جلسه پنجم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حسنانی به استادی راهنمای تازهواردین همسفر سپیده، نگهبانی همسفر جمیله و دبیری همسفر پروانه با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد. هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا خدای خود را شاکرم که باری دیگر در این جایگاه قرار گرفتم تا از همه شما انرژی و آموزش دریافت کنم. از راهنمای خوبم همسفر مرضیه، ایجنت، گروه مرزبانی و نگهبان بسیار تشکر میکنم که من را لایق این جایگاه دانستند. امیدوارم که بتوانم به شایستگی خدمت و حق مطلب را بیان کنم. به مرزبانهای دوره قبل خدا قوت و به مرزبانان جدید تبریک ویژه عرض میکنم. امیدوارم که بهترینها، سهم دل مهربان آنها باشد.
در مورد دستور جلسه وادی دوم (هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) باید عرض کنم که من در این وادی گره داشتم. زمانی که مادرم، من را باردار بود، پدرم فوت میکند. بالتبع به دلیل شوک وارده، ایشان در بیمارستان بستری میشوند و به همین جهت من نیز با بیماریها و مشکلات خاصی به دنیا آمدم و روزهای زیادی از دوران کودکی و نوجوانی درگیر بیمارستان و درمان بودم. به دلیل مشکلاتی که داشتم، همیشه از خداوند گلهمند بودم که چرا به دنیا آمدم؟ روزها گذشت تا به مرحله کنکور و ورود به دانشگاه رسیدم. در آزمون کنکور، رشتهای را قبول شدم که اصلاً به آن علاقهمند نبودم. در ادامه، با مصرفکنندهای ازدواج کردم که تمامی آنتیایکسها را مصرف میکرد. گویی من در زندان بودم، مدام گریه میکردم و از این وضعیت شاکی بودم که چرا خداوند من را به دنیا آورده است؟
با ورود به کنگره و دریافت آموزش، حس و حال من نیز تغییر کرد. لطف خداوند شامل حال من شد و حدود ده ماه پس از ورود به کنگره، در جایگاه راهنمای تازهواردین قبول شدم. مرارتهای بسیاری را تحمل کرده بودم؛ بنابراین همسفران را ترغیب میکردم که مشوق ورود مسافر خود به کنگره باشند. بعد از سه جلسه مشاوره همسفر، زمانیکه متوجه میشدم یک همسفر به همراه مسافرش به کنگره میآید، بسیار خوشحال میشدم. این لحظهای بود که تصور میکردم که شاید دلیل آمدن من به این جهان هستی همین بود که دست انسان دردمندی را بگیرم و به این حلقه سبز بیاورم تا به آرامش برسانم. اگر من تاریکیهای بسیاری را تحمل کردم؛ به دلیل این بود که عظمت روشناییها را بهتر درک کنم.
دانستم که همه موجودات باارزش هستند و هیچ موجودی بیارزش نیست. در گذشته، تصور میکردم که کرمها و لاشخورها موجودات بیارزشی هستند و چرا به وجود آمدهاند؛ اما بعد از فهم وادی دوم، دانستم که این موجودات بسیار مثمرثمر هستند و اگر نبودند، اکوسیستم طبیعت بر هم میخورد. این وادی مرا امیدوار کرد، ارتباط من را با خداوند را عمیقتر کرد و در نهایت متوجه شدم که بیدلیل آفریده نشدهام؛ فقط متأسفانه مسیر زندگی را گم کرده بودم، افکارم اشتباه بود، چیزهای بیارزش برای من باارزش شده بودند و با کوچکترین حرفی بههم میریختم.
بعد از آشنایی با آموزشهای کنگره، فهمیدم ما یک پشت و پناه بزرگ مانند خداوند داریم که ما را بیهوده نیافریده است. اگر سختی کشیدم، بیحکمت نبود. در فایل صوتی «سختیها» آقای مهندس میفرمایند: «لقد خلقنا الانسان فی کبد؛ یعنی انسان در رنج آفریده شده است.» سختیها برای این است که آگاهی ما افزایش یابد، زبدهتر و مفیدتر شویم. آقای مهندس در همان فایل صوتی، مثال جالبی را میزنند که اگر گردنبند طلا و زیبایی را میبینید؛ ابتدا از دل کوه و معدن بیرون آمده، سختی کشیده، تراش خورده و حالا تبدیل به گردنبندی باارزش شده است. من نیز فهمیدم که تمام موجودات از کرم خاکی گرفته تا انسان با حکمتی خاص آفریده شدهاند و آفرینش هیچ چیز در این عالم بیدلیل نیست.


مرزبانان کشیک: همسفر سارا و مسافر رحمت
تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون دهم)
عکاس: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر مرجان رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیر اول سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر صنم (لژیون نهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حسنانی تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
208