جلسه یازدهم از دوره بیستوهفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ایمان به استادی همسفر فرحناز، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر لیلا با دستور جلسه «جهانبینی ۱و۲» روز سهشنبه ۱۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از ایجنت محترم، مرزبانهای نمایندگی و راهنمای خوبم که اجازه خدمت به من دادند تا یکبار دیگر این جایگاه را تجربه کنم و در حضور شما عزیزان درس بگیرم تشکر میکنم و این را به فال نیک میگیرم که آخرین روز است که اینجا هستیم. دستور جلسه جهانبینی که در واقع یاد گرفتن قوانین زندگی است. برای اینکه انسان رشد کند و در زندگی آرامش داشته باشد احتیاج به بستری دارد و آن علم جهانبینی است.
جهانبینی من به قبل و بعد از کنگره تقسیم میشود، قبل از کنگره پر از غم، ترس، ناامیدی و افکار منفی بودم و تمام تمرکز خود را روی اعتیاد مسافرم گذاشته بودم غافل از اینکه خود من چقدر تخریب داشتم و به مسائل دیگر توجه نمیکردم؛ خواسته خودم، خواسته خدا و زمان آن، من فقط میخواستم مسافرم مواد را ترک کند.
وقتی به کنگره آمدم در ابتدا مفاهیم و آموزشها برای من بسیار سنگین و نامفهوم بود ولی ذره ذره یاد گرفتم و متوجه شدم که من برای خود سفر میکنم نه برای تخریب مسافرم زیرا تخریب من کمتر از مسافرم نبود. من نیز باید ترس، منیت و ناامیدی که بعدها فهمیدم سه ضلع مثلث جهالت است را ترک میکردم تا بتوانم به مثلث دانایی که همان تجربه، آموزش و تفکر است برسم. بایستی منیت و غرور خود را کنار میگذاشتم تا آموزش ببینم، بر ترس خود غلبه میکردم تا بتوانم فکر کنم زیرا من یاد گرفتم ترس، تفکر انسان را میخورد و ناامیدی باعث میشود تجربه نکنم. همانطور که استاد امین میفرمایند: کسانی که به دانایی میرسند از دیوار ترس، منیت و ناامیدی عبور میکنند.
جهانبینی باعث میشود من فرحناز بدانم درون من چه تخریبهایی وجود دارد و کجای کار من اشتباه است و چطور میتوانم به خود کمک کنم؟ با آموزش جهانبینی یاد گرفتم برای خود ارزش قائل شوم و خود را دوست داشته باشم و مهمتر از همه خود را به خاطر تمام خطاهایی که کرده بودم، ببخشم.
قبل از کنگره صبر و تحمل من بدون جهت بود اما با آموزشها هدفدار شد، یاد گرفتم مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرم و بدانم که کار و مسئولیت مسافرم به من ارتباطی ندارد. در ابتدای سفر مسافرم، فکر میکردم اگر کارهای او را انجام بدهم به او کمک کردهام و بعد یاد گرفتم این وظیفه خود او است حتی اگر داروی او ریخت باید خودش مشکل را حل کند.
من یاد گرفتم دروغ، قضاوت و غیبت نکنم اینها را سالها به ما آموزش دادند ولی در کنگره با پوست و استخوان یاد گرفتم؛ وقتی با دوست و آشنا صحبت میکنم و ناخواسته حرف به غیبت کشیده میشود حرف و مسیر را عوض میکنم ولی آن روز حال من بد میشود چون غیبت کردم و این باعث تعجب من بود چرا که میدیدم آموزشها ذره ذره در وجود من رخنه کرده است. پس باید در لحظه زندگی کنم و شکرگزار باشم و در آخر باید بگویم جهانبینی به من یاد داد زندگی کنم و به دیگران نیز اجازه زندگی بدهم.

مرزبان کشیک: همسفر رقیه و مسافر محسن
تایپیست: همسفر خدیجه رهجو راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر الهه (لژیون دهم)
ویرایش: همسفر سوفیا رهجو راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
451