English Version
This Site Is Available In English

جهان‌بینی

جهان‌بینی

این مقوله اولین بار در کنگره‌۶۰ به‌عنوان یکی از پارامترها یا مؤلفه‌های درمان اعتیاد توسط آقای مهندس دژاکام مطرح شد. یکی از اضلاع مثلث درمان اعتیاد که شامل جسم، روان و جهان‌بینی است مربوط به مقوله جهان‌بینی می‌باشد. برای درمان بیماری اعتیاد لازم است تا هر سه مؤلفه فوق به تعادل برسد، اگر ما بتوانیم جسم و روان بیمار مصرف‌کننده مواد را درمان کنیم، فرد مصرف‌کننده به درمان یا به تعادل لازم نمی‌رسد؛ چون با کامل شدن درمان جسم و روان، یک بیماری دیگر هنوز وجود دارد که آن را بیماری ذهن، فکر، اندیشه، دیدگاه، آگاهی، شناخت، معرفت، عمل سالم، حلقه مفقوده مکمل درمان اعتیاد و یا بیماری جهان‌بینی می‌نامیم. برای به تعادل رسیدن جسم و روان که همانند سوار و سوارکار هستند ۱۱ ماه و برای جهان‌بینی مدتی غیر قابل پیش‌بینی وقت لازم است، البته مسئله جهان‌بینی صرفاً به مسافرین کنگره‌۶۰ مربوط نمی‌باشد، به بیان دیگر تمامی انسان‌ها با آن سر‌وکار دارند و برای رهایی و رسیدن به آرامش لازم و ضروری است که دانش خود را پیرامون مسئله جهان‌بینی ارتقاء بخشیم؛ زیرا زندگی ما شبیه یک بازی بزرگ و گسترده است برای اینکه وارد یک بازی شویم گام اول برای فراگیری، قوانین آن بازی است. ما برای این‌که قوانین زندگی را نمی‌دانیم مدام خطا می‌کنیم و برای خود و سایرین مشکل درست می‌کنیم. در جهان‌بینی ما به دنبال فراگیری قوانین زندگی هستیم.

در جزوه جهان‌بینی ۱ استاد امین جهان‌بینی را این‌گونه تعریف می‌کنند؛ آنچه ما نسبت به کل هستی (جهان درون و جهان برون) برداشت، ادراک، دریافت و احساس می‌نماییم جهان‌بینی نام دارد. جهان‌بینی درون شامل ادراک، احساس و … ما نسبت به خودمان است و جهان‌بینی بیرون شامل ادراک و احساس ما نسبت به تمام هستی است. علم جهان‌بینی برای همه ما انسان‌هاست؛ اما برای کسانی نیاز مبرم است که در درون تاریکی هستند و می‌خواهند از تاریکی بیرون بیایند و به یک طناب محکم و قوی کلیدی احتیاج دارند. جهان‌بینی مانند یک طناب و قرقره انسان را از آن تاریکی بیرون می‌کشد. از آن‌جایی که اعتیاد کامل‌ترین شکل تاریکی‌ها را در خود دارد؛ انسانی که وارد اعتیاد می‌شود توانایی‌ها و احساس خوب خود را از دست می‌دهد و دانش جهان‌بینی به او کمک می‌کند تا نیروهای درون خود را بشناسد و بداند که از کجا ضربه می‌خورد. جهان‌بینی اولین چیزی که به انسان می‌دهد امید است. شما وقتی با جهان‌بینی کمی آشنا می‌شوید اولین اتفاق این است که صورت مسائل برایتان باز می‌شود، وقتی شما یک موضوعی را متوجه می‌شوید که مسئله چه هست، می‌گویید حالا برویم حلش کنیم و همین که می‌گویید برویم حلش کنیم؛ یعنی امید به تغییر ایجاد شده؛ مثلاً اگر حالت خوب نیست؛ چون نفرت داری و ساختار نفرت این است و با خودت می‌گویی که پس علت این است! حالا می‌رویم درستش می‌کنیم. تمام این‌ها برای انسان در زندگی ناشناخته است و جهان‌بینی برای ما این را مشخص می‌کند.

کلیدواژه: دانایی؛ دانایی مؤثر؛ نفس

اگر ما بخواهیم راجع به انسان هر تصمیمی بگیریم باید انسان را بشناسیم؛ تا زمانی که به این شناخت نرسیم نمی‌توانیم مشکلاتش را حل کنیم، گاهی اوقات شناخت داریم و گاهی اوقات هم توهم شناخت داریم؛ یعنی گاهی اوقات می‌شناسیم، گاهی اوقات خیال می‌کنیم که می‌شناسیم، اگر اطلاعاتی که داریم غلط باشد قدر مسلم تصمیمات ما هم غلط خواهد بود و تصمیمی هم نخواهیم گرفت. جهان‌بینی درون مربوط به مقوله انسان می‌شود، شناخت انسان و نیروهایی که با آن سروکار دارد شاید اکثر شما بر این باور باشید که انسان شامل دو بخش است، جسم و روح و برخی هم شاید صرفاً به جسم اعتقاد داشته باشند. کنگره۶۰ انسان را به دو بخش صور آشکار و صور پنهان تقسیم می‌کند. هسته جسم یا صور آشکار که به آن شهر وجودی و یا درون و یا کالبد فیزیکی و یا کالبد اول می‌گوییم، برای ما کاملاً قابل رویت، قابل حس و لمس می‌باشد و از اجزای آن مغز، قلب، کلیه، سر، دست، پا، پنج حس ظاهری و … می‌توان نام برد و همین‌طور کوچک‌ترین جزء جسم، سلول نام دارد که خودش به تنهایی مانند یک شهر، عظمت دارد و همچنین هزاران هزار سیستم‌های ساده و پیچیده دیگر که ما حتی گاهی از درک عملکرد بعضی از آنها عاجز هستیم که چگونه این شهر وجودی و جسم را کنترل می‌نماید و باعث می‌شود که زنده و فعال باقی بماند. همان‌گونه که جسم انسان از اجزای اصلی و اساسی مختلفی تشکیل گردیده، در صور پنهان انسان هم مسئله به همین شکل می‌باشد و دارای اجزای گوناگونی است و این اجزاء شامل نفس، حس‌های خارج از جسم، عقل، روح، ذهن، آرشیو، جسم‌های مجازی و … می‌شوند.

صور آشکار انسان از زمان خلقت؛ یعنی زمانی که انسان به‌وجود آمده است خلق می‌شود؛ صور پنهان هر انسان از بدو خلقت هم عبور می‌کند؛ یعنی مربوط به قبل از خلق انسان است و هر موجودی یک آرشیو کهن دارد که از بدو خلقت هم عبور می‌کند و آن است که هر موجودی را می‌سازد و قدرت آن را نمی‌توان تخمین زد، به همین دلیل است که برای شناخت انسان ما باید لایه‌های صور پنهان را هم بشناسیم. صور پنهان همانند مواد اولیه جهان‌بینی هستند که از کنار هم قرار گرفتن این مواد بنای جهان‌بینی پدید می‌آید. شناخت هر کدام از این صور به کمک مدل‌هایی که ارائه می‌شود و ارتباط آنها با هم می‌تواند دید وسیعی را در اختیار ما قرار دهد که ما به آن دید کلی می‌گوییم.

جهان‌بینی یک ابزار است؛ کاری که جهان‌بینی برای ما انجام می‌دهد این است که چیزهایی را که در حالت عادی غیر قابل رویت هستند را به صورت قابل رویت در می‌آورد؛ مانند یک میکروسکوپ که شما نمی‌توانید میکروب‌ها را ببینید و اصلاً نمی‌دانید کار آنها چیست، میکروسکوپ چیزهای غیر قابل رویت را به قابل رویت تبدیل می‌کند. مدل شهر وجودی که در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر توسط آقای مهندس دژاکام مطرح می‌شود همین کار را انجام می‌دهد؛ یعنی چیزی را که قابل رویت نبود قابل رویت کرد و شما می‌توانید بفهمید که در نفس شما چرا این حس به‌وجود می‌آید و چه اتفاقی می‌افتد. برای شرح این مدل ابتدا به شناخت نفس می‌پردازیم. آنچه تعیین موجودیت می‌کند در ظاهر و باطن، نفس نامیده می‌شود و نشانه‌اش این است که خواسته دارد؛ یعنی نفس را با خواسته‌های آن می‌شناسیم، تمام خواسته‌های ما از قسمت نفس صادر می‌شود، خواسته‌ها را می‌توان به دو دسته معقول و غیر معقول تقسیم کرد. نفس هر انسانی بر مبنای خواسته‌ها و دانایی او در یک رتبه و یا یک درجه قرار می‌گیرد و بر اساس تنوع ذرات تشکیل‌دهنده و ماهیت آنها نفس می‌تواند در یکی از این سه مرحله باشد؛ نفس اماره یا امرکننده، نفس لوامه یا سرزنش‌کننده و نفس مطمئنه.

نفس اماره یا امرکننده، مرتبه‌ای است که در آن شخص دارنده چنین نفسی بدون تفکر فرمانبردار خواسته‌های نفس است که عموماً خواسته‌ها نامعقول می‌باشند. در این مرحله انسان دست به اعمالی می‌زند؛ ولی درستی و نادرستی آنها برایش قابل تشخیص نمی‌باشد و شخص از انجام اعمال ناشایسته خود ناراحت و پشیمان نمی‌شود و به عبارت دیگر آن چیزی که تحت عنوان وجدان از آن یاد می‌شود در این مرحله به چشم نمی‌خورد. نفس لوامه یا سرزنش کننده؛ یعنی نفس ملامت‌گر. در این مرحله انسانی که دارنده چنین نفسی است به مرحله تشخیص قدم می‌گذارد و رفته‌رفته با پالایش‌های مداوم این تشخیص قوی‌تر و عمیق‌تر می‌شود. اگر عمل ناشایستی توسط شخصی که در این مرحله قرار دارد انجام شود در شخص احساس ناراحتی و سرزنش پدید می‌آورد. مراحل نفسانی یک پله نیستند بلکه یک طیف می‌باشند؛ یعنی شخص می‌تواند در مرتبه پایین نفس لوامه یا در مرتبه بالای نفس لوامه قرار داشته باشد. نفس مطئنه یا قابل اطمینان؛ همان‌طوری که از نامش پیداست مطمئنه از اطمینان می‌آید؛ یعنی خواسته‌ها با اطمینان برگزیده و انتخاب می‌شوند و تنها به خواسته‌های معقول پاسخ داده می‌شود. انسانی که دارنده چنین مرحله نفسانی است به مرحله‌ای از تشخیص رسیده است که می‌تواند درستی و نادرستی کلیه خواسته‌هایش را تشخیص دهد و تنها خواسته‌های معقول را برگزیند. اصولاً خواسته‌های شخص در اثر پالایش‌های مداوم عموماً معقول هستند و شاید اندکی از آنها نامعقول باشند، این مرحله نفسانی  بسیار تا بسیار باارزش است و تنها اندکی از انسان‌ها به آن راه یافته‌اند.

مدل پیشنهادی برای نفس؛ از آن‌جایی که نفس دارای خواسته‌های بسیاری است و تعیین موجودیت می‌کند، ما می‌توانیم نفس را همانند شهری عظیم در نظر بگیریم که در آن ساکنین بسیاری زندگی می‌کنند؛ مثلاً انسان‌های صالح، شرور، خردمند، دزد، طماع، دانشمند، خودپرست، قوی، ضعیف، هنرمند، ورزشکار و ... هستند. خواسته‌ها طیف وسیعی را در بر می‌گیرند، این خواسته‌ها گاهی بسیار مثبت و الهی و گاهی بسیار پلید و مایع شرمساری و آبروریزی هستند. ما می‌توانیم خواسته‌های مثبت و معقول را به ساکنین خردمند، فرزانه، هنرمند و خواسته‌های زشت و نامعقول را به ساکنین جاهل، طماع، حسود، دزد و … نسبت دهیم، در ضمن همین ساکنین هستند که موجودیت شهر وجودی را تعیین می‌کنند، وضعیت کلی این شهر به ماهیت و خصوصیات شهروندان آن بستگی دارد.

با وجود این‌که نفس تعیین موجودیت می‌کند و دارای خواسته است و همین‌طور منشأ حرکت و تحرک در ما می‌باشد؛ ولی پاسخ به خواسته‌های نفس و اجرای آنها در اختیار نفس نمی‌باشد. با وجود اینکه نفس بسیار قدرتمند است؛ اما تا زمانی که عقل فرمانی صادر نکند هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد. عقل یکی از اساسی‌ترین مؤلفه‌های صور پنهان است ما بایستی در تمام مسیر تکاملی خود به فرمان عقل برسیم، عقل از موادی تشکیل شده که ما هنوز ذره‌ای از آن را نمی‌دانیم؛ ولی عقل هر چه باشد از گوشت، پوست و استخوان نیست برای همین موضوع است که فناناپذیر است؛ چون عقل با مرگ هم از بین نمی‌رود. ممکن است گفته شود پس مغز چیست؟ مغز ابزاری است که آگاهی و ادراک ما را از جای دیگری به کالبد فیزیکی یا جسم ما انتقال می‌دهد و با واکنش‌های شیمیایی و سیگنال‌های عصبی فرمان را برای جسم ما صادر می‌کند، با اینکه مغز ساختمان بسیار پیچیده‌ای دارد و هنوز هم بسیاری از قسمت‌های آن ناشناخته است؛ ولی خود مغز به عنوان یک اپراتور عمل می‌کند و واسطه‌ای بین عقل و بدن انسان است. حال برای شناخت بهتر این جزء مهم از صور پنهان مدل قلعه عقل را بررسی می‌کنیم.

شهر وجودی یا کشور درون را در نظر بگیرید؛ در این شهر بر اساس اینکه ساکنین آن چگونه زندگی می‌کنند و در چه سطحی قرار گرفته‌اند و چه مقدار پالایش شده‌اند چهره و خواسته‌های مختلفی دارد. درون این شهر در یک ناحیه خوش آب‌و‌هوا و کمی بالاتر از مرکز شهر قلعه‌ای بسیار مستحکم وجود دارد، در این قلعه یک فرمانروای عادل و بزرگ است که نشان از قدرت مافوق دارد و یا به سخن دیگر فر ایزدی دارد و با عدالت بر شهر وجودی حکمرانی می‌نماید، هر خواسته‌ای برای به انجام رسیدن و هر عملی برای انجام شدن باید فرمانش توسط این شخص صادر شود، در واقع کار اصلی آن صدور فرمان است و نامش عقل می‌باشد. اجرای کلیه فرامین این فرمانروای بزرگ، ما را به راه مستقیم و رسیدن به هدف والای انسانی یا صلح و آرامش و یا جایگاه تعیین‌شده هدایت می‌نماید تا به جایی برسیم که بگوییم شو، بشود! به عبارت دیگر در مسائل زندگی خود هر چه فرمان بدهیم، همان را به اجرا درآوریم. از آنجا که امنیت قلعه بسیار حائز اهمیت می‌باشد، ضروری است تا نگهبانان دقیق و هوشیار مراقبت از قلعه را بر عهده بگیرند. وظیفه آنها است که اجازه ندهند هر کسی با هر خواسته‌ای وارد شود. نگهبانان قلعه اجازه نمی‌دهند هر کسی بدون اجازه وارد شود از هویت اشخاص و خواسته آنها سؤال می‌شود؛ زیرا عقل برای هر خواسته نامعقول و یا کم‌اهمیتی فرمان نمی‌دهد و امنیت قلعه نیز بسیار مهم است. این کار بر عهده دانایی ماست و نگهبانان دانایی باید قدرت ویژه‌ای داشته باشند که این قدرت، تشخیص ماهیت خواسته‌ها در هر لباس و در هر شکلی است.

دانایی فرمانروایی بزرگ، محدود است؛ ولی در حال تغییر به جهت صعود و افزایش دانایی خود می‌باشد، در واقع فرمانروای بزرگ یا عقل همه چیز را نمی‌داند؛ ولی آن‌قدر دانا است که در مورد مسائلی که نمی‌تواند درستی و یا نادرستی آنها را مشخص کند حکم صادر نکند؛ یعنی زمانی که مطمئن شد فرمان لازم را صادر می‌کند. در مقابل این فرمانروای عادل، یک نیروی فوق‌العاده قوی و زیرک وجود دارد که نمی‌گذارد ما به فرامین این فرمانروای عادل؛ یعنی عقل توجه نماییم و اسم این نیرو یا شخصیت نفس اماره است. ذرات نفس اماره برای رسیدن به خواسته‌های نامعقول و غیرمنطقی خود ناچار هستند به گونه‌ای قضاوت عقل و یا ادراکش را مختل نمایند و با وارونه کردن مفاهیم فرمانروای بزرگ را به اشتباه می‌اندازند. ذرات نفس اماره کار خود را از سربازان دانایی یا نگهبانان قلعه آغاز می‌کنند تا به خود عقل ختم نمایند. به عنوان مثال برخی ساکنین شرور شهر وجودی می‌توانند با لباس مبدل به صورت تاجر و بازرگان و یا محقق و هنرمند خود را به دروازه‌های قلعه نزدیک کنند و با فریب نگهبانان دانایی وارد شوند در حالی که خواسته واقعی آنها به جای خدمت، رسوخ در قلعه و به دست گرفتن فرمان عقل می‌باشد، پس هر چقدر توانایی نگهبانان دانایی بیشتر باشد کار عقل راحت‌تر و امنیت قلعه بیشتر می‌شود.

اکنون پرسش اصلی این است که دانایی چگونه به‌وجود می‌آید؟ دانایی مثلثی است که از سه ضلع تفکر، تجربه و آموزش تشکیل شده است. مثلث دانایی می‌تواند مختلف‌الاضلاع باشد. مثلث دانایی مؤثر مثلثی است که اضلاع آن تفکر، تجربه و آموزش هستند؛ ولی هر سه آنها با هم برابر می‌باشند و بزرگ‌ترین مثلث متساوی‌الاضلاعی است که می‌توانیم درون این مثلث مختلف‌الاضلاع رسم نماییم. مقوله‌هایی که در داخل مثلث دانایی مؤثر قرار دارند علاوه بر اینکه بر ما آشکار و معلوم است قادر به اجرای آنها نیز هستیم؛ مثلاً می‌دانیم فلان کار نادرست است و در عمل هم آن را انجام نمی‌دهیم. اگر می‌خواهید به کاری توانا شوید و به کاری مسلط باشید تنها تفکر قدرت مطلق حل نیست و نمی‌توانید با تفکر به جواب لازم برسید و باید کارهای دیگری هم انجام بدهید. آموزش یکی از اضلاعی است که من باید انجام بدهم تا ماهیت موضوع را بفهمم، درک لازم را پیدا کنم و تجربه کسب کنم و با انسان‌ها بجوشم. تعادل در برابری و رشد متقارن این نیروها به‌وجود می‌آید.

دانایی تشخیص ماهیت خواسته‌ها است؛ چون همیشه اشکال انسان تشخیص است، انسان‌ها دچار گره و مشکلات می‌شوند؛ چون قدرت تشخیص ندارند و دلیل و ماهیت آن مشکل را نمی‌فهمند و نمی‌دانند؛ چون اگر انسان واقعاً بفهمد که ماهیت چیزی درست یا غلط است، قضیه حل می‌شود و حداقل این است که از یک‌سری مسائل پرهیز می‌کند و اگر نتواند آن مسئله را حل کند حداقل از آن آسیب کم‌تری می‌بیند؛ مثلاً شاید نتواند اعتیادش را حل کند؛ ولی می‌تواند تخریبش را کم کند و از آن فاصله بگیرد. نقطه ضعف هر انسانی پوشاندن نقطه ضعفش است، در دانایی هم همین‌طور است، ما آن ضلعی که ضعیف‌تر است را با دقت می‌پوشانیم و یا ضلع کوچک‌تر را پنهان می‌کنیم. قانون حرکت در زندگی به اندازه آن کوچک‌ترین ضلع است؛ولی انسان همیشه برعکس عمل می‌کند و ضلع بزرگ‌تر که نقطه قوتش است را قوی‌تر می‌کند به همین دلیل رشد انسان بیشتر اوقات خیلی سخت می‌شود؛ چون برگشتن و آن قسمت آسیب دیده را تقویت کردن یک شجاعت و سختی نیاز دارد. بایستی شما در درون خود با یک مقاومت غلبه کنید؛ ولی نتیجه درخشان است. دانایی به سواد نیست؛ چون خیلی از افراد باهوش و بااستعداد هستند و در رشته‌های سخت درس می‌خوانند؛ ولی کارهای غیر معقول انجام می‌دهند؛ یعنی خیلی باهوش و بااستعداد هستند و سخت‌ترین مسائل را ممکن است حل کنند؛ ولی علم زندگی و مسائل پایه‌ زندگی که ما در کنگره آموزش می‌بینیم را بلد نیستند و همیشه دچار بیماری و مشکلات و مسائلی هستند که با موارد خیلی ساده می‌تواند برطرف شود، بنابراین رشد دانایی در هر انسانی؛ یعنی به تعادل و به قدرت تشخیص رسیدن. تکامل عقل این‌گونه صورت می‌پذیرد و تکامل عقل؛ یعنی قدرت حل مسئله. انسانی از نظر عقلانی رشد بالاتری دارد که بتواند مسائل پیچیده‌تر را حل کند و این با دانایی اتفاق می‌افتد. وقت شما به دنبال تجربه می‌روید و تجربه کسب می‌کنید؛ این عمل دنیایی از احساسات را برای شما به‌وجود می‌آورد.

برای کسب دانایی باید خیلی از کارها را انجام بدهیم؛ بایستی شاگردی و فرمانبرداری کنیم، تواضع داشته باشیم و منیت را کنار بگذاریم؛ چون منیت نقطه مقابل آموزش است. برای اینکه تجربه کسب کنیم باید بتوانیم با انسان‌ها رابطه برقرار کنیم، برای این کار نباید غرور، حسادت و کینه داشته باشیم؛ چون دائماً با آنها درگیر می‌شویم و می‌خواهیم آنها را سر جایشان بنشانیم و نمی‌توانیم تجربه کسب کنیم؛ یعنی اگر یک‌سری از این خصوصیات را نداشته باشیم سیستم به ما اجازه تجربه کردن را نمی‌دهد. اگر افتادگی نداشته باشیم اجازه نمی‌دهد آموزش ببینیم و از استاد و معلم برخوردار باشیم. معلم‌های خیلی خوبی در کنگره وجود دارد؛ ولی اگر من منیت داشته باشم و به همان چیزهایی که بلد هستم اشاره بکنم، همان توجه به نقاط قوت می‌شود، کسی که فقط همان چیزهایی که خودش بلد است را رها نمی‌کند همان کسی است که ضلع بزرگ را چسبیده و شهامت دیدن قسمت‌های ضعیف وجود خودش را ندارد و نمی‌تواند از استاد برخوردار باشد، پس اگر ما بخواهیم دانایی کسب کنیم بایستی بسیاری از مسائل را در کنارش یاد بگیریم و اجرا کنیم تا آن دانایی در انسان به‌ وجود بیاید  و اینکه شما بتوانید یک مسئله را حل کنید خودش قدرت است.

منابع: دژاکام، حسین، "کتاب عشق، چهارده وادی برای رسیدن به خود"، "کتاب چهارده مقاله"
دژاکام، امین، "جزوه جهان‌بینی کاربردی ۲ و ۱ "
سخنان آقای مهندس؛ سخنان استاد امین؛سخنان دیده‌بان آقای خدامی
سی‌دی‌ها: سایه ۱؛ صُوَر پنهان؛ مدل قلعه عقل؛ دانایی مؤثر؛ جهان‌بینی ۲ و ۱

تهیه و نگارش مقاله: همسفر هانیه رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
گردآوری: رابط خبری همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .