English Version
This Site Is Available In English

غیرممکن، ممکن می‌شود

غیرممکن، ممکن می‌شود

جلسه پنجم از دوره پنجم لژیون سردار همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی با استادی راهنمای ویلیام همسفر سمیه (دنور)، نگهبانی همسفر بتول (پهلوان) و دبیری همسفر سمیه (دنور) با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد، هیچ ‌کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۸ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

شاکر خداوند متعال هستم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم تا آموزش بگیرم و تجربه کسب کنم. از ایجنت شعبه شیخ‌بهایی، مرزبانان و نگهبان لژیون سردار که به من اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم تشکر می‌کنم. دستور جلسه امروز «وادی دوم و تأثیر آن روی من» است. وادی دوم می‌گوید: «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به این حیات نمی‌نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم». زمانی که به کنگره ۶۰ آمدم در تاریکی بسیار عمیقی بودم و فقط دوست داشتم درمان نیکوتین انجام دهم. طبق فرمایش آقای مهندس حسین دژاکام؛ خمری که نیکوتین داشت، جلوی همه‌ حس‌های من را نسبت به هر چیزی بسته بود؛ هر کجا می‌رفتم بهانه می‌گرفتم؛ چرا گرم است؟ چرا سرد است؟ چرا نمی‌توانم نیکوتین استفاده کنم؟ چرا امروز زیاد استفاده کردم؟ و حرف‌های خیلی زیادی می‌زدم. زمانی که وارد لژیون ویلیام شدم به راهنمایم گفتم فقط می‌خواهم درمان شوم و اصلاً تصور این‌که در کنگره ۶۰ بمانم، برای من غیرممکن بود؛ درصورتی‌که غیرممکن را دیده بودم که ممکن می‌شود؛ مسافرم پنج سال قبل از من به کنگره آمده بود و درمان شده بود؛ چیزی که من فکر نمی‌کردم اتفاق بیفتد. با اصرار مسافرم به کنگره ۶۰ آمدم چون سند بدون نقص آقای مهندس دژاکام را دیده بودم و با خود گفتم فقط درمان شوم و بروم؛ ولی از آنجایی که ما بدون اینکه متوجه باشیم در بهشت گمشده روی زمین قرار گرفتیم؛ اصلاً متوجه نشدم چه سفر قشنگی را انجام می‌دهم، چقدر کم‌کم حس‌های من باز می‌شود و دارم خوب سفر می‌کنم؛ فکر می‌کردم وقتی درمان شوم خواهم رفت ولی دیدم تکامل در جمع اتفاق می‌افتد؛ همان‌طوری که راهنمای من با تمام مشکلاتی که داشتند سر لژیون خود حاضر می‌شدند و می‌گفتند: من اینجا حالم خوب است! کم‌کم متوجه شدم که چقدر من هم حالم خوب شده و ایشان همیشه تأکید می‌کردند که یادتان نرود قطعات آدامس خود را مصرف کنید. هیچ موقع ما نباید فراموش‌کار باشیم که کجا آمدیم و همین آموزش‌ها بود که باعث شد من در وادی دوم متوجه شوم که به این دنیا آمده‌ام تا چیزی را که خداوند در اختیارم قرار داده، از جسمم به بهترین نحو و شکل استفاده کنم. قبل از آمدنم به کنگره حواسم به مسافرم بود و همیشه می‌گفتم هر رفتاری مسافرم داشته باشد من هم همان خواهم بود؛ الآن مسافرم خوش‌اخلاق است من هم باید خوش‌اخلاق باشم. الآن بداخلاق است، همین‌طور؛ یعنی به مسافرم وابسته بودم که خدا را شکر وقتی به کنگره آمدم متوجه شدم که نه! سمیه یک جسمی در اختیار دارد که باید قدر آن جسم را بداند؛ باید قدر خودش را بداند که کجا آمده و چه کار انجام می‌دهد و از خودم یک نقاشی بسیار زیبا در این بعد از زمان و مکانی که هستم حک کنم و از آن چیزی که به من امانت داده‌شده به بهترین نحو ممکن استفاده کنم.

هیچ‌کس بهتر از ما همسفر‌ها دچار نا‌امیدی نشده است که در وادی دوم ما را از نا‌امیدی به‌طرف امید سوق می‌دهد. همه ما همسفر‌ها روزی از هر چیزی نا‌امید شده بودیم و می‌گفتیم مسافر ما درمان نمی‌شود، مسافر ما چندین راه را امتحان کرده و من خودم به این موضوع دچار شده بودم و فکر می‌کردم هیچ موقع نیکوتین من درمان نمی‌شود؛ چرا؟ چون راه‌های بسیار زیادی را رفته بودم و همه آن‌ها به بن‌بست خورده بود؛ نه‌تنها این‌که درمان نشده بودم بلکه مصرفم هم زیادتر شده بود؛ اما زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم و متوجه راه صحیح درمان و صورت‌مسئله اعتیاد شدم؛ به آن درمان رسیدم و خدا را شکر که در کنگره حضور دارم. من همسفر زمانی که در اوج ناامیدی و تاریکی بودم عضو لژیون سردار شدم. یک تجربه زیبایی داشتم؛ زمانی که برای رهایی خدمت آقای مهندس رفتم، خیلی سبک‌بال و راحت بودم، هیچ‌چیزی را حس نمی‌کردم و در دنیای بی‌وزنی بودم و دقیقاً روزی که عضو لژیون سردار شدم همین حس را داشتم؛ حس بی‌وزنی می‌کردم. زمانی که در لژیون سردار می‌نشینم، احساس می‌کنم آقای مهندس ما را نگاه و کنترل می‌کنند و حتی احساس می‌کنم استاد سردار هستند و می‌بینند که من سمیه در لژیونی که به اسم ایشان است چه چیزی برداشت می‌کنم؛ چه کاری انجام می‌دهم؟! آیا توانستم آن آموزش‌ها را بگیرم؟! آیا توانستم از حق خودم بگذرم؟! آیا توانستم از منیت بگذرم؟! آیا به عشق بلاعوض رسیدم؟! آیا توانستم ببخشم؟! بخشیدن نه فقط از لحاظ مادی، بلکه در زندگی خیلی چیزها را باید بخشید که روی آن‌ها نمی‌شود قیمت گذاشت. زمانی که عضو لژیون سردار شدم خواسته‌ای داشتم و با استاد سردار صحبت کردم؛ نمی‌خواستم در عوض کمکی که می‌کنم چیزی دریافت کنم ولی خواسته‌ام را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم من چنین نیتی دارم و می‌خواهم به آن برسم؛ یکی از نیت‌هایم درمان و رهایی از نیکوتین بود؛ چون هر شب که می‌خوابیدم می‌گفتم خدایا می‌شود من صبح که بیدار می‌شوم دیگر سیگار نکشم یا جایی که می‌روم به من قلیان تعارف می‌کنند من نکشم. هر شب با خدای خودم این زمزمه را داشتم چون واقعاً نیکوتین، پرده ذهن من را بسته بود و نمی‌توانستم آن دریافت‌ها را داشته باشم و حتی عشق خود را بروز دهم‌؛ چون در تاریکی خیلی بدی بودم و خدا را شکر که از آن بیرون آمدم و توانستم یکی از خواسته‌هایم که رهایی از نیکوتین بود را از استاد سردار دریافت کنم. خواسته دیگرم یک کاری بود که چندین سال می‌خواستم آن را انجام بدهم و نیتش در سرم بود و انگار یک وزنه سنگینی به پاهای من بسته شده بود و نمی‌توانستم در آن راه حرکت کنم. خدا را شکر که خداوند به من قدرت و توانی داد تا کاری که می‌خواستم را بعد از سالیان سال توانستم انجام دهم و به خودم گفتم دست مریزاد سمیه که توانستی این کار را انجام دهی؛ بنابراین غافل نشو و فراموش نکن که این قدرت را از کجا به دست آوردی.

از نظر من کنگره ۶۰ یک دانشگاه بسیار بزرگی است که دانشکده‌های خیلی زیادی دارد و یکی از آن‌ها همین لژیون سردار است؛ چون همین‌طور که ما وارد دانشگاه می‌شویم و لیسانس، فوق‌لیسانس و بعد دکترا می‌گیریم در لژیون سردار هم به همین شکل است. همان‌طور که جناب آقای مهندس می‌فرمایند: تغییر جایگاه انرژی می‌دهد؛ ما هم در لژیون سردار می‌آییم و تغییر جایگاه می‌دهیم؛ از سرداری به دنوری و از دنوری به پهلوانی که ازنظر من در حد همان دکترا به ما انرژی و قدرت می‌دهد. همان‌طور که دیده‌بان لژیون سردار آقای زرکش فرمودند: لژیون سردار، لژیون اندازه‌ها است و ما در آن لژیون، اندازه‌هایمان مشخص می‌شود؛ در لژیون سردار اندازه من مشخص می‌شود؛ اندازه‌ام چقدر است؟ آیا امسال اندازه‌ام با سال بعد یکی است؟ آیا همچنان سردار می‌مانم یا اندازه‌ام را بیشتر می‌کنم؟ البته این مطلب بی‌ربط به دستور جلسه هفته قبل «ظرفیت، مسئولیت (قبله گم کردن)» نیست؛ این‌که من ظرفیتم را در لژیون سردار بالا ببرم و بگویم من عضو هستم، این مبلغ را کمک می‌کنم و خوشحالم که عضو این لژیون هستم در صورتی که تمام این‌ها به خود ما برمی‌گردد و تمام این انرژی‌ها را خود ما دریافت می‌کنیم و به کس دیگری نمی‌رسد؛ وقتی من اعلام دنوری می‌کنم، قطعاً یک جای دیگر از زندگی به من برمی‌گردد و انرژی آن را چه در کنگره و چه در جای دیگری دریافت می‌کنم؛ مثل همان خواسته‌ای که داشتم و چندین سال می‌خواستم این حرکت را انجام دهم ولی انجام نمی‌دادم؛ در نهایت به خود گفتم سمیه قطعاً به خاطر این است که به دنوری فکر کردی و قبل از اینکه اعلام دنوری کنی، جایزه‌ات را از استاد سردار دریافت کردی؛ اعلام دنوری کردم و خدا را شکر کاری که می‌خواستم به نحو احسن انجام شد و خیلی خوب کارم پیش رفت؛ چون زمانی که به کنگره آمدم غرق در نا‌امیدی بودم؛ ولی الآن پیش خود فکر می‌کنم سمیه تو در یکی از این آجرها و خشت‌هایی که برای دانشگاه کنگره ۶۰ چیده می‌شود، نقش داری؛ پولی که در کنگره پرداخت می‌کنی، هر دیواری که چیده می‌شود، حتی اگر در یک خشت آن سهیم باشی، قطعاً انرژی آن به تو بر‌می‌گردد؛ تو اکنون در این بعد از زمان و مکان از آن استفاده می‌کنی و می‌توانی با پس‌اندازی که برای لژیون سردار انجام می‌دهی؛ آیندگان هم از آن استفاده کنند. چرا؟ چون فقط ما نیستیم بلکه فرزندان ما و نوادگان ما نیز هستند و این چرخه همچنان ادامه دارد. همان‌طور که جناب آقای مهندس دژاکام می‌فرمایند: همه‌چیز زنجیروار به هم متصل است؛ ما نباید این زنجیر را قطع کنیم، نباید آیندگان مثل ما مستأصل باشند که نتوانند نیکوتین و مواد مخدری که به راحتی در کنگره 60 درمان می‌شود را درمان کنند.

زمانی که داشتم با اسنپ به شعبه می‌آمدم؛ راننده آن که آقای جوانی بودند برای ایشان جالب بود که لباس سفید پوشیده‌ام؛ از من پرسیدند شما شعبه شیخ‌بهایی می‌روید؟ گفتم: بله مگر شما کنگره 60 را می‌شناسید؟ ایشان گفتند: نه نمی‌شناسم ولی درباره آن شنیده‌ام؛ دایی من تخریب زیادی دارند و ایشان مصرف‌کننده شیشه هستند و وضعیت مالی بسیار خوبی دارند؛ تا به حال ایشان را به چندین کمپ ترک اعتیاد هم برده‌ایم ولی متأسفانه درمان نشدند. شاید امروز روزی من این بوده که کنگره 60 را به ایشان معرفی کنم و با ثروتی که دایی ایشان پس‌انداز کرده‌اند؛ شاید روزی بیایند و در کنگره، جان صدها هزار نفر را احیاء کنند. پس من دریغ نکردم از ارسال پیام کنگره که باید به کسی که نیازش است برسانم و فکر می‌کنم این آقا نیازش بود خیلی جالب بود که امروز با ایشان صحبت کردم و گفتم حتماً کنگره را به دایی‌تان معرفی کنید و ایشان را به اینجا بیاورید تا درمان شوند. در کل چیزی که لژیون سردار به من داد این بود که یاد گرفتم چگونه پس‌انداز کنم؛ من خیلی آدم ولخرجی بودم و اصلاً برایم مهم نبود؛ حتی چیزی که می‌خواستم بخرم را پیش‌خرید می‌کردم و با اینکه پولی نداشتم ولی به فروشنده می‌گفتم آن کالا را برای من کنار بگذارند که در آینده بروم و آن را خریداری کنم؛ در صورتی که چیزی بود که واقعاً به آن نیازی نداشتم. الآن که به کنگره آمده‌ام و آموزش‌ها را دریافت کرده‌ام؛ متوجه شدم واقعاً چیزی که نیازمان نیست را نباید تهیه کنیم و چیزی که نمی‌خواهیم را برای روز مبادا نگذاریم. ما اگر پس‌اندازی داریم، اگر پولی را کنار گذاشته‌ایم، اگر چیزی را نیاز نداریم برای چه باید بخریم و آنجا بگذاریم! چه علتی دارد؟! در حالی که من می‌توانم این پول را به لژیون سردار کمک کنم. جناب آقای مهندس همیشه می‌فرمایند که هزینه زیادی صرف تحقیقات می‌شود؛ قطعاً که من نمی‌توانم با پس‌اندازم، کمکی کنم ولی ایشان فرمودند: «دانه‌دانه است، غله در انبار»؛ یعنی اینکه هرکدام از ما پس‌اندازمان را کنار بگذاریم و روی هم جمع شود قطعاً هزینه یکی از تحقیقات آقای مهندس دژاکام را شامل می‌شود که در مورد بیماری‌های مختلفی است و در سطح دنیا در حال گسترش است و مقالاتشان را چاپ می‌کنند؛ قطعاً ما به این تحقیقات کمک می‌کنیم و هیچ‌کس از آینده خودش خبر ندارد که چه اتفاقی قرار است برای خواهر من رخ دهد. شاید همین تحقیقات قرار است خدای‌نکرده یکی از اعضای خانواده من را درمان کند؛ بنابراین من از همین‌‌جا شروع می‌کنم. من اگر در کنگره ۶۰ فقط بنویسم که سی‌دی تحویل دهم و وظیفه نوشتن را انجام داده باشم ولی هیچ برداشتی نکنم؛ هیچ‌گونه فایده‌ای ندارد. همان‌طور که در مدارس ما خیلی نوشتیم ولی هیچ برداشتی نکردیم و زمانی که دیپلم گرفتیم اصلاً نمی‌دانستیم کجا باید برویم و چه رشته‌ای را دوست داریم؛ ولی خدا را شکر در کنگره ۶۰ با نوشتن سی‌دی‌های آقای مهندس حسین دژاکام و با مطالعه کتب آموزشی ایشان به‌جایی رسیدیم که در کارهای روزمره نباید مستأصل باشیم و حتی برای آیندگانمان هم پس‌انداز‌هایی به این صورت داشته باشیم.

عکاس: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر زهرا (عضو لژیون سردار)
تایپ: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر زهرا، همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر پریسا (اعضای لژیون سردار)
ویرایش: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر پریسا (عضو لژیون سردار)
ارسال: همسفر پگاه (عضو لژیون سردار)
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .