دومین جلسه از دوره بیستم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی تخت جمشید شیراز با استادی ایجنت همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر نجمه و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «جهان بینی ۱ و ۲» روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت. از نگهبان جلسه همسفر نجمه سپاسگزارم که استادی و مسئولیت اداره جلسه را به من واگذار نمودند تا خدمت کنم. از خداوند سپاسگزارم که باز این اذن را داد که در کنار شما خوبان خدمت کنم و خوشآمد میگویم به دستیار اسیستانت مرزبانی همسفر پروانه و همراه ایشان و خدا قوت میگویم که قبول زحمت کردند و به شعبه خودشان تشریف آوردند. امروز انتخابات مرزبانی را داریم امیدوارم که با در نظر گرفتن عدالت، معرفت و عمل سالم بتوانیم کاندیدهای اصلح را انتخاب کنیم و همه با هم در پیشبرد اهداف کنگره قدم برداریم.
امروز دستور جلسه بسیار قشنگی را داریم. جهانبینی واژهای است که من قبل از اینکه وارد کنگره شوم به آن حس و شناختی نداشتم و میگفتم من که مشکلی ندارم اگر مشکل مصرف مسافر من حل شود ما که دیگر مشکلی در زندگیمان نداریم؛ ولی وقتی وارد کنگره شدم، تحت آموزشهای جهانبینی قرار گرفتم، جزوههای جهانبینی را خواندم و سیدیها را گوش میکردم. اگر مشکلات من کمتر از مسافرم نباشد؛ شاید بیشتر از مسافرم باشد. من هم پر از تخریب و گره هستم و حالا چه جوری میتوانم گرههای درونی خودم را باز کنم؟
جزوه جهانبینی تعداد صفحاتش خیلی کم است؛ ولی پر از معنی و مفهوم است. در جزوه جهانبینی من این را یاد گرفتم که همانطوری که بازی، زمانی لذتبخش میشود که من قانون آن را بلد باشم در زندگی هم اگر من قانونها را رعایت کنم، آن حال خوب را دارم. قانونهای زندگی چیست؟ همانهایی که آقای مهندس بارها و بارها در سیدیها تکرار میکنند.
در سی دی حلقههای آفرینش ۱۹ قوانین را آقای مهندس گفتند اگر این قوانین را رعایت کنیم به همان آرامش میرسیم یا به قول آقای مهندس شرط رسیدن به جنت یا آرامش پرهیز از ضد ارزشها است که اینها به نظر من در هیچ درسی در بیرون از کنگره آنچنانکه باید یاد بدهند یاد ندادهاند. ریاضی، فیزیک و شیمی همه اینها خوب است؛ ولی هنر، هنر زندگی کردن است. بالاترین هنر این است که من در جمع قرار بگیرم، درس بگیرم، آموزش بگیرم و گرههای درونی خودم را بتوانم یکییکی بازکنم.
من در کنگره یاد گرفتهام که اگر جهل داشته باشم، بزرگترین دشمن من همان نادانی من است. فهمیدم که مثلث جهالت چیست، فهمیدم که ناامیدی و منیت میتواند دشمن من باشد و در کنارش مثلث دانایی است که به من کمک میکند، تفکر درست است که به من کمک میکند، آموزش گرفتن است که به من کمک میکند و تجربه کسب کردن است که به من کمک میکند و حال من را میتواند خوب کند؛ ولی فقط دانایی نیست. فقط اینکه من بدانم کافی نیست اگر من بدانم و هیچ عملی نداشته باشم، دچار توهم دانایی میشوم، دچار انفجار اطلاعات میشوم و به درد من نمیتواند بخورد. وقتی به درد من میتواند بخورد که من آن را تبدیل به دانایی مؤثر کنم بیایم و عمل کنم.
خداوند وقتی میگوید که من این کارها را دوست ندارم من باید آرامآرام به آن عمل کنم نه اینکه بگویم من از فردا این کار را انجام میدهم. یک عمری ساختارهای منفی مثل مافیا درون من شکلگرفته است و باید پلهپله من بیایم و آنها را کم کنم. اینها مثل علفهای هرز است و من مثل درختی هستم که تمام شاخههایش را باید اصلاح کنم اگر من بگویم فقط دروغ را میگذارم کنار بقیهاش چه میشود و چه قدر آقای مهندس در سیدیهایشان قشنگ میگویند که تو هر کاری کنی، نتیجهاش را میبینی مثل بوم رنگ میماند، پرتاب میکنی و به طرفت پرتاب میشود. غیبت کنی، پشت سرت غیبت میکنند. تهمت بزنی به تو تهمت میزنند، کاری کنم نتیجهاش به خودم برمیگردد.
داشتم سیدی حلقههای آفرینش را گوش میکردم که آقای مهندس گفتند: آمدنم بهر چه بود چرا آمدهام؟ آمدهام که خدمتگزار این هستی باشم و تعبیر قشنگی که داشتند، شما یک کارخانه را نگاه کنید یک نفر رئیس کارخانه است و کارگرهایی که دارند کار انجام میدهند، یکی از کارگرها فقط برود و به آقای رئیس بگوید عاشقتم و دوستت دارم. آیا این رئیس کارخانه ایشان را دوست دارد؟ کسی که کاری نکند و در جهت اهداف کارخانه قدمی برندارد؛ ولی اگر یک نفر باشد که کارش را درست انجام دهد و رئیس کارخانه را هم دوست داشته باشد، حالا چی؟ رئیس کارخانه آن کسی را دوست دارد که در جهت اهداف کارخانه کار میکند، تلاش میکند و زحمت میکشد؛ پس وقتی آقای مهندس در این سیدیها میگویند آمدنم بهر چه بود؟ فکر کنم و ربطش دهم به وادی دوم که من بیهوده نیستم با چه هدفی خلق شدهام.
من با چه دیدی دارم دیگران را قضاوت میکنم؟ با چه دیدی دارم دیگران را نگاه میکنم؟ آیا به این دید نگاه میکنم که مشکلات رحمت خداوند است؟ یا دیگران من را دوست ندارند، دیگران به من بها نمیدهند یا از دیگران توقع داشته باشم یا اینکه بگویم من هم در این جهان وظیفهای دارم و دیگران وظیفهای در مقابل من ندارند و توقعی نداشته باشم. بیایم و گرههای درونی خودمان را ببینم.
اگر بگویم که من آلان جهانبینی یاد گرفتهام و بخواهم دیگران را قضاوت کنم، هیچوقت نمیتوانم گرههای درونی خودم را بازکنم. هیچوقت فرصتش را نمیکنم و همیشه سرم در کار دیگران، دخالت کردن در کار دیگران و قضاوت کردن دیگران است. کجا میخواهم گرههای درونی خودم را ببینم؟ دیگر فرصتی نمیشود؛ پس آموزشهایی که ما از جهانبینی میگیریم باعث میشود که گرههای درونی خودم را بازکنم. ترس، منیت، خودبزرگبینی، جهالت و مشکلاتی که خودم دارم، میتوانم روی آنها کار بکنم و میتوانم آن قوانینی که به نفع من هست را رعایت کنم.
مهندس میگویند: اگر در رانندگی کسی قوانین را رعایت نکند، تصادف میکند و بیشترین آسیب را خودش میبیند. در زندگی هم همین است اگر من قوانین را رعایت نکنم، بیشترین آسیب و ضرر را خودم میبینم؛ پس جهانبینی آلان میتواند خیلی به من کمک بکند و میتواند گرههای زندگی من را باز کند. آقای مهندس گفتند که خوش به حال کسی که ظاهر و باطنش مثل هم باشد؛ چون دیگر تلاش نمیکند که بخواهد باطن خودش را پنهان کند. کسی که ظاهر و باطنش مثل هم باشد، آن نفر خوشبخت است و آرامش دارد.
خدا قوت میگویم به استاد امین عزیز که جهانبینی ۱ و ۲ را به زیبایی برای ما بیان کردند. در مورد نفس، دانایی مراتب نفس و حس برای ما توضیح دادند و با مدل برای ما نشان دادند و همه ما میتوانیم بهراحتی اینها را درک کنیم. انشاءالله همه ما بتوانیم آموزشهای جهانبینی را کاربردی بکنیم و امروز تبریک میگویم به کسانی که برای گرفتن شال ایجنتی رفتند. به همسفر میترا برای نمایندگی شیراز، همسفر فاطمه برای نمایندگی لامرد و همسفر فاطمه برای نمایندگی فیروزآباد. واقعاً از صمیم قلب به اینها تبریک میگویم، انشاءالله که بتوانیم با کمک یکدیگر یک شعبه پویایی داشته باشیم.

تصاویری از برگزاری ششمین دوره انتخابات مرزبانی نمایندگی تخت جمشید همسفران








.jpg)





مرزبانان کشیک: همسفر معصومه و مسافر حسین
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر میترا (لژیون اول)
تایپیست: همسفر محدثه دبیر سایت
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم) دبیر سایت
ارسال: همسفر فائزه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز
- تعداد بازدید از این مطلب :
709