English Version
This Site Is Available In English

تغییر حس در شرایط سخت اتفاق می‌افتد

تغییر حس در شرایط سخت اتفاق می‌افتد

استاد امین در تاریخ ۱۴۰۴/۰۲/۱۰ در سی‌دی علم زندگی می‌گویند؛ موضوع جهان‌بینی ۲ و ۱ جزء متون درسی و الفباء کنگره بوده و برای کسانی که می‌خواهند جهان‌بینی را بیاموزند بسیار مناسب و مفید است. این موضوع در لژیون‌ها تدریس شده و بسیاری از لژیون‌ها جهان‌بینی را کار می‌کنند. در کل جزوه جهان‌بینی من را از یک جهان وارد جهانی دیگر کرد؛ یعنی زندگی من با جهان‌بینی تغییر کرده و از یک انسان بسته که مسائل را از یک زاویه خاص نگاه می‌کرد و می‌خواست خودش همه‌ چیز را فهمیده، تجزیه و تحلیل کند و به تفکر خودش افتخار کرده و فکر می‌کرد تفکر بالاترین مسئله بوده و به چیزهای دیگر بهای چندانی نمی‌داد نجات داد. جزوه جهان‌بینی این مسئله را برای من باز کرد و به من آموخت که مسائل آن‌گونه که من فکر می‌کنم نیست، انسانی که قدرت تفکر بالایی دارد بتواند تمام مسائل را در زندگی حل کند و زوایای دیگری وجود دارد. با این تفکر اشتباه دوران نوجوانی من سپری شد. در آن‌جا من تجربیاتی داشتم قبل از کنکور، زمان اعتیاد آقای مهندس و بعد از آن در دانشگاه که وارد شدم بر‌خلاف استعداد و توانایی‌هایی که داشتم نتایجی که به‌دست می‌آوردم بسیار ضعیف و بد بوده و تا جایی پیش رفت که نزدیک بود تمام چیزهایی را که در ده سال گذشته به‌دست آورده بودم را از دست بدهم؛ اما جزوه جهان‌بینی راهگشا شده و من را در آن شرایط نجات داد.

دقیقاً به یاد دارم که در سال ۱۳۷۸ زمانی ‌که به کنگره آمده و با بچه‌های کنگره آشنا شدم تقریباً یکی دو سال طول کشید تا من توانستم با آن‌ها ارتباط برقرار کنم؛ زیرا خودم را خیلی بهتر و بالاتر از آن‌ها می‌دانستم. از زمانی‌ که آقای مهندس لژیون‌ها را تشکیل دادند و من وارد لژیون شدم مشکلات زیاد شدند و آن‌جا متوجه شدم مشکلات و نتایج بد و رنج، الفباء یاد گرفتن بوده و پایه اصلی همین است؛ زیرا تا انسان تا دچار مشکل و مصیبت نشود دنبال چاره و درمان نمی‌رود و دلیلی هم ندارد که برود؛ چون زمانی ‌که شما در زندگی روتین خود نتایج خوب و درخشانی کسب می‌کنید اگر کسی برگردد به شما بگوید روش شما اشتباه است شما قبول نمی‌کنید. خواجه عبدالله انصاری می‌گوید؛ من چه می‌دانستم مادر شادی‌ها رنج است؛ زیرا آن زمان که رنج برای انسان به‌وجود می‌آید به دنبال چاره می‌گردد، انسان رنج‌دیده گوش شنوا داشته و حرف دیگران را می‌پذیرد و این پذیرش باعث تغییرات و کسب دانش می‌شود؛ اما بعضی از انسان‌ها زمانی که از رنج‌ها خارج می‌شوند فراموش می‌کنند و این چرخه‌ای است که مرتب برای انسان تکرار می‌شود. فردی که آموزش می‌بیند انرژی‌ گرفته، حالش خوب شده، اعتماد‌به‌نفس و اعتبارش بر‌می‌گردد؛ اما فراموش می‌کند زمانی درمانده بوده و به سمت تاریکی باز می‌گردد و کسی که فراموش نکند؛ مانند ایاز که به بالاترین درجه رسیده بود و بعد از سلطان محمود بالاترین جایگاه را داشت؛ اما هر روز به اتاقش می‌رفت و به وسایل و کفش‌هایش نگاه می‌کرد تا فراموش نکند که چه کسی بوده است.

رنج، تلخی و تاریکی؛ اگر انسان متوجه شده و به آن نگاه کند برای او مانند نفت خام و معادن می‌ماند. انسان هر اندازه رنج بیش‌تری را تحمل کرده باشد به همان نسبت پتانسیل آن را پیدا می‌کند تا آبادانی به‌وجود آورده و دانش بیش‌تری کشف کند. قضیه در تفسیر رنج است، بستگی دارد انسان رنج را چگونه تفسیر کند، زمانی ‌که از یک چیز محروم شد چگونه آن‌ را تفسیر کرده و بعد عبور از آن مشکل، آن را  فراموش نکند که اگر توانایی انجام این‌ کار را داشته باشد می‌تواند به رشد خودش ادامه دهد. فردی از من سؤال کرد؛ در جمع با دیگران لذت نمی‌برم علت چیست؟ گفتم؛ پاسخ خیلی ساده است منیت؛ زیرا کسی را آدم حساب نمی‌کنید و به همین دلیل چیزی از کسی به شما نمی‌رسد، آن‌قدر بالا رفته‌اید که اگر کسی بخواهد چیزی به شما بدهد دستش به شما نمی‌رسد و شما نمی‌توانید چیزی از آن‌ها دریافت کنید و اگر کسی بخواهد به شما آموزشی بدهد این‌قدر دور هستید از افراد که صدای کسی را نمی‌شنوید. چون من خودم منیت داشتم توانستم تعریفی برای آن پیدا کنم؛ اما چندین سال طول کشید تا معنای آن‌ را فهمیدم، معنای آن به عقلم آمده بود؛ اما به قلبم طول کشید.

هر چه در انسان‌ها به‌‌وجود آورید همان هم در خودتان به‌وجود می‌آید. انسانی که منیت دارد برای این‌که جایگاه خودش را حفظ کند، بایستی یک انسان خاص و رعب‌آور به نظر آید تا بتواند جایگاه خودش را حفظ کند، برای ایجاد رعب و ترس در انسان‌ها باید در آن‌ها رعب و ترس القاء کنید، با ایجاد رعب و ترس در دیگران در خودتان هم این رعب و وحشت ایجاد می‌شود. پس این‌ها می‌توانند به یکدیگر تبدیل شوند؛ اما اگر در انسان‌ها آرامش و امنیت ایجاد کردید بازتاب آن در خودتان باعث ایجاد حس آرامش می‌شود. یک راهنما اگر کاری کند که رهجوها از او بترسند و وحشت کنند یا یک معلم اگر کاری کند که همه از او حساب ببرند این حس ترس بعداً به خودش برمی‌گردد و بالعکس با ایجاد امنیت و آرامش باعث ایجاد حس آرامش در خودش می‌شود. موسیقی به بچه‌ها درس می‌دادم و دائم به آن‌ها می‌گفتم که اینجا غلط است تا اینکه یک بار که خودم خواستم این کار را انجام بدهم دیدم همه نُت‌ها را اشتباه می‌زنم و بعد دیدم که خودم این مسائل را در بچه‌ها به‌وجود آوردم و در خودم هم ایجاد شده است. این‌ها همه معنایی است که در جهان‌بینی به ما آموزش داده می‌شود.

زندگی و لذت بردن از جمع برای کسی اتفاق می‌افتد که در او منیت وجود نداشته باشد و این به معنای بی‌شخصیت بودن فرد نیست، منیت نداشتن؛ یعنی انسان خودش را مانند دیگران بداند، درست است که انسان‌ها با هم برابر نیستند انسان خوب با انسان بد فرق دارد یا انسان دانا با انسان نادان برابر نیست؛ اما همه انسان هستند و در انسان بودن همه با هم برابرند. زمانی‌ که من به دانشگاه شیراز رفتم آن‌جا می‌توانستم خانه مجلل بگیرم؛ ولی رفتم در خوابگاه یک اطاق گرفتم که دوستم گفت این اطاق در شأن شما نیست خودم هم نگاه کردم دیدم واقعاً اطاق درب‌وداغونی است که ۱۸ متر بود بعد گفتم من باید انتخاب کنم و  باید انتخاب می‌کردم که در خانه زندگی کنم یا در یک اتاق ۱۸ متری در خوابگاه؛ اما با اینکه می‌توانستم خانه ویلایی بگیرم گفتم اتفاقاً شأن من همین‌جاست؛ چون در خوابگاه با کلی افراد دیگر زندگی کردم اگر آن‌ها نبودند من از دانشگاه اخراج می‌شدم آن‌ها به من کمک کردند و من توانستم از آن‌ها چیزهای زیادی آموخته و زندگی جدیدی را در کنار آن‌ها تجربه کنم و حس جدیدی به دست آورم؛ اما اگر به استاد بودن خودم می‌بالیدم و دچار منیت می‌شدم دیگر این ‌لذت‌ها برای من نبود. در یک اردو هم که با دوستان کنگره رفته بودیم باز یک ویلا کنار ما بود که ما چادر را ترجیح دادیم و هفت نفر در یک چادر ۴ نفره خوابیدیم و این یعنی کنار گذاشتن منیت و انتخاب درست و این‌جا، جزوه جهان‌بینی برای من باوری را به وجود آورد که دانش در درون خود ما است.

نقطه آغاز جهان‌بینی آنجا است که می‌گوید؛ هر چیزی را که در بیرون می‌بینید در درونتان هم دارید فقط بایستی آن‌ها را پیدا کنید. جهان‌بینی بیرون با جهان‌بینی درون تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند.
این یک سرنخ بسیار بزرگ بود و دیگر این‌که تفکر به تنهایی قدرت مطلق حل نیست و من بایستی تجربه کسب کرده و آموزش می‌دیدم. بایستی حرف شنوی داشته باشید، چشم واقعی بگویید، اطاعت کنید، رنج و مصیبت را تجربه کنید و آن را حس کنید زمانی‌که حس کردید می‌فهمید که باید تحمل بالایی داشته باشید.
خیلی‌ها می‌خواهند صورت مسئله را پاک کنند تا هیچ اتفاق بدی رخ ندهد، همه چیز سر جای خودش باشد، شرایط ایده‌آل و همه چیز تحت کنترل باشد؛ اگر این‌گونه باشد هیچ تغییری در حس شما بوجود نمی‌آید و این باعث می‌شود که شما توانایی تحمل هیچ چیزی را نداشته باشید؛ مثلاً در استوا در طول سال نوسانات دمایی وجود ندارد برای همین تمام میوه‌ها مزه یکسان و ثابتی دارند؛ اما در ایران چون نوسانات دما متغییر است هرکدام از میوه‌ها طعم و مزه متفاوتی دارند. این نوسانات دما؛ مانند تغییر حس است که در انسان آن خواص را به وجود می‌آورد.
اینکه می‌گویند ایرانی‌ها باهوش هستند چنین چیزی نیست این به دلیل همان تغییرات دمایی  و شرایط اقلیمی می‌باشد که در آن متفاوت است و  شما در آن تنوع چهره و حس می‌بینید که ۹۰ درصد تنوع آب و هوا  دنیا در ایران است و بعضی کشورها این سر تا آن سر کشور شرایط آب و هوا یکسان است و خیلی کشورها این نعمت را ندارند؛ بنابر‌این اگر انسان این حس و تجربه را بداند خودش را از تجربیات دور نمی‌کند و نمی‌خواهد همه چیز را تحت کنترل خودش در بیاورد. شرایط را تحت کنترل قرار دادن خواست نیروهای منفی است برای این‌که شما هیچ حس و تجربه جدیدی نداشته باشید، در نتیجه نداشتن حس و تجربه جدید باعث می‌شود که فهم در انسان به وجود نیامده، توانایی و استعداد در او شکل نگرفته و تبدیل به انسان ضعیف و تک بعدی شود، قبلاً هم گفتم که سکون خواست نیروهای منفی است و حرکت با هستی و جهان آفرینش همسو می‌باشد و هیچ‌چیز در جهان سکون ندارد. در آب راکد و مرداب همه نوع حیوان گزنده‌ای وجود دارد؛ اما در رودخانه نمی‌توانی چنین چیز‌هایی را پیدا کنید و انسانی هم که از جایش تکان نمی‌خورد بیت حشرات می‌شود و خودش هم شاید متوجه این مشکل نشود.

نیروهای منفی کالبدی را انتخاب می‌کنند که در آن هیچ خبری نیست بعضی ار آدم‌ها به زور از یک نقطه جابه‌جا می‌شوند و اگر کالبد انسان از سختی و تلاش و حرکت بیزار باشد به تاریکی‌ها نزدیک می‌شود و این‌قدر این اتفاق ظریف انجام می‌شود که خودش هم متوجه می‌شود و خود را به صورت بیماری و افکار منفی نشان می‌دهند.
در کلام‌الله قوانینی آمده است که گاهی برای ما قابل درک نیست؛ اما دلایل خاصی دارد، مثلاً می‌گوید؛ اگر انسان‌ها مرتکب گناه یا خلافی شدند بایستی تنبیه شوند، در وهله اول شاید گفته شود که این کار خوب نیست و نباید چنین کاری انجام شود؛اما انسانی‌که در جهت تاریکی و شر حرکت کند نیروهای تاریکی وارد کالبد او شده و جایی برای خودشان پیدا می‌کنند وقتی جایی پیدا کرد، تنبیه برای این است که نیروهای تاریکی از کالبد او بیرون بروند.
و داستان تنبیه این است که با روزه و شلاق و سختی کشیدن آن نیروی منفی کالبد را ترک می‌کنند بچه‌ها اگر سخت‌کوش و اهل تلاش  نباشند و پدر و مادر خدمت‌کارانی برای آن‌ها باشند، شیاطین دنبال خدمتکار هستند؛ اگر برای فرزندانتان راحتی را فراهم کنید و لباس او را بپوشید غذا برابش بیاورید و به او امکانات دهید و نگذارید سختی بکشد، شما به جنِ آن‌ها خدمت می‌کنید و دارید او را جنی بار می‌آورید و اگر یک‌ بار بر خلاف میل آن‌ها عمل کنید جلوی شما می‌ایستند؛ زیرا به آن‌ها درس زندگی را نیاموخته‌اید و خواستید که با تمرکز روی بک هدف قلل رفیع موفقیت را طی کنند و این‌گونه آن‌ها را گلادیاتور بار می‌آورید و اولین نفری که آسیب می‌بیند خودتان هستید.

معلم پسران پدرانشان و معلم دختران مادرانشان هستند و از طرف خداوند به آن‌ها گفته شده که در زندگی تجربه‌هایی که به دست آورده‌اند به فرزندان خود بیاموزند و انتقال بدهند. پدر من از ۷ سالگی من را همراه خودش سر کار می‌برد و می‌گفت بقیه ۸ ساعت کار می‌کنند شما ۴ ساعت کارکن و من جارو می‌کردم طی می‌کشیدم و سر ساعت به خانه می‌رفتم و سالی دو ماه آموزش می‌گرفتم و کلی لذت می‌بردم و در دوره راهنمایی استقلال کاری گرفته بودم چون پدرم به من یاد داده بود. پدری که با پدرش کار کند می‌داند که زندگی چه ارزشی دارد نه آن بچه‌ای که به خاطر دلسوزی مادر پولش را در آتش هم بیندازی هیچ نگرانی ندارد؛ چون زحمت نکشیده و تجربه نکرده است. بچه‌ای که فقط درس می‌خواند و کاری انجام نمی‌دهد تک بعدی است؛ اما بچه‌ای که تلاش کرده و زحمت می‌کشد متوجه می‌شود پدر و مادر چه تلاش زیادی برای زندگی می‌کنند و آن حس در او ایجاد شده و تبدیل به انسانی متعادل می‌شود.

خداوند می‌گوید؛ من، پدر، مادر یعنی روح فرزند تحت اختیار ماست که او را پرورش دهیم، در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر گفته شده است؛ به فرزندانتان علم، موسیقی، کتاب خدا و خُلق درست انسانی را بیاموزید که انسان‌هایی باشند با خلق درست.یک مسابقه‌ای بیرون راه افتاده که بسیار اشتباه است؛ چون الان دیگر دانشگاه‌ها خالی شده و این اشتباه است که بگذارین بچه درس بخواند و سال اول قبول شود اصلاً دو سال بعد قبول شود اشکالی ندارد؛ باید چیزی را که علاقه دارند بیاموزند، یک مهندس عالی با یک زندگی تباه بهتر است یا یک کارگر با زندگی عالی، کارگر خوش‌بخت بهتر از جراح متکبری است که هیچ‌کس را قبول نداشته و هم زندگی خودش و هم زندگی دیگران را با منیت نابود می‌کند. شما زمانی می‌آموزید که نخواهید فرزند شما از همه بهتر باشد و همیشه برای بهتر بودن از دیگران در حال رقابت و مبارزه باشد، بایستی بچه‌ها را طوری پرورش دهیم که تک بعدی نباشند، قوی بوده و علم درست زندگی کردن را بدانند.

انسانی که می‌تواند گذشت کند جهان‌بینی را آموخته، رستگار شده و شرایط خوبی پیدا می‌کند. ما باید بیاموزیم دوستان را به دشمن تبدیل نکنیم بلکه دشمنان را به دوست تبدیل کنیم. باید جهان‌بینی را کاربردی کرد؛ اگر در طول سفر شکست خوردید؛ اما واقعیت را به راهنمایتان گفتید و با شکست و ناامیدی در کنگره نشستید و ادامه دادید این یعنی این‌که شما جهان‌بینی را آموخته‌اید. جهان‌بینی باعث عبور من از پرتگاه‌های زیادی در زندگی شده است امیدوارم برای شما هم همین‌طور باشد. در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر گفته شده است؛ علم، هنر و کتاب خداوند؛ یعنی مفهوم جهان‌بینی که بایستی فرزندان هر سه را بیاموزند، در علم و جهان‌بینی توانا شده و خدمت و درس زندگی را از پدر و مادر بیاموزند. پدر و مادر نقش معلم را دارند نقش‌شان را با خدمتکار جابه‌جا نکنند  باید نقش خودشان را پس بگیرند؛ زیرا آینده فرزندان به این قضیه بستگی دارد نیروی جن دنبال راحت‌طلبی بوده و نیروی روح با تلاش است؛ باید این‌ها را مدنظر داشت تا در زندگی انسان‌های متعادلی شده و از زندگی برخوردار شویم.

گرد‌آوری: رابط خبری همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون‌ششم)
ویراستاری و ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون‌سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .