سلام و عرض ادب خدمت شما مرزبان محترم، ابتدا از شما تشکر میکنم که برای برگزاری این مصاحبه وقت گذاشتید.
اگر مایلید خودتان را به رسم کنگره۶۰ معرفی کنید:
سلام دوستان روح انگیز هستم همسفر فرامرز. آخرین آنتیایکس مصرفی مسافرم تریاک و شیره خوراکی بود، به روش DST و داروی OT، مدت ۱۱ ماه و ۱۸ روز سفر کردیم به راهنمایی همسفر هدی و مسافر حمید. رهایی دو سال و ۸ ماه و ۱۰ روز ، ورزش در کنگره؛ خودم بدمینتون، مسافرم ورزش زورخانهای، والیبال.
.jpg)
لطفاً برایمان بگویید دیدگاهتان به زندگی قبل و بعد از و ورود به کنگره۶۰ چگونه بود؟
من قبل از اینکه به کنگره۶۰ بیایم همیشه از زمین و زمان بدهکار بودم و میگفتم که خدایا چرا من را آفریدی؟ حالا که آفریدهای چرا این همه مشکل به من دادهای ؟ اما مدتی بعد از ورودم به کنگره دانستم که من با خواست خودم به این دنیا آمدهام و حتی با خواست خودم مکان زندگی و پدر و مادرم را انتخاب کردهام و این بود که اولین قدم را برای پیشرفت و سلامتی و امیدواری خودم برداشتم و دانستم که بیهوده پا به این حیات نگذاشتهام، حتماً من هم یک رسالتی داشتهام که به این دنیا آمدهام و الآن هم روزی هزار بار خدا را شکر میکنم که به این آگاهی رسیدهام.
قبل از کنگره آدم عجول و بیحوصلهای بودم و تفکرم این بود که همه مردم به من بدهکارند، احساس میکردم مشکلاتی که من دارم تقصیر این و آن بوده و همه را مقصر میدانستم و بیشتر اوقات مشکلاتم را به دیگران میگفتم که ببینم راه حلی برایم پیدا میکنند یا نه. راه حل که پیدا نمیکردند هیچ، دردی هم به دردهای من اضافه میکردند، ولی الآن خدا را شکر میکنم که با آموزشهای ناب کنگره، یاد گرفتم که تمام مشکلات زندگی من برای من است و با تفکر درست میتوانم تا حد امکان حلشان کنم، زندگی که آن موقع داشتم انگار در اعماق تاریکی بودم و همیشه ناامید، اما الآن با عشق زندگیام را میسازم. کسی که خودش، خودش را قبول نداشت، اکنون راه رسم زندگیکردن را به دیگران نشان میدهد. از این بابت خدا را سپاسگزارم و از آقای مهندس و خانواده محترمشان کمال تشکر و قدردانی را دارم و آرزوی موفقیت روز افزون برای راهنمایم همسفر هدی از خداوند خواستارم.
چه رابطهای بین خدمت کردن و جهانبینی است؟
من زمانی که وارد کنگره شدم یک کلمه از جهانبینی نمیدانستم، اگر هم میدانستم بهصورت عملی انجام نمیدادم شاید در ابتدا اگر به من خدمتی را میدادند از روی منیت نه میگفتم، ولی از زمانی که وارد مسیر جهانبینی در کنگره شدم، این را یاد گرفتم که رابطهی تنگاتنگی بین این دو هست، اگر کسی جهانبینی نداشته باشد نمیتواند خدمت بگیرد.
شما به تازگی خدمت مرزبانی را برعهده گرفتهاید در این باره چند سوال از شما دارم، اول اینکه همه میدانیم که این خدمت سختیهای خاص خودش را دارد، چگونه با این سختیها کنار میآیید؟
همانطور که آقای مهندس فرمودند: مرزبانی راه رفتن روی گدازههای آتش است. من خیلی از این خدمت راضی هستم، این را یاد گرفتهام که اگر در زندگیام همیشه در رفاه باشم بدون هیچ آگاهی پیش میروم، اما سختی در هر کاری هزاران آموزش را به دنبال دارد و انسان را پخته میکند و در واقع سختی برای ابتدای کار است و در ادامه بهترین شیرینی را در زندگی میآورد، چون انسان ساخته میشود. برای من لذت بردن از مرزبانی، پلی است برای عبور از سختیها.
از چه زمانی خواسته مرزبان شدن را در دل داشتید و اکنون که به آن رسیدهاید نظرتان چیست؟
من تقریباً پنج یا شش ماه بعد از اینکه وارد کنگره شدم، تمام خواستهام این بود که مرزبان شوم، این خواسته در من به شکلی بود که هر جشنی در نمایندگی برگزار میشد با جان و دل به مرزبانها کمک میکردم و در دل خود از خداوند میخواستم که این خدمت را هم نصیب من بکند. هر خدمتی که در کنگره به من داده شود حتی اگر جارو کردن و... هیچوقت تردید نمیکنم و با افتخار انجام میدهم.
خدمت مرزبانی چه نظمی به زندگی شخصیتان داده و در زمان بندیهایتان دچار مشکل نشدهاید؟
خیر، من در کنگره۶۰ یاد گرفتهام که تمام زندگیام بر اساس برنامهریزی باشد و وقتشناسی را جزءِ برنامهی روزانه خودم قرار دادهام. مرزبانی هم جزءِ برنامه زندگیام است. در کنگره، زمان برای همهی ما مهم هست مطمئناً کسی که زمان را در نظر بگیرد به زندگی شخصیاش صدمهای وارد نمیشود.
مصاحبه کننده: همسفر راضیه رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون اول)
عکاس: همسفر نازنین زهرا رهجو راهنما همسفر سمیه(لژیون اول)
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
89