دومین جلسه از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارتش با استادی همسفر شانی، نگهبانی همسفر فاطمه، دبیری همسفر عالیه با دستور جلسه «هفته دیدهبان» روز سهشنبه ۲۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
این هفته، هفتهی دیدهبان است. قبل از اینکه صحبتی داشته باشم، خودتان میدانید که من دیدهبان نیستم و شما به من لطف دارید که تبریک می گویید و تشکر میکنید. من یک خدمتگزار از اعضای خانواده کنگره۶۰ و خانواده کوچک آقای مهندس هستم. ایجنت اینستاگرام کنگره60 هستم؛ همیشه به تصویر علاقمند بودم و اینکه این امکانات به تصویر در بیاید. کارهایی که انجام دادم شاید خیلی کم بوده و باید بیشتر از این باشد.
اگر بخواهم صحبتی در مورد دیدهبانی داشته باشم، خود کلمه دیدهبانی برای ما که فارسی زبان هستیم، اولین چیزی که به ذهن انسان میآید یک جایگاه بلند است که یک شخص میتواند یک جنگل انبوه را از بالاترین نقطه ببیند یا برجهای بلند که از بالاترین نقطه میتوان همه چیز را دید. چرا آقای مهندس این نام را برای دیدهبانها انتخاب کردند و دیدهبانها چگونه انتخاب میشوند؟ همیشه به رهجوها گفتم که دنبال جایگاه نباشید چون اگر مفهوم آن را درک کنید میبینید که در آن جایگاه ایستادهاید.
تمثیل این مسلئه چیست؟ وقتی کسی در یک جایگاه بلندی قرار میگیرد که میتواند تمام آن شرایط را ببیند یعنی یک مسافتی را بالا آمده؛ اگر کسی نتواند ارتفاع را تحمل کند ممکن است در ارتفاع دچار نفس تنگی شود و ممکن است ترس به او غلبه کند. یک دیدهبان بالای آن برج تنهاست و تمام شبانهروز باید هوشیاری خودش را حفظ کند تا شفیتش را کامل کند. باید تواناییهای مدیریت شرایط سخت و عبور از بحران را داشته باشد. آیا فکر میکنید اینها کار راحتی است؟ حتی اگر تمثیل را در نظر نگیریم فقط بخواهیم بالای یک برج نه خیلی بلند، یک برج بیست متری معمولی یا بالای پشت بام یک آپارتمان که بیست و چهار ساعت آنجا باشید و بخواهید مراقب اطراف باشید؛ میتوانید بیست و چهار ساعت تحمل کنید؟ اندازه سه متر در چهار متر خودتان هستید و خدای خودتان، آب و کمی غذا، شب و تنهایی در سکوت؛ مثل یک انفرادی که میبینی ولی صدایی نمیشنوی مگر صدای باد و دوربینی که بتوانی همه چیز را با آن در نظر بگیری و یا بتوانی رخداد را ببینی و تازه انتقال بدهی تا آن رخداد به نتیجه برسد که کمکی به انجام برسد. این حقیقت یک دیدهبان است.
حال جایگاهی که در کنگره60 است؛ همان ارتفاع وجود دارد و هر آدمی که میخواهد به آن جایگاه برسد باید یک شرایطی را پشت سر بگذراد. خیلیها ممکن است بگویند او دیدهبان است و همه آنها را تشویق میکنند و برای آن سوت میزنند پس ما هم برسیم به جایگاه رفیع دیدهبانی، خب رسیدی بعدش چه؟ آیا آن جایگاه را میبینی؟ آن موی سپید آقای خدامی را میبینی؟ آیا آن چهره ملیح و پر نور که شاید یک روز پر از خشم و یا ترس بوده و بیست سال از آن گذشته، آیا آن را میبینی؟ آقای سلامی در جایگاه امور مالی هستند و همیشه در سفر و مسئول دانشگاه هستند؛ آیا رنج و فشار سفر که شب تا صبح یا صبح تا شب میروند و زمانهایی که باید کنار خانواده میبودند ولی نبودند و این لبخندهای ملاحت که روی صورت ایشان است را هم میبینید؟ خشمهایی که فرو خورده شده و بغض شده. چه جاهایی که انتخاب غلط شده و آسیب ناخواستهای اتفاق افتاده که خیلی کم بوده در سیستم کنگره60. آیا بارش را تجسم میکنید؟ تا به حال کودکی را به پارک بردید که یک لحظه زمین بخورد، دستتان امانت باشد و ضربان قلب شما صد تا بزند که جواب مادرش را چه بدهم؟ تا یک هفته، تا یک ماه، با خودتان درگیر هستید که چرا مراقبت نکردم؟ که بچه زمین خورد و پایش زخم شد.
حال این را برگردانیم روی خودمان. من اعتقادم این است که تمام خانوادهها چه زن و چه مرد هر کدام دیدهبان کشتی خانواده خودشان هستند، این مهم است که ما در هفته دیدهبان به عنوان همسفرها الگویی برداریم از دیدهبانها برای جایگاه مادری، خواهری و همسر بودن در کشتی خانواده خودمان که چگونه دیدهبان این کشتی باشیم چون قطعأ همه ما در زندگی خود رنجهایی کشیدهایم. گفته میشود گنج انسانهای بر باد رفته به آنها پس داده خواهد شد مشروط بر اینکه خود را طلب کنند. ما همه خودمان را طلب کردهایم، یک بار رنج کشیدهایم و به کنگره60 آمدیم و آموزش گرفتیم.
دیدهبانان یک الگوی عظیم هستند. این الگو باید کجای زندگی من و شما باشد؟ نکته اینجاست که اگر بخواهیم در نظر بگیریم یک همسفر یک جایگاه خواهری دارد، یک جایگاه مادری، یک جایگاه همسری، یک جایگاه دوست و یا رفیق و در نهایت جایگاه همسفر در کنگره60 که در هر کدام از این جایگاهها به نوبهای دیدهبان هستیم. اگر به این موضوع باور پیدا کنید و آن را لمس کنید دیگر با دیدن یک صفحه اینستا گرامی که چهار نفر میخندند و خوش میگذرانند، سفر میروند، لباس نو به تن میکنند و... دیگر تاریکی نمیتواند از کوچکترین روزنهها به شما وارد شود چون شما دیدهبان زندگی و خانواده خود شدهاید. نه اینکه از بالا به بقیه نگاه کنید بلکه روی هر کدام از این جایگاهها تمرین میکنید و وظایفش را درک میکنید که اولین جایگاه انسان بودن است، بعد زن بودن است و بعد درک تکتک این جایگاهها.
اینها را که لمس کنید آن زمان است که در سفر یک ساله، دو ساله، سه ساله و با آموزشهایی میبینید واقعاً تبدیل به همسفری میشوید که دیدهبان زندگی خودش در جایگاه زن است، نه در جایگاه مرد. دکل دیدهبانی مرد و سکانش با دکل دیدهبانی زن و سکانش دو محدوده جدا هستند و کشتی در نهایت یک سکان دارد آن هم مرد است چراکه ساختار مرد اینطور است. زن همانند مه، باد، ابر و بوی عطر است و از هر زاویهای میتواند نفوذ کند اما همانقدر هم زمانی که ساختاری وجود نداشته باشه که مانند لباس او را همانند یک قالب شکل دهد آسیبپذیر است و به راحتی قابل تلاطم است. میتواند یک شهر را ویران کند، شهر خانواده، شهر قلب یک مرد و شهر قلب یک خواهر را میتواند ویران کند. زمانی که انفجار درون یک زن اتفاق بیافتد و نیروهای خود را نشناسد، لزوماً نیازی به صحبت کردن نیست بلکه با یک نگاهش میتواند چهار نفر را در یک اتاق به جان یکدیگر بیاندازد اما این نیرو برای دیدهبانی زن است.
این هفته را به این دید نگاه کنیم که دیدهبانها الگوهای حقیقی هستند چه مرد و چه زن و این الگو را به ما میدهند که این کشتی عظیم کنگره60 با این توان در این طوفان در حال حرکت است، در زمانهای که عصا را از کور میدزدند، در اینجا ما یکدیگر را بغل میکنیم و به هم احترام میگذاریم، دلهایمان برای یکدیگر تنگ میشود و واقعاً یکدیگر را دوست داریم. خب چگونه عمل کنیم؟ همه که کنگرهای نیستند، همه که مصرف کننده ندارند، پس چگونه بدرخشیم که خیلی از زنهایی که به بد بودن قضاوتشان میکنیم به ما ملحق شوند. تلاش کنیم به نقطهای برسیم که آنقدر درخششمان زیبا شود تا آن زنها جذب ما شوند و الگویشان تغییر کند. آنها هم درد و رنج کشیدهاند، خیلیها دانش نداشتند، مگر همه این دانش را دارند؟ مگر همه این نیرو را دارند؟ مگر همه از این امکانات بهرهمند هستند؟
خواسته قلبی من این است که این زیبایی هفته دیدهبان را به میمنت و بزرگداشت حقیقی بودن این جایگاه برای الگو بودن در این جامعهای که الگویی در آن وجود ندارد و فرزندان و خانوادهها از هم گسسته میشوند، این الگو را در قلبمان لمس کنیم و هر کدام از ما بخواهیم دیدهبان زندگی خود باشیم. نه اینکه حرف بزنید یا چیزی بگویید بلکه با حضورتان انسانها ناخودآگاه برگردند شما را ببینند و دوست داشته باشند احساس شما را داشته باشند. امتحان کنید، زمانی که انجامش دهید و به آن فکر کنید این اتفاق میافتد. آن وقت نیازی نیست همه به کنگره60 بیایند. شما مثل ذراتی میشوید که هرجا قرار بگیرید این عشق و این احساس را به دیگران القا میکنید. رحم و محبت را باید در این زمانه سخت یاد بگیریم و به یکدیگر انتقال بدهیم که دوست داشتن و عشق ورزیدن هنوز وجود دارد.
این هفته دیدهبان به نظر من هفته احیا کردن و زنده کردن یک الگوی حقیقی است. درست است که اکثر دیدهبانان مرد هستند اما این الگو حقیقی است، این مردها حقیقی هستند. در پناه و سایهشان، تمام این سیستم در حال چرخش است و ما اصلاً به آن فکر هم نمیکنیم. آقای ایکس همسر ندارد؟ آیا تا به حال به آنها فکر کردهاید که چگونه پشت دیدهبانها ایستادهاند؟ اینکه چه پشتوانه قویای هستند؟ مگر پشتوانه قوی بودن کار راحتی است؟
در آخر امیدوارم توانسته باشم آن حسی که داشتم و چیزی که مدنظرم بود را انتقال دهم. من باور دارم زنهایی که در کنگره60 به عنوان همسفر و یا مسافر حضور پیدا کردند، دلیلی بر حضورشان بوده؛ اول التیام دردها و زخمهای خودشان و بعد تبدیل شدن به ذرات نوری که این عشق و دانش را با یک نگاه و بدون کلام، با یک لمس و یک لبخند بتوانند موج و ارتعاش این دانش را به سایرین القا کنند و این بستر از درون در صور پنهان وسعت پیدا کند. سپاسگزارم.
.jpeg)


.jpeg)
مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر قاسم
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آتنا (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
463