به نام قدرت مطلق الله
پس از سیوشش سال زندگی، برای نخستینبار در کنگره ۶۰ با واژهای برخورد کردم که گوهر معنا و تجربهٔ انسانی را در خود نهفته دارد: جهانبینی. واژهای که تا پیش از آن شاید هزارانبار شنیده بودم، بیآنکه عمق آن را بفهمم یا بدانم چه نسبتی با زندگی من دارد. در کنگره 60 آموختم که جهانبینی، فقط دانستن چند مفهوم ذهنی یا حفظکردن تعاریف نیست؛ بلکه جهانبینی یعنی دریافت و برداشت و احساس انسان نسبت به جهان درون خود و جهان پیرامونش.
جهانی که هرکس آن را به گونهای میبیند، لمس میکند، میفهمد و معنا میبخشد. ظاهر جهان بیرون برای همه یکی است؛ کوهها، دریاها، آسمان، خانهها، آدمها... اما آنچه آن را متفاوت میسازد، نگاه ما میباشد. بهتعبیر دقیقتر، به تعداد تمام نفسهای روی زمین، جهان بیرون وجود دارد. زیرا من در جهان همسرم، کسی هستم متفاوت از آنچه در نگاه پدرم هستم. نقش من در جهان دوستم، با نقشم در نگاه راهنمایم تفاوت دارد.
این تفاوتها نه از بازیگری و تظاهر، بلکه از خواستههای متفاوت ما و دیگران شکل میگیرند. خواستهها همان منشئی هستند که جهان بیرون را برای ما میسازند؛ و این جملهی درخشان در کنگره 60 برایم مسیری روشن کرد: جهان بیرون، انعکاس جهان درون ما است. اگر نگاه ما، خواستهٔ ما و درک ما دگرگون شود، جهان بیرون نیز دگرگون خواهد شد. و در این مسیر، ورزش بهعنوان یکی از ابزارهای تحول درونی، نقشی حیاتی دارد.
در پارک کنگره، وقتی همراه دیگر مسافران و همسفران، در هوای پاک و میان درختان، به ورزش و حرکت میپردازیم، چیزی فراتر از سلامت جسمی را تجربه میکنم. ورزش به من کمک میکند تا خشمهایم را مهار کنم، انرژیهای منفی را تخلیه کنم و ذهنم را آرامتر سازم. گویی آن خشمی که شاید روزی میتوانست مرا به پرتگاه قضاوت یا رفتارهای ناهنجار بکشاند، حالا در قالب دویدن، کشش، و تعریق، از من رها میشود.
کنگره به من آموخت که علاقه نیز، نتیجهٔ تمرین است. و تمرین، میتواند هر جریان ناهنجار درون را به جویباری زلال از خواستهای متعادل تبدیل کند. اگر روزی از تحرک فراری بودم، امروز پارک کنگره برایم همانند معبدی است برای بازسازی درونم؛ جایی برای تنفس، برای فکر کردن، برای دوباره ساختن خودم. اما آنچه در جهانبینی برایم از همه مهمتر بود، صراحت در برابر حقیقت است. وقتی در مسیر درست باشی، دیگر نیازی به دروغ گفتن نیست.
هیچ حقیقت زشتی وجود ندارد که بخواهی پنهانش کنی. حقیقت، حتی اگر تلخ باشد، در مسیر اصلاح شیرین میشود. من در زندگیام بارها خطا کردهام. از کشیدن سیگار گرفته، تا اعتیاد، تا پارک دوبل، عبور از چراغ قرمز، یا حتی قضاوت و بدبینی نسبت به دیگران. حال که این را میدانم، چه حقی دارم که بابت خطای دیگری خشمگین شوم؟ مگر نه اینکه من هم همان اشتباهات را داشتهام؟
کلامی از کنگره 60، مسیر خشم و قضاوتم را برای همیشه تغییر داد: «وقتی خودت هم ظرفیت اشتباه داری، پس چرا دیگران را بابت اشتباهاتشان سرزنش میکنی؟» این جمله، پردهای از جلوی چشمانم کنار زد. دیدم که بسیاری از خشمهایم از ناآگاهی بود. از اینکه فراموش کرده بودم انسان بودن، یعنی ممکنالخطا بودن. و جهانبینی، یعنی توان دیدن خود و دیگران در این قاب وسیعتر: قابِ آگاهی، بخشش، و رشد.
امروز برای من، جهانبینی نه یک موضوع درسی، بلکه چراغی برای زندگی است. نوریست که اگر آن را برافروزی، هم جهان درونت روشن میشود و هم جهان بیرونت تغییر میکند. سپاس از کنگره، از بنیانگذار اندیشمندش، و از راهنمایانی که چراغ این مسیرند اللخصوص راهنمای عزیزم آقای ارسلان مهدی زاده.
با احترام: مسافر عباد
ویرایش: مسافر محمدرضا لژیون سوم
عکس: مسافر علی لژیون سوم
ارسال مطلب: مرزبان خبری مسافر رضا
گروه خدمتگزاران سایت نمایندگی گیلان پارک محتشم
- تعداد بازدید از این مطلب :
18