English Version
This Site Is Available In English

 دیده‌بان‌ها به‌جای مچ‌گیری، دست‌گیری می‌کنند!

 دیده‌بان‌ها به‌جای مچ‌گیری، دست‌گیری می‌کنند!

جلسه چهارم از دوره چهل و چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی مسافر سروش، نگهبانی مسافر امير و دبیری مسافر مجيد، با دستور جلسه «هفته دیده‌بان» در روز چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ١٧ آغاز به کار كرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سروش هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که امروز کنار شما هستم و این فرصت را به من داد تا امروز این جایگاه را تجربه کنم. از نگهبان و دبیر ارجمند هم تشکر می‌کنم.

ابتدا این هفته را به آقای مهندس، همهٔ دیده‌بانان عزیز و تمام اعضاء کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم. باید این نکته را بگویم که هرجایی که می‌خواهد به موفقیت برسد باید بزرگ‌تر داشته باشد؛ یعنی بزرگ‌تری که بزرگی را بلد باشد! من این‌گونه یاد گرفته‌ام که هر چیزی که هستم را کنار بگذارم و با آمدن به اینجا از صفر شروع کنم. موقعیت اجتماعی، حساب بانکی و محل زندگی هیچ ارزشی برای بزرگ‌شدن در کنگره ندارد. این موضوع را من از کسانی یاد گرفتم که واقعاً بزرگ هستند و اگر در کنگره نبودند، من الان حضور نداشتم.

از آقای سعید نمکی و همه دیده‌بانان تشکر می‌کنم و ممنون همه آنها هستم؛ چراکه به من یاد دادند و با رفتار و کردار و قلب بزرگ خودشان به من فهماندند که واقعاً آدم‌های بزرگی هستند و لیاقت این جایگاه را دارند. همه این افراد وقتی از صفر وارد اینجا شدند اول سفر کردند و در طی سفر خدمت کردند و بعد از آن رها شدند و مجدد خدمت کردند و مهم‌تر اینکه خوب رها ماندند! خیلی‌ها می‌توانند قطع مصرف شوند ولی همان آدم قدیم باشند؛ ولی خیلی از افراد در کنگره به این دلیل به مراتب بالا رسیدند که از پایین‌به‌بالا آمدند و به‌خاطر طی‌کردن سلسله‌مراتب، بزرگی به آنها می‌آید.

آدم از کنار این عزیزان بودن لذت می‌برد. من به این دلیل که رهجوی آقا سعید بودم و این افتخار را داشتم که در کنار ایشان باشم، هیچگاه ندیدم که منتظر سلام کسی باشند. وقتی چنین الگوهایی وجود دارند من به چه چیز دیگری نیاز دارم؟ یک از کارهای اصلی دیده‌بانان این است که خوب می‌بینند و یک سری از چیزهایی را می‌بینند که شاید ما نبینیم؛ ولی به نظر من مهم‌ترین کار آنها ندیدن است! خیلی از دیده‌بان‌ها دیده را ندیده می‌کنند و به‌جای اینکه مچ من را بگیرند دست من را می‌گیرند. این باعث می‌شود که من در کنگره ماندنی شوم.

این برای من افتخار بود که آقا سعید و تمام دیده‌بانان دست من را گرفتند و به جایی رساندند که حداقل وقتی خودم را نسبت به قبل مقایسه می‌کنم، حال خودم خوب است. این افراد باعث شدند که کسی فکر نکند در اینجا قرار است اذیتشان کنند و امنیتی را برای ما برقرار کرده‌اند. در پیام گفته می‌شود کنگره مکان مقدس و امنی است و اگر من به‌عنوان یک مسافر امنیت کنگره را برای یک آدم دیگر برهم بزنم، صاحب این سیستم که خداوند است جواب من را خواهد داد.

من خیلی باید مواظب خودم باشم و به یاد داشته باشم اوایل که آمدم چطوری بودم، چگونه از من استقبال کردند و چقدر به من عشق دادند و من هم آن موارد را انجام بدهم. من وقتی سفرم تمام شد یا وارد یک جایگاه شدم، باید هر روز به خودم یادآوری کنم که چه کسی بودم و به همه افرادی که اینجا هستند عشق بدهم. برای خود من کنگره خانۀ اول و آخر بود و اگر محبت این افراد و قدیمی‌ها نبود، معلوم نبود الان کجا بودم.

من دوست داشتم این نکته را بگویم که کاش به‌گونه‌ای رفتار کنم که اگر شخصی در بیرون از اینجا مشغول مصرف است، با خودش نگوید که اگر سروش نبود من الان در کنگره حضور داشتم! از خدا می‌خواهم آدمِ بد زندگی هیچ شخصی نشوم؛ چراکه اینجا برای خیلی از آدم‌ها خانۀ اول و آخر است. خیلی از افراد می‌آیند، رها می‌شوند و خدمت می‌کنند ولی من این نکته را باید از طرف افراد کمی که در کنگره هستند بگویم که خیلی از افراد هیچ جای دیگری غیر اینجا را ندارند و خیلی از افراد برای رهاشدن ضجه می‌زنند!

در آخر از آقای زهرایی تشکر می‌کنم که یکی از همین بزرگان بودند و برای این شعبه خیلی زحمت کشیدند. به نظر من این باعث افتخار شعبه ارتش بود که ایشان در این شعبه حضور داشتند. من وقتی در لژیون دیگری هم بودم حرف‌های ایشان را گوش می‌دادم. من بسیار ممنون ایشان هستم و امیدوار هستم که مانند دیده‌بانان و بزرگان، همگی به‌گونه‌ای رفتار کنیم که آدم‌هایی که به اینجا می‌آیند بمانند و بدانند که اینجا امن است.
خیلی ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .