جلسه لژیون ویلیاموایت همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پارک مادر دولتآباد با استادی راهنمای ویلیاموایت همسفر فاطمه و با دستور جلسه «جهانبینی ۱و۲» و تولد اولين سالروز رهایی مسافر نیکوتین وجیهه روز جمعه ۱۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۷ صبح آغاز به کار کرد.
سلام دوستان فاطمه هستم راهنمای ویلیاموایت
امروز دو دستور جلسه مهم داریم؛ جهانبینی یک و دو، دستور جلسه دوم تولد یکسال رهایی همسفر وجیهه است. در مورد دستور جلسه اول «جهانبینی ۱و۲» باید بگویم: طبق صحبت استاد امین: « همه انسانها نیاز به جهانبینی دارند؛ ولی انسانهایی که در تاریکی اعتیاد هستند؛ مخصوصاً اعتیاد که پک کامل تاریکیها است، این افراد بیشتر به جهانبینی نیاز دارند؛ چرا که این جهانبینی میتواند مانند طنابی باشد که آنها را نجات بدهد.» استاد امین در ادامه میگویند: «درست است که ما باید جهانبینی را آموزش ببینیم؛ ولی اصلا جهانبینی چه هست؟»
همه ما میدانیم که برداشت، احساس و ادراک ما نسبت به خودمان، نسبت به جهان اطرافمان و نسبت به دیگران میشود جهانبینی. هر کاری را که انسان در زندگیاش میخواهد انجام بدهد جهانبینی خاص خودش را نیاز دارد. یعنی؛ اگر این جهانبینی نباشد من نمیدانم مبدأ، نتیجه و هدف آن کار چگونه خواهد بود. چیزی که جهانبینی درون هر کدام از ما به وجود میآورد ظرفیت است. هر موجودی درون خودش یک میزان ظرفیتی دارد، ظرفیت یک لیوان آب به اندازه یک لیوان آب است ظرفیت یک ظرف بزرگ به اندازه خودش است. این اندازه و حجم را گنجایش یا ظرفیت مینامند که ما هرکدام باید تلاش کنیم این ظرفیت را درون خودمان گسترش دهیم. به قول استاد امین: «یکی دیگر از پارامترهایی که جهانبینی را افزایش میدهد؛ آموزش و علم آموزی است.» طبق این صحبت آیا همه علوم به جهانبینی من کمک میکنند؟
خیر علومی هم در دنیا قرار دارند که نمیتواند در روند تغییرات جهانبینی من تاثیری داشته باشد؛ ولی علم کنگره۶۰ واقعا علم درستی است که باعث کمک به بسیاری از انسانها شده است، همچنین ویژگی بسیار خوبی که این علم دارد؛ قابل انتقال بودن و به روزرسانی شدن این علم است؛ چرا که آقای مهندس دژاکام هر هفته با ارائه سیدی جدید درحال به روزرسانی این علم هستند؛ بنابراین ما از علم و آموزش کنگره۶۰ به بهترین نحو میتوانیم برای بالابردن ظرفیت و تغییر جهانبینی خودمان استفاده کنیم و به آرامش برسیم.
ممکن است که در بدو ورود هرکدام از ما وقتی وارد کنگره۶۰ میشویم، بگوییم: چه علم ثقیل و سنگینی است و من نمیتوانم اینها را یاد بگیرم؛ ولی آقای مهندس دژاکام و استاد امین یک مترجمی قرار دادهاند که این علوم را به زبان خیلی ساده برای ما ترجمه میکند که باعث میشود من اندازه ظرف خودم از این علم برداشت داشته باشم و دقیقا این مترجم همان «مبحث جهانبینی» است که خیلی زیبا مطالب را به زبان ساده بیان میکند و باعث میشود در این روند من ظرف دانایی و پذیرش علم خودم را بزرگتر کنم تا مطالب بیشتر در ظرف من جای گیرد.
من امروز به این مسئله فکر میکردم؛ زمانی که هرکدام از ما میخواهیم آموزش بگیریم و از تاریکی خارج بشویم، اولین پلهای که میتواند در ما ظرفیت آموزش را ایجاد کند، پذیرش نادانی است، اینکه من قبول کنم آدم نادانی هستم و چیزی که در کولهبارم نیست، زمانی که این نادانی خودم را پذیرفتم آماده دریافت آموزشها میشوم، به همین دلیل در سردر تمام نشریات کنگره۶۰ نوشته شده است؛ «اول ندانی را بدان» یعنی؛ من بدانم که نمیدانم.
از آقای حکیمی دیدهبان کنگره۶۰ پرسیدیم نظرتان راجع به وادی چهاردهم چیست؟ پاسخ دادند: «من هنوز در وادی اول ماندهام، چه برسد وادی چهاردهم» پله دوم برای بالا بردن ظرفیت و تغییر جهانبینی همان خواص علمی است که در ابتدا گفتم علمی را مانند علوم کنگره۶۰ پیدا کنم که به دردم بخورد، علمی را پیدا کنم که من را بتواند به مرحله تغییر، تبدیل و ترخیص برساند. حال اگر من در یک پروسهای قرار گرفتم که برحسب شرایط کنار مشکلی باشم، آن مشکل آموزش بسیاری میتواند برای من داشته باشد و باعث میشود که جهانبینی و ظرفیت من تغییر پیدا کند.
ظرفیت همیشه رو به بالا حرکت نمیکند و تغییر ظرفیت بالعکس نیز است و ممکن است ظرفیت ما رو به کمتر شدن و حتی سقوط پیش برود. بسیاری از مواقع مشکلات و اتفاقات زندگی من باعث میشود که حتی آستانه آشوبمان کمتر شود و کاهش پیدا کند. یکی از ضدارزشهایی که ظرفیت انسان را کاهش میدهد مصرف نیکوتین است که فرد دچار گره خشم شدید میشود. نکتهای که بسیار حائز اهمیت است این نکته میباشد؛ که نیروی بازدارنده به انسانها اجازه حرکت نمیدهد. استاد امین در جلسه کارگاه روز چهارشنبه مبحث جهانبینی را این بار از دریچه منیت و خشم باز کردند و خیلی زیبا گفتند: «نیروی بازدارنده اجازه نمیدهد که انسان حرکت کند و بسیار تمایل دارد انسان در سکون قرار داشته باشد.»
من مطلبی که برای نیروی بازدارنده متوجه شدم این بود که این نیرو، جذبه خاص خودش را دارد و از طرفی هم برای من انسان آموزش گرفتن سخت است، برای همین افراد در زندگی همان حرکت نکردن را ترجیح میدهند به طور مثال؛ شما هفتهای چهار الی پنج ساعت سیدی بنویسید و بخواهید روی منیت و خشم و کینه و بقیه ضدارزشیها کار کنید، بسیار سخت است و از انسان انرژی میگیرد؛ ولی انجام و نتیجه بسیار شیرین و دلچسبی دارد؛ اما من انسان به دلیل همین سختیهایش نمیخواهم تلاشی بکنم و حاضر به گرفتن آموزش نیستم و البته جذبه نیروهای بازدارنده هم بسیار زیاد است؛ بنابراین جذب نیروی بازدارنده میشوم و حرکت نمیکنم و حتی ممکن است بسیار خوب به صحبتهای راهنما گوش میدهم؛ ولی آنجایی که به دریچه عمل میرسد نمیتوانم اجرا کنم و بعد این موضوع حالم را بدتر میکند و میگویم؛ من به کنگره۶۰ میآیم؛ ولی حالم خوب نیست، آموزش میگیرم؛ ولی حالم خوب نیست.
یک همسفر در کنگره۶۰ یاد میگیرد؛ مسافر را بپذیرد، دوستش داشته باشد اینها را خوب در نوشتن بلد است و با خط خوش و با چند رنگ خودکار بسیار زیبا در دفترش مینویسد؛ ولی وقتی که میرسد به اولین تشنج در خانه با اولین درگیری با مسافر فراموش میکند که باید سکوت کند، باید بپذیرد؛ اما پابهپای مسافر که حتی در اکثر موارد در تنشها از بیتعادلی مسافر پیشی میگیرد چون که تغییرات جهانبینی او ریشهای نبوده است و مقطعی تغییر کرده است.
مسافر ممکن است به واسطه تاریک اعتیاد یا در بعضی موارد مرتکب بیتعادلی شود؛ اما همسفر با توجه به علم کنگره۶۰ نباید از دریچه نادانی خودش به قضیه نگاه کند و در جواب بیتعادلی، او هم از خودش بی تعادلی نشان دهد و باعث بغرنج شدن تشنج شود؛ بلکه با تغییر جهانبینی پذیرش مسافر برایش اتفاق میافتد و با این تغییر ما کمتر شاهد این قضایا در محیط خانواده خواهیم بود. حال اگر در این تنشی که در خانواده به وجود میآید، همسفر نقش درستی ایفا نکند، آموزشهایش را به کار نگیرد و همچنان بخواهد از دریچه نادانی به این قضیه نگاه کند، فردای آن روز به راهنما میگوید: کنگره۶۰ به من جواب نمیدهد و زندگی من درست نمیشود.
در حالیکه تغییر جهانبینی میتوانست از من همسفر، همسفری بسازد که در قبال بیتعادلی دیگران سکوت کنم و با خود بگویم که خداوندا تو این انسان را برای حال خوب من و برای قویتر شدن من فرستادهای، قطعا که خوبیها و خدمات زیادی هم برای من دارد؛ ولی اگر من این خوبیها و خدمات را نمیبینم و فقط لحظات بیتعادلی و عصبانیت از ایشان میبینم، دلیلش ضعیف بودن گیرندههای من است. جهانبینی پذیرش من را بالا میبرد و با تزکیه و پالایش گیرندههای من را در برابر دیدن خوبی دیگران قوی میکند.
ما قبلا فکر میکردیم که ما به این بعد از حیات آمدهایم که به تکامل برسیم و همه ما هم مرتب ورد زبانمان به تکامل رسیدن بود؛ ولی جناب مهندس دژاکام در سیدی «چالش دو» تیر آخر را زدند گفتند: «تکامل و اینها را رها کنید، شما آمدید که از زندگی و از لحظه حال لذت ببرید.» چیزی باعث میشود که لذت ببریم اینکه جهانبینی خیلی خوبی داشته باشیم؛ چرا که وقتی من جهانبینی خوبی داشته باشم، فقط جوانب مثبت زندگی و دیگر انسانها را میبینم، درگیر حاشیه نمیشوم و مرتب کلمه «چرا» درون مغزم دور نمیزند که چرا این شخص اینگونه رفتار میکند؟ چرا شرایط زندگی من این طور است؟ چرا فلان شخص در زندگیاش این کار را انجام داد و چرا دیگری آن کار را کرد؟ و هزاران چرای دیگر که همیشه هم از دیدگاه اجحاف در حق خودم به این چراها پاسخ میدهم.
جهانبینی به من یاد میدهد یک ضربدر قرمز روی چراهای مغزت بزن و کلمه «چگونه» را جایگزین کن. چگونه من این آدم را بپذیرم؟ چگونه شرایطم را تغییر بدهم؟ چگونه حال خودم را خوب کنم؟ و... وقتی رفتی داخل وادی چگونه، یعنی به دنبال فراگیری آموزش هستی و به تبع آن بالابردن ظرفیت و جهانبینی.
چیزی که من داخل کنگره۶۰ یاد گرفتم، علوم کنگره۶۰ درست است که ثقیل و سنگین است؛ اما به مرور زمان ما لایه لایه از آن برمیداریم تا یاد بگیریم تنها چیزی که به من در این پروسه کمک میکند، تمرین و تکرار است. چرا آقای مهندس دژاکام گفتند: «در نوشتن سیدیها اگر من چند مرتبه حتی ده مرتبه یک جمله را تکرار میکنم باید به همان دفعات آن جمله را بنویسید.» به دلیل این که بشود ملکه ذهن ما و من اگر بخواهم جهانبینیام تغییر بکند نیاز به تکرار و تمرین علم کنگره۶۰ دارم. همچنین در مبحث آموزش، درست است که آموزش میگیرم و این بسیار خوب و عالی است؛ اما اگر آموزش من بیش از ظرفیت من باشد و خرجش نکنم، حالت تخریبکننده و مخرب برای من دارد؛ پس میتوان گفت: خدمت سوپاپ اطمینان آموزش است؛ بنابراین باید آموزشها راخرج کنیم و من این خرجکردن آموزشها را فقط در رفتار با انسانها میتوانم تمرین کنم.
من در نمایندگی و در لژیون یاد میگیرم که باید به کسی که شال دارد و به مافوقم احترام بگذارم و زمانی که برای ورزش به پارک میآیم موظفم به ایجنت، مرزبانها و یا هر کسی که شال خدمت دارد و یا مافوق و سرگروه من است آن سلام را بدهم، احترام خودم را بگذارم؛ پس من اگر جهانبینیام جهانبینی درستی نباشد در صفت مردمداری هم موفق نمیشوم هدفی که آقای مهندس دژاکام در آموزشهایشان و در سیدیها مرتب تکرار میکنند و بر این موضوع تاکید دارند؛ ترویج صفت مردمداری، عشق و محبت به دیگران است. استاد امین بیان کردند: «با خشم و کینه، نفرت وکدورت نمیشود جهانبینی را بالا برد نمیتوان آدمها را تغییر داد فقط میتوانید خودتان را تغییر بدهید شما مسئول خودتان هستید.»
دستور جلسه دوم؛ مربوط به تولد یکسال رهایی همسفر وجیهه است من از همسفر زهره راهنمای اول ویلیام وایت نمایندگی امامقلیخان که بسیار عالی رهجوها را پرورش دادند، متشکرم. در این مدت چهار ماه صفتی که از همسفر وجیهه دیدم این بود که گوش به فرمان است و فرمانبردار بسیار خوب، بسیار منظم، دقیق و منضبط است. اولین کسی که من در نمایندگی امامقلیخان در لژیون ویلیاموایت دیدم، همسفر وجیهه بود که هر دوشنبه با رویی خوش در لژیون قرار میگیرد. همیشه تشنه آموزش است و مرتب مطالب را نتبرداری میکند و با تمام ۴۰ هزار میلیارد سلول سر لژیون حاضر میشود.
ما به عینه بسیاری از مواقع میبینیم که رهجویی بسیاری از مواقع جسمش در لژیون حاضر است؛ اما ذهنش نیست. رهجویی که با تمام وجود باشد، مطالب را بگیرد، بپذیرد و اجرا کند خودش با کیفیت بالاتری در زمان تعیین شده به هدف میرسد که آن هم بستگی به خودش دارد که چقدر بخواهد در زندگیش تغییر بکند. خدا را شکر همسفر وجیهه از آن دسته از رهجوها بود که وقت خودش و سیستم را تلف نمیکند و همیشه با تمام وجود در لژیون حاضر است و مشارکت میکند. خوشحالم از اینکه در کنارشان هستم و از انرژی خوبش بهرهمند میشوم. انشاءالله که در آینده به جایگاه شال خدمت برسد؛ چرا که لیاقتش را دارد. این روز را برای همسفر وجیهه و تمامی عزیزان لژیون ویلیاموایت در تمامی نمایندگیهای کنگره۶۰ آرزو میکنم که روزی پرورش دهنده رهجوهای خودشان باشند.
سلام دوستان وجیهه هستم مسافر نیکوتین
بسیار خوشحالم که امروز در این جشن قرار دارم. از همه شما تشکر میکنم که به جشن تولد من تشریف آوردید. من هم این تولد را اول خدمت آقای مهندس دژاکام تبریک میگویم؛ چون که برای همسفران بسیار ارزش قائل بودند که این بستر را فراهم کردند و بعد از راهنمای اولم همسفر زهره که سختیهای این سفر به عهده ایشان بود و در ادامه از راهنما همسفر فاطمه تشکر میکنم؛ چون که همیشه یار و یاور من در سفر دوم بودند و از همسفر نفیسه و همسفر الهام راهنماهای سفر DST خودم تشکر میکنم.
مثل هر همسفری که وارد کنگره۶۰ میشود من هم خیلی حالم بد بود. بسیاری از مواقع در زندگی همه چیز وجود داشت؛ ولی من آرام و قراری که لازم بود را نداشتم، یعنی؛ همه چیز بود و فقط آرامشی که میبایست وجود داشته باشد، نبود تا زمانی که کنگره۶۰ آمدم و یک مدتی گذشت، نسبتا هم شرایطم خوب شده بود؛ ولی نه آن قدر و همچنان درونم متلاطم بود به هر منبعی چنگ میزدم تا بتوانم جواب سؤالاتم را بگیرم و به آرامش برسم.
ذرهذره داشتم از مسیر منحرف میشدم؛ ولی به شکر خدا راهنماهای پرقدرتی سر راه من قرار گرفتند که توانستند من را نجات دهند، تاکنون به شکر خدا چهار راهنمای پر قدرت در سفرم همراهم بودند؛ ولی این کارهایی که انجام دادم نسبت به این همه آموزشی که من داشتم، بسیار کم است و میدانم کمکاری داشتم؛ ولی خداوند را شاکرم که در این مسیر قدم گذاشتم. این مسیر خیلی سخت بود، خیلی سفرم سخت بود به دلیل شرایطم، دو فرزند داشتم و همسرم هم مسافر نبود که با محیط کنگره۶۰ آشنا باشد و من به گونهای حالم بد بود؛ ولی مجبور بودم همه جا خودم را بسیار قوی نشان بدهم و باید خودم را سر پا نگه میداشتم، همیشه آغوش راهنمایانم برای من باز بود. برای آن اشکها و برای آن دردهایم سنگ صبور بودند. خداراشکر که این عزیزان بودند که من بتوانم این مراحل را با شرایط سختی که داشتم به خوبی بگذرانم.
در یک دوره همزمان راهنماهای سفر اولم تجلیل شدند و هیچ امیدی دوباره نداشتم تا این که همسفر فاطمه به عنوان راهنمای ویلیاموایت آمدند و یک روزنه امید بسیار خوب برای من باز شد و بسیار دلم به وجودشان گرم شد و از همه شما خیلی تشکر میکنم، قدم روی چشم من گذاشتید که تشریف آوردید، از همه شما سپاسگزارم.

.jpg)

تایپ: اعضای لژیون ویلیاموایت
رابط خبری، ویراستاری و ارسال: راهنمای ویلیاموایت همسفر فاطمه (نمایندگی امامقلیخان)
گروه همسفران ویلیاموایت کنگره
- تعداد بازدید از این مطلب :
274