English Version
This Site Is Available In English

الماس با خراش و انسان با تلاش ارزش و مقام پیدا می‌کند

الماس با خراش و انسان با تلاش ارزش و مقام پیدا می‌کند

جلسه هشتم از دوره اول لژیون سردار همسفران نمایندگی بروجن با استادی پهلوان همسفر ریحانه، نگهبانی همسفر الهام و دبیری همسفر مرضیه با دستور جلسه‌ «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی‌نهد؛ ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.) و تأثیر آن روی من» در روز دوشنبه ۸ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این فرصت را به من داد تا در خدمت شما عزیزان آموزش بگیرم. وادی دوم این را به من می گوید که همه مخلوقات بهر هدفی آمده‌اند و من انسان به فرموده آقای مهندس در اوج هستم و عظمتی که پشت خلقت من است قطعاً برای هدف بالاتری بوده و نباید آن را به هیچ بدانم. آن مورچه و آن کرم و همه موجودات وجودشان برای هستی لازم است.

دستور جلسه وادی دوم روزی من بوده است؛ زیرا من قبل از کنگره شخص خیلی ناامیدی بودم، در اوج ناامیدی به کنگره آمدم، مادرم را تازه از دست داده بودم؛ پدرم در بستر بیماری بود و هم‌چنین مصرف‌کننده شیشه داشتم و این را تازه متوجه شده بودم؛ فکر می‌کردم به خاطر این وادی دوم به من افتاده که تلنگری باشد برای این‌که فراموش نکنم با چه حالی به کنگره آمدم. آقای مهندس همیشه این را مطرح می‌کنند که ما هنر زندگی کردن را بدانیم که بالاترین هنر، هنر زندگی کردن است؛ اینکه قدر تمام لحظات زندگیم را بدانم، این ساعت و این لحظه که من این‌جا و در کنار شما عزیزان هستم هیچ‌وقت تکرار نمی‌شود؛ آقای مهندس فرمودند: از تک‌تک لحظات زندگیتان لذت ببرید؛ هر کسی برای مسئولیتی آمده است. ما قرار نیست که کار شاقی بکنیم یا اختراعی، ممکن است همان چای خوردن ساده کنار خانواده رسالت من باشد، همان خدمتی که به خانواده می‌کنم.

ناامیدی بار غم و اندوهی است که ما تحمل می‌کنیم و آن را به دوش می‌کشیم؛ من با از دست دادن پدر و مادرم به کنگره آمدم و این بار برایم بسیار سخت بود و این بار را با خود حمل می‌کردم؛ به قول استاد امین وقتی بار را  زمین می‌گذاریم راحت می‌شویم. در کنگره یاد گرفتم که از گذشته عبرت بگیرم. آقای مهندس در سی‌‌دی‌های اخیرشان فرمودند که در گذشته نباشید؛ چون باعث ناامیدی و حسرت می‌شود و در آینده هم نباشید؛ چون دچار استرس می‌شوید. در حال زندگی کنید و از گذشته درس بگیرید و برای آینده هم برنامه‌ریزی کنید. من از گذشته که پدر و مادرم را از دست دادم این را فهمیدم که باید قدر عزیزانم را بدانم و در کنار آن‌ها لذت ببرم و به آن‌ها عشق بورزم.

در سی‌دی «عبور» استاد امین، خیلی قشنگ این مطلب را فرمودند که اگر از قله دماوند بخواهی به قله اورست برسی سختی‌های خودش را دارد؛ باید فرود بیایی تا بتوانی از آن سختی‌ها گذر کنی و به قله دیگری برسی. اگر من بخواهم طبقه چهارم بهشت را ببینم، باید اول طبقه چهارم جهنم را ببینم و به آن قعر سختی‌ها بروم تا به بهشت برسم. در یکی از جزوات آمده که بهشت را به بها می‌دهند و نه به بهانه؛ ما نباید بگوییم چرا! باید بهای سختی‌ها را پرداخت کنیم تا صاحب بهشت شویم. در سی‌دی «تاریکی» استاد امین فرمدند که انسان‌های بزرگ و پیامبران سه مولفه اساسی داشتند: یکی از آن‌ها رنج و سختی زیادی است که کشیدند و درد و رنج شکافنده فهم است؛ پیامبران در پس آن سختی‌ها بود که جایگاه بالایی کسب کردند و دومین صفت خیرخواهی بود که آن‌ها برای همه خیر و نیکی می‌خواستند. آن‌ها در بوته آزمایش قرار می‌گرفتند و از آن چیزی را که یاد گرفته بودند در اعمال خود نشان می‌دادند؛ همان‌طور که آقای مهندس حسین‌دژاکام، آموزش‌ها را در عمل انجام می‌دهند به خاطر همین به دل همه‌ی ما می‌نشیند و خودشان این راه را رفته و سختی هارا تحمل کردند و جایی خواندم که الماس با خراش و انسان با تلاش ارزش و مقام پیدا می‌کند.

در سی‌دی «بند» آقای مهندس حسین‌دژاکام، مطرح می‌کنند که ما بندهای زیادی در وجودمان هست که می‌تواند بند عشق، تفکر، آموزش و بند مادیات باشد. الان من چگونه می‌توانم این بندها را از دست و پای خودم باز کنم؛ مثلاً برای بند آموزش می‌خواهم فقط یاد بگیرم و نمی‌خواهم دانسته‌هایم را به کس دیگری یاد بدهم؛ در محل کار هم همین‌طور، فقط می‌خواهم خودم ارتقا بگیرم و  همکارم سوال دارد و نمی‌خواهم به آن‌ها آموزش بدهم و در واقع این یک بند است و بند مادیات هم همین‌طور باید ببخشم، باید بتوانم آن بندها را رها کنم. شخصی پیش آقای مهندس می‌رود و می‌گوید که من شب‌ها خواب ندارم؛ ولی ثروت چند میلیاردی دارم؛ آقای مهندس از ایشان می‌پرسند تا الان از این ثروتت بخشیدی؟ و ایشان در جواب گفتن نه و آقای مهندس فرمودند علتش همین است، باید در خودت علت را جستجو کنی.

یادم است که سفر من ۲۱ ماه طول کشید و من مدام ناله می‌کردم؛ خانم آرزو همیشه به من می‌گفتند سفرت اگر طول دارد عرض هم دارد و این مهم است که چه چیزی در کوله‌پشتی خود می‌گذاری؟ و چه چیزی با خودت برداشت می‌کنی؟ نخواه که برگردی و دوباره آن‌ها را برداری. همیشه این حرف در ذهنم هک شده بود که اگر این سفر طول دارد و ۲۱ ماه شده عرض هم دارد. یک برداشت‌ دیگری هم وجود دارد، راهنمایم همیشه داخل لژیون به من می‌گفت بعضی‌ها در هستی می‌خواهند به آن‌ها برج داده شود و بعضی‌ها یک آپارتمان؛ پس درد و رنجی که می‌کشند با هم متفاوت است و یکسان نیست؛ پس این حرف‌ها امروز به ذهنم آمد و خواستم دلی صحبت کنم. در ذهنم این صحبت‌های اساتیدم می‌آمد، واقعاً چقدر در طول سفر به من کمک می‌کردند که من ناامید نشوم.

یزدان به تو عمری دگر و روز دگر داد
یک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر داد
پس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پر
این روز مبارک که خدا لطف دگر داد

تایپیست‌ها: همسفر سوزان رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)، همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول) عضو لژیون سردار
ویراستار و ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون سوم) عضو لژیون سردار
همسفران نمایندگی بروجن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .