English Version
This Site Is Available In English

نیروهای منفی از جنس سکون هستند

نیروهای منفی از جنس سکون هستند

 دهمین جلسه از دوره چهل و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی صبحگاهی کنگره ۶۰ نمایندگی پارک لاله به استادی دیده‌بان محترم جهان‌بینی استاد امین، نگهبانی ایجنت محترم مسافر حامد و دبیری مسافر علی با دستور جلسه " هفته دیده بان " پنج‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۶ صبح آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امین هستم یک مسافر:

خیلی خوشحالم که در جلسه پارک لاله حضور دارم. همیشه گفته‌ام که بخش مهمی از زندگی من در پارک لاله بوده و هست. درگذشته زمستان‌های پارک لاله بسیار سرد بود و جلسات سختی برگزار می‌شد. در قسمتی از کتاب ۶۰ درجه گفته می‌شود؛
ریشه‌ها در فصل پاییز محکم می‌شوند و معنی این حرف را من آن زمان که فصل پاییز بود و هوای پارک لاله بسیار سرد بود متوجه شدم و بعد از برگشتن به خانه باید ساعت‌ها کنار بخاری می‌نشستیم تا بدنمان کمی گرم شود.اما همین سرد و گرم شدن بود که باعث ساخته‌شدن انسان می‌شد
درست مانند ساخت یک شمشیر، شمشیر وارد کوره می‌شود تا به مرحله ذوب برسد، پس‌ازآن چکش‌کاری می‌شود، بعد وارد آب می‌شود برای سرد شدن و این فرایند بارها تکرار می‌شود تا یک شمشیر ساخته شود. درواقع روبه‌رو شدن با سختی‌ها است که باعث ساخته‌شدن می‌شود.
حالا برخی حاضرند این سختی را که مدام باید وارد کوره شوند و بعد وارد آب سرد شوند تحمل کنند و برخی هم حاضر به تحمل این فشار نیستند. تفاوت در همین میزان تحمل است. زیرا جنس فلز افراد باهم هیچ تفاوتی ندارد همگی از یک معدن آمده‌اند و همگی در یک کارگاه ساخته‌شده‌اند و هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.
بلکه تفاوت در این است که یک نفر صدها بار در طول زندگی وارد کوره می‌شود اما فردی دیگر یک‌بار هم حاضر نیست وارد کوره شود و اگر برایش پیش آید فرار می‌کند تا وارد کوره نشود. وقتی انسان حرکت می‌کند مشکلات سر راه او قرار می‌گیرند
اما ساکن و بی‌حرکت بودن یکی از لذت‌هایی که دارد این است که چالشی ندارد زیرا شما وقتی در حال حرکت هستید با چاله‌ها و موانع مختلفی روبه‌رو می‌شوید کسی که در حال حرکت هست امکان تصادف کردن و خیلی اتفاقات دیگر برایش وجود دارد اما کسی که در خانه کنار بخاری نشسته از این اتفاق‌ها در امان است اما خب رشد و ارتفائی برای او در کار نیست

سال‌ها زمان برد تا بتوانم مسائل و مشکلاتی که برایم به وجود می‌آید را به‌درستی تفسیر کنم، تشخیص بدهم که کدام کار درست هست و در جایگاهی که قرار دارم عمل سالم کدام است. زمانی که متوجه شدم کار و تصمیم صحیح کدام است حرکت وارد بازی می‌شود و باید شروع به حرکت کنم این حرکت قطعاً چالش و سختی‌هایی برایمان به وجود می‌آورد
به‌عنوان مثال در دانشگاه شیراز با استادم هم حس نبودیم و کارمان پیش نمی‌رفت، این استاد در دانشگاه شیراز بین بچه‌ها از من بدگویی کرده بود، من هم اطلاعی نداشتم و آخر هم گفت من نمی‌توانم با شما کارکنم و اخراجم کرد، من هم خیلی خوشحال شدم زیرا بعضی از اخراج شدن‌ها لذت‌بخش است.
حالا من پیش هر استادی می‌رفتم تا کلاس انتخاب کنم به دلیل بدگویی‌هایی که استاد قبلی انجام داده بود کسی مرا قبول نمی‌کرد، خب من می‌دانستم که چاره مسئله این است که روبه‌جلو حرکت کنم. اما چطور باید روبه‌جلو حرکت می‌کردم و آن ذهنیت اشتباه را درست می‌کردم؟
تنها راه این بود که هر هفته در دانشگاه حاضر باشم تا استادان و افراد دیگر حضور من را ببینند، به همین دلیل مجبور شدم طی مدت‌زمان دو ماه حدود ۱۰ بار به شیراز بروم و برگردم، هیچ چاره دیگری هم نداشتم چون اگر یک هفته نمی‌رفتم تبدیل به همان دانشجویی می‌شدم که دنبال پیچاندن و فرار کردن است البته ذهنیت آن‌ها در مورد من این‌گونه بود.
پس از مدتی فهمیدم من در اینجا استاد هستم ولی آنجا فقط یک شاگرد هستم، اما قبل از آن هر کلاسی برای ثبت‌نام می‌رفتم به‌عنوان استاد در کلاس حاضر می‌شدم درصورتی‌که من درزمینه خود استاد هستم و قرار نیست که در تمام زمینه‌هایی که وجود دارد استاد باشم برای اینکه بتوانم این موضوع را متوجه بشوم مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشتم
اگر شما بیرون از کنگره استاد فیزیک یا ریاضی هستید و وارد کنگره شده‌اید اینجا یک مصرف‌کننده و شاگرد هستید، شما استاد هستید بله درست هست اما فقط درزمینه خودتان، زیرا هزاران شاخه وجود دارد و قرار نیست انسان وقتی در یک زمینه استاد شد احساس کند در تمام زمینه‌ها استاد است.
بسیاری اوقات انسان همین موضوع را نمی‌تواند متوجه شود و چون نمی‌تواند این موضوع را بفهمد راهش باز نمی‌شود، اما من این موضوع را فهمیده بودم حالا باید وارد مرحله بعدی یا همان حرکت می‌شدم و باید شناور می‌شدم

در این مرحله باید کفش آهنین بپوشید و در دل سختی بروید درصورتی‌که شاید اصلاً برایتان خوشایند نباشد چون به‌هرحال هرکسی دوست دارد آرامش داشته باشد، اما وقتی وارد این موضوع می‌شوی و حرکت می‌کنی سختی در مقابلت قرار می‌گیرد
من به دانشگاه شیراز برگشتم و جرئت اینکه با استادی که با من مشکل داشت صحبت کنم و با او روبرو شوم را نداشتم. تلاش می‌کردم تا راهی پیدا کنم برای اینکه خودم را توجیح کنم، مانند کسی که در سفرش خرابکاری می‌کند و منتظر است تا یک دستاوردی به دست آورد تا نزد استادش برود و بگوید در این مدت که نبودم در حال انجام دادن کار خیلی بهتری بودم
اما یک روز با خود گفتم هیچ کاری هم که انجام ندادم اما باز بهتر است که پیش استادم بروم و مشکل را مطرح کنم، همان لحظه از اتاق خود خارج شدم و نزد استادم رفتم و ایشان هم من را اخراج کردند. آن لحظه فشار مشکل به‌طور کامل از روی من برداشته شد.
درواقع حرکتی که انجام دادم شرایط را برای من تغییر داد، این همان کاری است که باید انجام دهیم. اولاً وقتی جایی می‌رویم باید بدانیم که با چه عنوانی در آنجا حاضرشده‌ایم، نقش خود را بدانیم. آیا به‌عنوان مهمان دعوت‌شده‌ایم یا میزبان هستیم، گاهی اوقات میهمان مجلس را از دست میزبان درمی‌آورد و کنترل مجلس را به دست خود می‌گیرد
گاهی اوقات با اعضای کنگره اگر جایی می‌رویم و یا دعوت می‌شویم باید بدانیم که میزبان آن جمع یا استاد و معلم آن جلسه چه کسی است. به آن فرد احترام بگذاریم، در صحبت و مشارکت کردن از او پیشی نگیریم این موضوعات را باید یاد بگیریم تا مسیرمان باز شود و این‌گونه اتفاقات و مسائل حل شود و بعدازاین مرحله تبدیل به یک فرد آب‌دیده می‌شوید
متوجه می‌شوید که در خلوت و تنهایی هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید و زمانی که مشکلتان را مطرح می‌کنید و با قضیه روبرو می‌شوید در همان نقطه گره شما باز می‌شود. این موضوعات را من کم‌کم متوجه شدم و سال‌ها طول کشید تا بتوانم شخصیت و نقش خود را بپذیرم.
اما همیشه در روبرو شدن با مشکلات و مسائلی که باید با آن‌ها سرشاخ می‌شدم عملکرد ضعیفی داشتم و کند عمل می‌کردم، ولی اخیراً یک مقدار این مفهوم را بیشتر یاد گرفته‌ام و با مسائل روبرو می‌شوم، ضربه می‌خورم، کارم به مشکل می‌خورد ولی وقتی متوجه می‌شوم که کاری درست است دنبال آن را می‌گیرم و شروع به حرکت می‌کنم و مسیر هم در ادامه برایم باز می‌شود
پس این موضوع را باید همیشه در نظر داشته باشیم که؛ شما هرگز به نقطه‌ای نمی‌رسید که بگویید دیگر حرکت لازم نیست، زیرا نیروهای منفی از جنس سکون هستند و به دنبال کالبدی می‌گردند که حرکت نداشته باشد تا آن را تبدیل به مرداب و باتلاق کنند

حالا شما خودتان می‌توانید انتخاب کنید اگر ساکن باشید تبدیل به مرداب خواهید شد، در مرداب پشه، قورباغه و جانوران موزی دیگری رشد می‌کند، اما اگر حرکت کردید، با مشکلات روبرو شدید و متوجه شدید چه‌کاری درست است و در مسیر انجام آن کار به مقدار حرکت خود اضافه کردید شما تبدیل به رودخانه، جویبار و چشمه می‌شوید.
شنیدن صدای چشمه و رودخانه برای همه جذاب است، به دلیل این‌که حرکت می‌کند و آبی که درحرکت باشد صدایش زیباست. انسانی که در حال تلاش است زیبا و دل‌نشین است، باغبانی که در حال تلاش است قابل‌احترام و دوست داشتن هست.
اما استادی که روی صندلی نشسته، کامپیوتر را روشن می‌کند و یک فایل پاورپوینت را به‌صورت خلاصه توضیح می‌دهد تا سریع تمام شود، شاید با خودش فکر می‌کند که در حال درس دادن است اما واقعیت این است که او درس نمی‌دهد بلکه در حال فرار کردن از مسئولیت خودش است
او راه تنبلی را پیش‌گرفته به اسم اینکه علم پیشرفت کرده و همه کاری با کامپیوتر انجام می‌شود. خب طبیعی است که در این کلاس همه در حال چرت زدن هستند و کسی نمی‌تواند با این استاد ارتباط بگیرد چون این استاد از جنس سکون است مثل یک باتلاق و مرداب می‌ماند هیچ‌کس وارد مرداب نمی‌شود.
این‌که شما زحمت زیادی کشیدید تا تبدیل به یک استاد شدید صحیح، اما درواقع مانند یک مردابی هستید که هیچ دانشجویی نمی‌تواند وارد آن شود، هیچ دانشجویی نمی‌تواند با شما ارتباط بگیرد و از علم شما برخوردار شود

چرا همه دوست دارند در رودخانه و دریاچه شنا کنند؟ چون رودخانه از جنس حرکت است، درست است که تکنولوژی پیشرفت کرده و در دانشگاه‌ها معمولاً با کامپیوتر آموزش داده می‌شود، اما نباید از این موضوع سوءاستفاده کرد و تنبلی را به اسم تکنولوژی جا بزنیم
استادی که سختی می‌کشد، ساعت‌ها یک موضوع را توضیح می‌دهد، حتی گاهی روی کاغذ برای شاگرد خود موضوعی را توضیح می‌دهد استادی هست که می‌تواند علم خودش را انتقال دهد، چون از جنس حرکت است، بنابراین اگر بخواهیم مشکلات را حل کنیم باید حرکت کنیم.
اگر می‌خواهیم به دیگران راه را نشان دهیم باید حرکت کنیم، اگر می‌خواهیم به دیگران آموزش دهیم باید خودمان حرکت کنیم، استاد موسیقی که سر کلاس حرکت می‌کند همراه شاگردانش ساز می‌زند و برای آن‌ها باحوصله آموزش می‌دهد شاگردانش بهتر رشد می‌کنند یا استاد موسیقی که روی صندلی می‌نشیند و اصلاً دست به ساز نمی‌زند فقط تماشا می‌کند
استاد رزمی که کنار شاگردانش مبارزه می‌کند شاگردان بهتری دارد یا استادی که با کت‌وشلوار کنار زمین بنشیند. چرا استادی که خودش در زمین مبارزه می‌کند شاگردان بهتری دارد؟ چون خودش هم هر جلسه در حال مبارزه کردن، یادگیری و رشد کردن است، به همین دلیل شاگردانش هم در کنار او رشد می‌کنند و به موفقیت می‌رسند
اگر قرار باشد استاد روی صندلی بنشیند و به شاگردش بگوید دراز نشست برو، شنا برو، خب این استاد بعد از چند سال توانایی خود را از دست می‌دهد و طبیعی هست که باید زیر بغل‌هایش را بگیرند تا را راه ببرند. 

 

انجام تقدیر و تشکر از گروه مرزبانی قبل:

 

اجرای پیمان در حضور دیده بان و اهدای شال ایجنت و گروه مرزبانی جدید:

تقدیر از دیده‌بان محترم استاد امین به مناسبت هفته دیده‌بان:

تایپ/ پیاده سازی و انتشار: مسافر محمدجواد لژیون ششم شعبه حُر

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .