آقای مهندس در سیدی «حلقههای آفرینش (۲)» میگویند: حلقههای حیات سه مرحله هستند: مرحله آموزش نوجوانی، مرحله تلاش، کار و تحصیل و مرحله رسیدن به پختگی. سن از مرحله ۴۰ تا ۵۰ سال که گذشت در فکر تکمیل عقل و تفکر باشید تا آماده فرمان شو، شود باشید. استاد میگویند: نتیجه دانستن این مطالب چه سودی دارد چرا باید دانسته شود؟ هر چیزی قانون دارد و دانستن قانون برای همه الزامی است؛ مثلاً از قوانین رانندگی این است که پارک کردن ماشین در هر جایی مناسب نیست. سبقت گرفتن و سرعت ماشین قانون خود را دارد؛ زندگی هم همینطور است، جهانبینی برای دانستن قوانین زندگی کردن است. انسانهایی که با هم زندگی میکنند یکسری قوانین برای آنها مطرح میشود که دانستن آنها الزامی است. ما این قوانین را در جهانبینی یاد میگیریم؛ مثلاً زمانیکه وارد مکانی میشویم باید اجازه بگیریم یا سلام کنیم؛ اینها از قوانین زندگی است. نفع این قوانین به خود ما میرسد. این جهانبینی به درد زندگی کردن خود ما میخورد.
یک مسئله حائز اهمیت که هنر زندگی به ما یاد میدهد، حس است. با حس اطلاعات را ردوبدل میکنیم؛ اگر از حس خوب پیروی کنیم بهتر زندگی میکنیم. برداشت ما حرکت یا احساس جسمی ماست. حس را میبینیم و عقل آن را آنالیز میکند. حس، مثل نام کتاب است و عقل متن کتاب. حس هم بد و هم خوب را میبیند؛ ولی برنامهریزی آن توسط عقل انجام میگیرد. در اینجا فکر ایجاد عمل میکند؛ مثلاً با تفکر شکلهایی در ذهن ما بهوجود میآید، فکر میسازد، تولید میکند و چیزی که میخواهد حس است؛ عقل کمک میکند تا با امواج نزد شما بیاید. شما به کسی فکر میکنید و او را در خواب ملاقات میکنید. امواج عقل کمک میکند که شما آن را ملاقات کنید این خواستن اولیه حس است. هدف ما این است که جهت صراط مستقیم راه نمایان کنیم، به مسیر اصلی برگردید و در زندگی مانند انسان وظیفهشناسی به فرمان الهی جلو بروید. هدف راهنماها هم همین است. زمانیکه سفر را شروع میکنید باید بدانید چه تحولاتی در خودتان به وجود آمده است؛ چه تغییراتی کرده یا چه تغییراتی در خانواده به وجود آورده؟ هر موقعیتی که به دست میآوریم باید برای آن ارزش قائل شویم تا به موفق برسیم؛ این هنر زندگی کردن است.
هدف دیگر ما بیداری شما، رجوع کردن به گذشته و آگاه نمودن اشخاص به قوانین است و این آگاهی بدون تجربه به دست نمیآید. ما باید بدانیم در گذشته چه اشتباهی کردهایم و در تجربه سختیهای فراوانی است در تمام سطوح این قضیه صادق است. همیشه سختیها هست و باید آنها را پشت سر بگذاریم. ما این اصلاحها را در افرادی انجام میدهیم که آمادگی لازم را داشته باشند. در بعضی افراد چون حس آنها قوی است یعنی به زمین صفت چسبیدهاند و مسائل مادی براییشان مهم است؛ برای آنان نمیشود کاری کرد و برای همین کسی که به کنگره میآید، داوطلبانه میآید و به او کمک میکنیم؛ ما نمیتوانیم کسی را تغییر دهیم؛ مگر خط مشق بدهیم تا خودش، خودش را تغییر بدهد. ما راهنما هستیم و راهنما راه را نشان میدهد؛ این خود شخص است که راه را طی میکند؛ راه صراط مستقیم، راه سختی است و ممکن است خیلی از انسانها نتوانند. یک مسافر خوب با راهنمای خوب بهتر میتواند سفر کند؛ پس نقش راهنما خیلی مهم است. اگر مسافر بد باشد راهنما نمیتواند کاری انجام بدهد.
هدف ما ایجاد محبت بین انسانها یعنی بیرون نمودن ترسها و نگرانیهای بیهوده و آشنایی با نور الهی است. بعضیها دائم در نگرانی و یا ترس هستند؛ چون یا در گذشته زندگی میکنند یا در آينده. در گذشته زندگی کنید گرفتار افسردگی میشوید؛ ترس و نگرانی دائم همراه این افراد است. این زمان باید بیعملی انجام بدهی؛ بیعملی یعنی هیچکار نکنید. آدمهایی که میدانند و عجله دارند از مقصد دور میشوند. آدمهایی که روی پنجه پا میایستند زود خسته میشوند. در بعضی جاها ما باید زندگی کنیم؛ در لحظه زندگی کنیم؛ چیزی که وجود دارد در لحظه است. اگر در زمان حال زندگی کنی از بین بردن ترسها و نگرانیها و آشنایی با نور الهی را یاد میگیری. حیوانات همه در حال، زندگی میکنند؛ ولی انسانها نه! ما باید از گذشته درس بگیریم و به آینده نگاه کنیم و برای آن برنامهریزی کنیم. اگر ایمان داشته باشیم به آینده اطمینان حاصل میکنیم. کسی که غیبت میکند یا تهمت میزند خودش به دردسر مییفتد. خلقت برمبنای نظام بیان شده است. نمیتوانیم هیچچیز را نظاممندتر از خلقت ببینیم؛ مثلاً ما میخواهیم به شهری برویم و هیچ زمانی سر زمان مشخصی نمیرسیم؛ ولی کرهی زمین دور خورشید میچرخد، میلیونها میلیون کیلومتر را طی میکند و درست در همان لحظه میرسد. یا فصول در زمان خودشان میرسند. تمام سیستم فیزیولوژی ما برمبنای نظم و انضباط برقرار شده است.
هر قدر وظایف خود را به نفع مطلوب انجام دهید در شما حس راحتی بهوجود میآید و فکر را تقویت کردهاید این ممکن نیست، مگر قوانین را اجرا کنید. چون جهان برمبنای نظم درست شده است ما هم باید در کارهایمان نظم و نظام داشته باشیم. متد DST برمبنای نظم به وجود آمد. من مواد زیادی مصرف میکردم در ماه رمضان به هنگام سحر، در زمان افطار و در طول روز به آنها نظم دادم و چون نظم دادم متد DST از آن در آمد. در هر کار ما نظم و نظام باشد، همهچیز سر جایش قرار دارد؛ چون نظم ندارید دچار رنج و عذاب میشوید. کسی که هر شب ساعت مشخص میخوابد نظم دارد خوابش هم خوب است کسی هم که نظم ندارد عمرش کوتاه میشود. انواع بیماریها را میگیرد در اثر ترسها و نگرانیها جسم ما مریض و فرسوده میشود. هرقدر نظام خود را در توانایی بیفزایید یعنی وظایف خود را به نفع مطلوبی انجام دادهاید. در ما حس آزادی به وجود میآید و فکر ما تقویت میشود. وقتی فکر ما تقویت شد تصمیم درست میگیریم و میتوانیم صعودهای خوبی انجام دهیم.
افراد در کره زمین زندگی میکنند و آرامش ندارند برای این است که از ساخته ذهن خود هیولا درست کردهاند که این مسائل از درون و برون جدایی ایجاد نموده است. ما با افکار و اندیشهها هیولاهایی بهوجود میآوریم که درون و برونمان از هم جدا میشود. هر چه درون و برون یکی باشد آرامشمان بیشتر است؛ مثلاً میگوييم فلانی شخص دورویی است. در حضورش ابراز احساس عشق و محبت میکند و پشت سرش میخواهد ریشهاش را بزند. بین درون و برون این فرد فاصله افتاده است؛ زیرا از تصاویر ساخته ذهن خود را به وجود میآورد و این رنج میبرد. اینجا توانایی تفکر ضعیف میشود باید به این موضوعات رسیدگی شود. تمام پالایش انسان این است که بتواند ظاهر و باطن را منطبق کند. هر چه بین درون و برون فاصله بیشتر باشد، پریشانی بیشتر است. اکثر انسانها قربانی سراب میشوند. تفکر میکند و در آينده قصر درست میکند و یل بهترین ماشین سوار میشود و یا در آینده چهکارهایی زیاد خواهد کرد و یا میمیرد؛ باید آنان به موضوع اصلی که وجود خودشان است توجه کنند و به هستی سوق داده شوند. برای این باید اینها را بدانیم که به آرامش برسیم. آسايش و آرامش ما به تفکرات ما بستگی دارد.
نویسنده: همسفر زهرا.م رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
ویرایش و رابط خبری: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم(
ویراستاری: همسفر اسماء رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول) دبیر سایت
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
45