سلام دوستان مهسا هستم همسفر
(هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم). به راستی چه میشود انسان که اشرف مخلوقات است و خداوند از خلقتش به خود آفرین گفت احساس پوچی میکند و به هیچ میرسد، که از انسانیت، حرکت و صراط مستقیم خارج میشود؟ میگویند ذاتی است از پدر و مادر به ارث برده است اما نه، تمام صفات خوب و بد از خیر و شر درون ما نهفته است اینکه با رشد کدام خصلتها زندگیمان رنگ بگیرد به پدر و مادر بستگی دارد و همین است که خداوند تربیت درست را یکی از وظایف پدر و مادر قرار داده است، که با عقل و تفکر الهی؛ باید بیندیشیم که به واقع تربیت صحیح چیست که انسان را نه به پوچی و نیستی؛ بلکه به حد والای خود برسانیم. درست است هر کدام از ما مسئولیت و نقشی در هستی داریم؛ اما اگر در راستای تواناییها، علائق و خواستههای الهی درونمان حرکت نکنیم از خط مسئولیت و هدف خلقت منحرف میشویم، به پوچی رسیده و به مرز نابودی میرسیم.
فقط مصرف موادمخدر نیست که انسان را تخریب و از خود دور میکند محدودیتها و محرومیتهای نابهجا و در مقابل حمایت و دلسوزی زیاد، در قبال فرزندانمان، توقع اینکه فرزندانمان بشوند هر آنچه ما نتوانستیم بشویم، یا بر حسب تجربههای ما زندگی کنند، همه آنتیایکسهایی است که اثر مخربش بیش از موادمخدر، روان و جسم را درگیر، قدرت، تفکر و اراده را متوقف و انسان را تا به طرف نابودی میبرد. فرزندی که میتواند انسانی خودساخته، مؤثر و فعال باشد، فردی سرخورده، ناتوان و بیمار میشود. امید که به عقل و درکی برسیم که این چرخه معیوب را تصحیح و با تربیت درست، نسلی با جسم و روان سالم تربیت کنیم.
دختر 18 سالهای که برایم تعریف کرد، پدر کارخانهدارش ورشکسته شد، سکته کرد و خانهنشین شد، برای ادامه زندگی خود، مادر و برادر کوچکترش؛ باید حرکت میکرد، درسخواندن را رها کرد با سختیها روبرو شد، چندسال کار کرد بعدها ادامه تحصیل داد و حالا او یکی از کارآفرینان نمونه کشور است. این شخص قطعا توانایی داشته که خواسته و به اهدافش رسیده است. اگر نمیگذاشتند حرکت کند دارایی و سلامت پدرش را که از دست داده بود، خود را نیز از دست میداد. همیشه بر این باور بودم رویارویی با مشکلات زندگی و حرکت در جهت رفع آنها سخت نیست، اینکه نتوانی و نگذارند در مسیر زندگی راهی باشی و حرکت کنی سخت است.
همان اندازه که رویارویی با مشکلات انسان را میسازد به همان اندازه فرار و متوقف شدن انسان را نابود میکند و انسان که با القاء نیروهای محرک الهی، با حرکت، احیا میشود، حسرت، سرخوردگی، از دستدادن خودباوری، ناتوانی، احساس شکست، اضطراب و ... نیروها و القائات منفی وجود انسان را میگیرد و در نهایت در خود غرق میکند؛ مثل رودخانهای که جاری است، تمام سنگها را در مسیرش میشوید، زلال میشود و زندگی میبخشد؛ ولی اگر متوقف شد، گنداب میشود.
سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر
روی صندلی کنار پنجره نشسته بودم در حالیکه داشتم درختانی را که روی کوه قطار شده بودند نگاه میکردم، این افکار از سرم میگذشت که خدایا چرا من؟ چرا مادر من؟ برای چه من را خلق کردی؟ که صدای مادرم افکارم را بههم ریخت و گفت کمی تخت را بالا بیاور، به طرف تخت رفتم و دسته زیر آن را چرخاندم، چند سالی بود که مادرم به بیماری سرطان مبتلا شده بود و این دومین باری بود که عمل جراحی میشد. نیروهای تخریبی به دلیل تفکر و اندیشههای غلط، در شهر وجودیام فرماندهی را به دست گرفته بودند و آرامآرام تمام انرژی من را تبدیل به غم و اندوه و ناامیدی میکردند، درهمین دوران بود که با مسافرم آشنا شدم و مطلع شدم که قبلا مصرفکننده مواد مخدر بوده، من در آن شرایط ازدواج کردم و متأسفانه به خاطر تاریکیهای وجودم تمام حسهایم خراب شده بود و همانطور که در افکارم با خداوند، روزگار و خودم میجنگیدم دوست داشتم سر هر مسئله کوچکی با مسافرم بحث و دعوا کنم.
مسافرم دوباره شروع به مصرف موادمخدر کرده بود و من به رفتار و حرکاتش شک کرده بودم و به جای اینکه به آرامی موضوع را با او در میان بگذارم، فقط در درون، خودم را میخوردم و تمام وجودم را ترس، خشم، غم، ناامیدی و ... فرا گرفته بود، آنقدر آشفته شده بودم که همکارانم متوجه شده بودند و بهخاطر اینکه اعتماد به نفسم را از دست داده بودم مرتب در ثبت پروندهها اشتباه میکردم. یک پیله محکم به دور خود پیچیده بودم و فشاری که به من وارد میکرد از تحمل من خارج بود و حتی چندین بار فکر خودکشی از ذهنم گذشت.
مادرم چند ماه بعد از دنیا رفت و پس از آن مشکلات بسیار زیادی به دلیل مصرف مواد مسافرم برای ما بهوجود آمد که به یاری و لطف خدا آنها را پشتسر گذاشتیم و خداوند جرقه نور را به من نشان داد و این بنده کوچک را به سمت کنگره هدایت کرد و من با آموزشهایی که در کنگره دیدم طرز نگاه و تفکرم نسبت به خداوند و خلقت انسان و هستی آرامآرام تغییر کرد و متوجه شدم که؛ باید در سختیها و مشکلات خوب فکر کنم و سعی کنم تصویر خوبی از خود و مسائل پیرامونم در ذهنم داشته باشم و اجازه ندهم نیرو، تفکر و حسهای منفی وجودم را فرا بگیرد؛ چون باعث میشود که من به اعماق تاریکی بروم و حتی خودم هم نتوانم راه را پیدا کنم و با ناامیدی بیشتر در تاریکی فرو بروم.
همچنین متوجه شدم که خداوند انسان را برای اینکه چند صباحی درد و رنج بکشد و بعد هم با مرگ نیست و نابود بشود خلق نکرده است؛ پس اگر به فلسفه خلقت انسان پی ببرم و بفهمم که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. متوجه میشوم که این مشکلات رحمت خداوند است و من با این مشکلات است که خیلی از مسائل را آموزش میگیرم. همچنین متوجه شدم که وقتی به مشکلی در زندگی برمیخورم، اول خوب در موردش فکر کنم و سپس تمام تلاشم را برای حل آن انجام دهم و اگر از دست من خارج بود اعتماد به نفسم را از دست ندهم و آن را بپذیرم و در کنار آن مشکل سعی کنم زندگیام را با آرامش سپری کنم تا گذر زمان آن مشکل را حل کند؛ باید راضی باشم به رضای خداوند که هر چه اتفاق میافتد برای من بنده بهترین است چه غم باشد و چه شادی، چه مشکل باشد و چه گشایش و همه اینها برای منظوری و هدفی بهوجود آمده است.
سلام دوستان اکرم هستم همسفر
برداشت من از وادی دوم که (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.) خدا را شکر میکنم که راه کنگره برای من باز شد تا به جنگ نرم درون خودم بروم. ما به دلایلی که خود هم شايد ندانیم جهت را سالها گم کرده بودیم و در وادی اول آموختیم که؛ بايد فکر کنیم و در انجام آن کوشش کنیم و هیچکدام از ما به هیج نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم و همه مطالب در درون و برون ما است و چیزی که مهم است، این است که ما در اثر تفکر غلط و یا حرکت در مسیر ضدارزشها برای خود مشکلاتی را بهوجود آورده باشیم.
ممکن است در ناامیدیها و تاریکیها فرو رفته باشیم و اعتماد به نفس خود را از دست داده باشیم؛ ولی اگر به تمام هستی نگاه کنيم میبینیم که امکان ندارد چیزی پیدا کنیم که به جهت بیهودگی پا به هستی گذاشته باشد، برای مثال همان کرم که فلسفه عظیمی در وجود آن نهفته است، در حالی که ما انسان هستیم و خیلی بزرگتر و عظیمتر از یک کرم و اگر ما تصور کنیم که بیهوده خلق شده است، به دلیل این است که ما اشتباه فکر میکنیم و فلسفه وجودی آن موجود را نمیدانیم.
موقعیکه انسان پا به هستی گذاشت نیروی مافوق یا قدرت هستی او را به یک دوراهی هدایت کرد و این دوراهی، یکی راه تاریکیها است و دیگری راه روشناییها؛ اما وقتی در تاریکیها فرو رفتیم؛ بايد از گذرگاههای بسیار سخت عبور کنیم و اگر توانستیم از این گذرگاهها عبور کنیم آن وقت انسانی کارآزموده و رها خواهیم شد. ما در این جهان بدون پشتیبان نیستیم و نیروی عظیم و شگفتانگیزی به نام قدرت مطلق و یا خداوند و یا نیروی برتر وجود دارد که در همه جهت ما را حمایت میکند به شرط اینکه از ضدارزشها دوری کنیم و به ارزشها بپردازیم و در مسیر و یا صراط مستقیم قرار بگیریم. مصرفکننده موادمخدر که به شدت احساس پوچی، یأس، ناامیدی و بیهودگی میکند، فقط کافی است حرکت کند و سفر خودش را آغاز کند و در صراط مستقیم قرار گیرد، در این حالت خیلی زود احساس او تغییر میکند.
دیگر احساس پوچی، ناامیدی و ضعف نخواهد کرد؛ بلکه احساس مفیدبودن و موثربودن در او بهوجود میآید و با ادامه حرکت و مخصوصاً آموزشدیدن و خدمتکردن، این احساس به شدت تقویت میشود، تا جاییکه دیگر اثری از ناامیدی و پوچی در او مشاهده نمیشود. مصرفکننده موادمخدر در اوج تخریب، وقتی سفر اول خود را آغاز میکند؛ حتی بعد از گذشت چند روز و کاهش؛ حتی یک پله از مقدار مصرفش، تغییرات چهره، تفکر، دیدگاه، احیا و تحرک در او به وضوح دیده میشود.
سلام دوستان حمیده هستم یک همسفر
(هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگرخود به هیچ فکر کنیم). ما همه گمگشتگانیم که؛ باید از درون و بیرون خودمان آگاهی کسب کنیم و به گفته جناب آقای مهندس: «تا قهر را نفهمیم نمیتوانیم مزه مهر را بچشیم». از هر نقطه نوری بتابد؛ باید به طرف آن برویم؛ چون نور سمبل انسانیت و پیشرفت بشر است. هرچه در جهان هستی است در درون ما نیز وجود دارد؛ مثلا چیزهایی در ناخود آگاه ما وجود دارد که اگر به رشد و حرکت در بیاید میتواند باعث اتفاقات شگرفی در شهروجودی ما بشود؛ پس لازمه این تغییرات عبورکردن از دروازه اندیشه و پذیرش خویشتن؛ یعنی خودباوری است.
به اینصورت که اگر ما با جنگ نرمی که باخود داریم به اطلاعات و آگاهی نسبت به خود و پیرامون خود برسیم میتوانیم حرکت کنیم و به نتیجه برسیم. در کل وادی دوم از نظر من به ما تذکر به امید داشتن و پویا بودن میدهد که ما؛ باید در ابتدا پذیرش داشته باشیم و قدرت نیرویی که خداوند در درون ما گذاشته را بیابیم تا بتوانیم کلید حل مسائل خود را پیدا کنیم و به راحتی از دروازه مشکلات عبور کنیم، که شرط اول، جلب رضایت این نیرو و شرط دوم دوری از ضدارزشها و پرداختن به ارزشها است.
حال برای آنکه بتوانیم مانند یک فرمانروای قدرتمند در مملکت خود حکومت کنیم؛ باید با شهامت و استواری بایستیم و به آرامی سازندگی را در قسمت جسم و روان و جهانبینی خود بهوجود آوریم؛ حتی اگر گاهی احساس پوچی کنیم یا از بهوجود آمدن بعضی از موجودات شاکی بشویم، بدانیم این بهخاطر نوع دیدگاه ما است که نتوانستیم به فلسفه وجودی آن پی ببریم وگرنه هیچکس و هیچ چیز بیهوده خلق نشده است و تمام سیستم آفرینش الهی بسیار دقیق و حساب شده با برنامهریزی مهیا شده است.
ما بعد از وادی اول که تفکر بود متوجه شدیم که چهقدر ناپخته عمل کردهایم و باعث شدهایم که خیلی از فرصتها و امتیازات را از دست بدهیم و یا در حال از دستدادن هستیم که این از دستدادنها میتواند جسمی، روانی، مادی و معنوی باشد که بهخاطر تفکر غلط یا اندیشه نداشتن و یا حرکت در مسیر ضدارزشها است که موجب بسیاری از مشکلات در مسیر زندگی فردی و اجتماعی ما شده است که اکثرا از آن اطلاع نداشتیم. (اصولا انسان عمق تاریکیها را تجربه میکند تا به عظمت روشناییها پی ببرد) و با گذشتن از این گذرگاههای سخت و رسیدن به پختگی لازم، به رهایی میرسد. آنگاه به راز آفرینش آشنا میشود.
تأثیری که این وادی روی من گذاشت این بود که باورپذیری بیشتری نسبت به تواناییهایم پیدا کردم و باتلاش، استمرار و هدفگذاری بتوانم به مقصد نزدیک شوم و از همه مهمتر به اعتماد به نفس برسم؛ در صورتیکه قبلا عدم اعتماد به نفس در وجودم موجب ناامیدی و شکست میشد. اکنون با حس رضایتمندی بیشتر که حاصل تأثیر همین وادی است، توانستم به دستاوردهای شیرین در زندگی شخصیام برسم. امیدوارم همگی افسار زندگی خویش را به دست تفکری سالم و همتی بلند بسپاریم و با پختگی لازم در مسیر درست به آرامی حرکت کنیم.
رابطخبری: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون اول)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
عکاسخبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
70