانی میتوانم به دیگران کمک کنم که حال خودم خوب باشد. بنابراین اگر دستور کار من این باشد که ابتدا برای بهرهگیری و استفاده از آموزشها و انرژی دیگران وارد کنگره شوم تا حال خودم خوب شود، آنگاه میتوانم روی حال دیگران نیز تأثیر مثبت بگذارم.
در هر جایگاهی که باشم، اگر این اصل را فراموش نکنم، قطعاً میتوانم بر دیگران نیز اثرگذار باشم. و اگر در مسیر خدمت، جایگاههای بالاتری را هم کسب کردم، باید مراقب باشم که درگیر آن «منِ» خطرناک نشوم. همواره باید به یاد داشته باشم که رنگهای شالها و عناوین جایگاهها، زمانی ارزشمند هستند که من به آنها به چشم یک «فرصت» نگاه کنم؛ فرصتی برای رشد و تعالی خودم.
اگر به جایگاه بهعنوان موقعیتی برای رشد فردی بنگرم، میتوانم از آن به بهترین شکل بهره ببرم. اما اگر نگاه من به جایگاه این باشد که حالا چون در موقعیتی بالاتر هستم، باید فرمان بدهم یا عزیزتر شمرده شوم، در آن صورت نه تنها سودی نخواهم داشت، بلکه باعث ایجاد فاصله، گسست و حس دوری میان خود و دیگران نیز میشوم.
ولی اگر تمام آنچه را که گفته شد رعایت کنم، مطمئناً هم حال خودم خوب خواهد بود و هم میتوانم، حتی در حد سر سوزنی، بر حال خوش دیگران تأثیرگذار باشم.
برگزاری جشن:










تهیه و تنظیم: گروه سایت مسافران نمایندگی محمدیپور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
547