فرمان را به درستی انجام دهید تا به مقصد نزدیک شوید تا در این راه قدرت یزدان که همان ایمان قوی است به درستی شکوفا گردد. آنان که اقدام به حل مسائل مینمایند؛ مورد حمایت الله قرار میگیرند.
همسفر سریه و مسافر اقبال با سالها تخریب آنتیایکس مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره۶۰ شدند. به روش DST و داروی اپیوم به مدت 14 ماه به راهنمایی همسفر مریم و مسافر علیرضا سفر کردند. هم اکنون به مدت 10 سال و 7 ماه است که با دستان پرتوان مهندس حسین دژاکام آزاد و رها هستند. ورزش همسفر در کنگره تنیس روی میز و ورزش مسافر شنا میباشد. همسفر سریه در جایگاههای خدمت مالی (سردار، دنور و پهلوان)، مرزبانی، خزانهداری، مسئول کارت عضویت، دبیر و نگهبان لژیون سردار خدمت کردهاند. همچنین مسافرشان در جایگاههای خدمات مالی (سردار، دنور، و در حال حاضر پهلوانی)، مرزبانی پارک طالقانی، مسئول OT، مبصر کلینیک، راهنمای DST خدمت کردهاند و در حال حاضر ایجنت نمایندگی حر هستند.
به مناسبت تولد 10 سال رهایی این زوج خدمتگزار مصاحبهای ترتیب دادهایم که نظر شما عزیزان را به این گفتگو جلب مینمائیم.
ایجنت مسافر اقبال:
رهجوی شما در روز رهایی گفتند: من به عشق راهنمایم شعبه میآمدم؛ به نظر شما یک راهنما باید چه ویژگی داشته باشد تا رهجو عاشق و جذب راهنما شود؟
تنها چیزی که من یاد گرفتم این است که اول آموزش از منبع درست ببینم بعداً عملی کنم و چیزی که عملی کردم و در من تأثیر گذاشت بتوانم به دیگری انتقال بدهم. من به عنوان یک الگو فقط خواستم کارم را درست انجام بدهم. یک گل فصل بهار گل میدهد، وقتی کارش را درست انجام میدهد شما از دیدن این کار درست و زیبا خوشحال میشوید و آن را دوست دارید وقتی انسان یک کار درستی را میبیند عاشق میشود و دوست دارد. این وصیتی بود که راهنمای من به من انجام داد و گفت: هیچ وقت حق نداری بدون مطالعه ولو یک صفحه، سر لژیون حاضر شوی.
یک توصیه و امید برای همسفری که سالهاست در کنگره آموزش میگیرد ولی نمیتواند مسافرش را وصل کنگره کند؟
باید وقتش برسد؛ اما قبل از اینکه وقتش برسد وظیفه من همسفر چیست؟ جناب زرکش به من رهجو همیشه توصیه میکند که حتماً باید عطر و بوی کنگره را به خانه ببرم. ما در کنگره نمیتوانیم کوچکترین خلافی را انجام دهیم، من نمیتوانم پیراهن مشکی یا آستین کوتاه بپوشم، نمیتوانم دروغ بگویم قوانین اجازه نمیدهد؛ در کنار قوانین حرمت اجازه نمیدهد. در کنار قوانین و حرمت، آموزش راستین بودن را به من یاد دادند و به من گوشزد کردند که این دروغی که گفتی برملا میشود به خاطر همین دیگر دروغ نمیگویم؛ اما در کنگره به این صورت است، آیا در بیرون هم من این شکلی هستم؟ در کنگره من یاد میگیرم، تمرین میکنم و این یادگیری و تمرین را به خانواده، جامعه و به کنار دوستانم میبرم شما فرض کنید دوستتان ادکلنی زده که بوی خیلی خوبی دارد وقتی خوشتان آمد از او میپرسید اسم این ادکلن چیست؟ از کجا خریدید؛ پس من باید تغییر کنم، وقتی تغییر کردم، کنگره را به خانوادهام بردم، راستگو و درستکار شدم و بوی کنگره در فضای خانه پیچید، مطمئن باشید که آن مسافر هم میآید. اما من الان باید یاد بگیرم که مسافرم روزی میآید با امیدواری بیایم و الان که میآیم؛ فقط برای خودم باشد نه برای اینکه مسافرم بیاید و این آمدنم به کنگره فقط برای خودم باشد.
نظرتان در مورد مسافری که در سفر دوم بوده و به دلیل مشکلات کاری یا مالی از کنگره دور میشود، چطور میشود این پیوند را مجدداً وصل کرد؟
کنگره انقدر شرایط، زمان و مکانهای مختلفی برای خدمت کردن دارد که فقط من باید انتخاب کنم و خودم را در بستر کنگره قرار بدهم اگر هفتهای فقط دو الی سه ساعت وقت داشته باشم میتوانم مبصر کلینیک بشوم اگر فقط جمعه صبحها میتوانم خدمت کنم، فقط با لژیون خودم برم صبحانه بخورم، آموزش بگیرم. روز، لحظه و ساعت برای کنگره مطرح نیست. در تمامی ساعتها خدمت دارد. اگر من بخواهم کاری را انجام دهم؛ باید خواسته درون من خیلی قوی باشد که من دوباره بتوانم برگردم. نیروهای تاریکی به این شکل عمل میکنند که اجازه نمیدهند شما برای خدمت کردن برگردید. به نظر من تنها نیرویی که میتواند با این تاریکی، با نیروهای منفی مقابله کند یکی از مهمترین بخشهای کنگره، لژیون سردار است میتواند بیاید در لژیون سردار خدمت کند. هم آموزش بگیرد، هم به کار و زندگی خودش برسد.

همسفر سریه:
شما نقش همسفر بودن را به خوبی انجام دادهاید بهنظر شما چطور میشود، همسفری باعث آسیب به مسافر خود و مانع سفر او در طول مسیر شود؟
خیلی مواقع شنیده میشود و از آن جایی که مسافرم راهنما است و واقعاً به عین دیدهام بعضی از همسفرها هستند که شاید به خاطر شرایط مالی به مسافر میگویند: اگر کنگره بروی باید از ساعت کاری بزنی و پول کمتری بیاوری بعضی مواقع همسفر که وارد کنگره میشود به خاطر همین مسائل بین همسفر و مسافر درگیری ایجاد میشود و این باعث میشود که مسافر، سفرش را ادامه ندهد؛ این یکی از دلیلش میتواند باشد که مسافر خوب سفر نکند یا بعد از رهایی به خاطر فشار کار زیاد سفرش را خراب کند. این همسفر هم به خود و هم به مسافر آسیب میزند؛ چون هر دوی آنها از آموزشها عقب میمانند؛ پس یکی از دلایل کار است و بعد هم اینکه بعضی مواقع همسفری است که بچه کوچک دارد و همسفر نمیتواند بچه را کنترل کند؛ به خاطر همین مجبور میشود که مانع سفر مسافرش شود.
مهمترین دلیل که باعث شد شما در رشته روانشناسی ادامه تحصیل دهید چه بود لطفاً توضیح بفرمائید؟
واقعاً خدا را شاکر و سپاسگزارم و اینکه به فرموده آقای مهندس: «ما همه موظف هستیم که در این دنیا سعی و تلاش کنیم و در سمت آموزش اگر سختی هم وجود دارد به جان بخریم تا بتوانیم علم خود را بهروز کنیم.» من در یک رشته دیگری درس خوانده و به پایان رسانده بودم ولی تغییر رشته دادم؛ فقط برای این که بروم رشته روانشناسی تا بتوانم علم کنگره را گسترش و انتقال دهم به کسانی که اطلاعاتی در مورد کنگره ۶۰ ندارند تا هم به خودم و هم به دیگران خدمت کنم و در این راستا بتوانم به دیگران هم کمک کنم.
با توجه به اینکه مسافر شما از خدمتگزاران پیشکسوت شعبه هستند آیا شده بگویید که مسافر من حالش خوب است و دیگر نیازی به خدمت کردن در کنگره نیست؟
کل شعبه حر میدانند که حدود شش سال مسافرم تنها میآمد؛ شاید آن زمان من خیلی این جمله را میگفتم که مسافرم حالش خوب است و دیگر چه لزومی دارد که به شعبه برود؛ ولی بعد از مدتی که خودم دوباره به شعبه رفتم متوجه شدم هر چقدر که حالمان خوب باشد باز هم نیاز به آموزش داریم. نیاز دارم تا خودم را از درون بشکافم؛ شاید خیلی مشکلات است که به ظاهر دیده نمیشود ولی با خدمت کردن در هر جایگاهی فرقی ندارد میتوانی خودت را پرورش دهی.
با توجه به اینکه وادی دوم از امید میگوید، لطفاً نکتهای برای کسانیکه ناامید هستند چه مسافر چه همسفر بفرمایید؟
ایجنت مسافر اقبال:
وادی دوم میگوید: شما بیهوده نیستی کاملاً تغییر نگاه باید بدهی و امیدوارانه حرکت کنی ما قبل از اینکه به وادی دوم برسیم وادی تفکر را داشتیم آقای مهندس در وادی اول میفرمایند: تفکر یعنی چه؟ چجوری باید تفکر کنیم؟ میگویند که شما باید یک مبدا یک مقصد و یک هدف از این مقصد داشته باشید. نگاه من تغییر کند، میتوانم از این ناامیدی عبور کنم. بیماریهای سایکوزوماتیک، روان تنی، بیماری هستند که ریشه در جسم ما دارند و این ناامیدی ۹۰ درصد از مشکلات آن در جسم من است. میتوانم با ورزش کردن، تنظیم خواب، افزایش دانایی و آموزش بر ناامیدی غلبه کنم فقط کافی است به خودم نگاه کنم ببینم چه ابزارهایی دارم مهمترین ابزاری که ما در اختیار داریم خداوند چیزی به نام عقل در اختیار ما گذاشته من با کسب دانایی، آموزش میتوانم این عقل را بزرگتر کنم و بر ناامیدی فائق بیایم. تنها راه بیرون آمدن از ناامیدی؛ حرکت کردن، آمدن به کنگره، آموزش گرفتن، ورزش کردن و تنظیم خواب میباشد. پس مهمترین بخش آن حرکت کردن است.
پهلوان همسفر سریه:
ناامیدی مثل زندان نامرئی است و دیده نمیشود ولی ما یک مثال داریم؛ اینکه ناامیدی همراه با شیطان است یعنی اجازه نمیدهد که حرکت کنیم و اینکه اگر حرکت نکنیم باعث میشود درجا بزنیم و روز به روز پسرفت کنیم. در شروع وادی دوم از جنگ نرم یا جنگ افکار و اندیشه صحبت میشود که وقتی ذهن، درگیر افکار منفی میشود، ناامید میآید و مانع حرکت میشود؛ ولی این تو هستی، این من هستم که میتوانم با امیدواری با دیدن رهاییها و تولدها، نوید این امیدواری را به خودم بدهم، روز شنبه دوست داشتم این موضوع را بگویم که خانم شیرین مهماندار بود و به من گفت: سریه، وقتی شما داشتید صحبت میکردید دوتا همسفر تازهوارد داشتند با هم صحبت میکردند و میگفتند: اینها ده سال است که این مسیر را ادامه دادهاند؛ پس در این مسیر میشود امید به رهایی داشت. این خیلی زیباست ما میتوانیم امیدواری را در دل دیگران سبز کنیم و ناامیدی را از آنها بگیریم.

تولد 10 سال رهایی بسیار ارزشمند و مقدس است لطفاً از حس و حال خود بفرمائید و اینکه آیا اوایل کنگره این روزها را تصویرسازی میکردید؟ فکر میکردید که چنین روزی را جشن بگیرید؟
ایجنت مسافر اقبال:
خیلی حس و حال خوبی دارم ده الی یازده سال در کنگره بودن، آموزش گرفتن، خوش گذشتن، این روزها و لحظهها و این ده سال خیلی برای من عزیز است؛ اما من تنها تصاویری که فقط برای خودم تصویرسازی کرده بودم یک اینکه رها شوم، دوم سفر سیگارم را انجام دهم و سوم راهنما شوم. من برای خواسته راهنما شدن چهار بار امتحان دادم. خیلی دوست داشتم مرزبان شوم؛ چهار بار در انتخابات مرزبانی شرکت کردم اما هر چهار باری که در انتخابات و راهنمایی شرکت کردم نمره و رای نیاوردم؛ اما ناامید نشدم چون خواسته داشتم و تصویرسازی کرده بودم. به من دادند و مرزبان پارک طالقانی در کنار آقای مهندس شدم. گفتند: چون خواسته قوی هست دیگر نمیخواهد در شعبه خدمت کنی بیاید و مرزبان پارک طالقانی شود. بابت راهنمایی که برایم بسیار خرسند بود؛ حکمتش این بود که من این دروس را، تست زدن را و چگونه درس خواندن را کامل یاد بگیرم، شاید باور نکنید من برای اینکه بتوانم در راهنمایی قبول شوم به میدان انقلاب رفتم، در تندخوانی نصرت چگونه درس خواندن را آموزش گرفتم پانصد هزار تومان پول دادم و یاد گرفتم چگونه درس بخوانم و چگونه مطالب در ذهنم برای دسترسی طبقهبندی شود. بعد از این اصلاً تصویرسازی نکردم مگر پهلوانیام و تصاویر دیگه را هنوز نتوانستم انجام دهم ...
پهلوان همسفر سریه:
این ده سال رهایی خیلی ارزشمند است؛ چون آموزشهای زیادی برای ما داشته تا اینکه ما به اینجا رسیدهایم. آقای زرکش گفتند: که این خانواده پخته شده تا به این مرحله رسیده؛ کلی آموزش دیدیم، کلی دویدیم و کلی فراز و نشیب داشتیم شما یک جاده را تصور کنید، جاده صاف نیست پستی و بلندی دارد، کوه و دریا دارد، اتفاقات تلخ و شیرین دارد؛ واقعاً خیلی شیرین است و امیدوارم این آموزشها قسمت کسانی که دوست دارند شود.

شما لذت جایگاه سرداری، دنوری و پهلوانی را چشیدهاید لطفاً از تفاوت اینها بگویید و اینکه جایگاه پهلوانی چقدر در بزرگ شدن ظرفیت شما نقش داشته است؟
ایجنت مسافر اقبال:
این سه جایگاه هیچ تفاوتی ندارند هر سه مرحله، در مرحله بخشندگی است و این بخشندگی به نظر من اوایلش خیلی سخت است که شش میلیون پول دهی. خیلی سخت است منی که یک عمر جمع کردم بخواهم شش میلیون تومان دهم؛ چون تمام کارهایی که در کنگره انجام میگیرد به روشDST آرام آرام است. وقتی شما دنور میشوید از هستی بهره میگیرید، وقتی شش میلیون میدهید به شما روزی بیشتری، انرژی بیشتری میدهند وقتی شما این توان و انرژی را بذری را که به شما دادند شما باز هم در زمین کنگره میکارید هر چیزی که به دست آوردید باز هم در زمین کنگره میکارید، شش تومان خوب یک اثراتی، انرژیهایی دارد در زمین کنگره میکارید به شما محصول میدهد محصولی که بسیار باکیفیت است. همین طور قسمت پهلوانی. من و همسفرم یک نگاه مشترکی داشتیم و این بود که فقط این پول را به کنگره میدهیم اصلاً دنبال پهلوانی و نشان نبودیم فقط میگفتیم که این اتفاق بیفتد و من بتوانم صفت بخشندگی را به خودم پیوند بزنم سخت بود اما بسیار شیرین بود. و این آرزو را برای شما و برای کسی که این مطلب را میخواند خواستارم که در مرحله دنوری، پهلوانی و سرداری حتماً قدم بگذارند مهمترین بخش و آموزش هستی بخشندگی است. یک درخت ۸۰ درصد از میوه خودش را میبخشد ۲۰ درصد این میوه به پای درخت ریخته میشود و کود میشود و به زمین برگشت میکند. تمام هستی بیش از ۸۰ درصدشان را میبخشند من هم باید به جایگاهی برسم که مثل هستی باشم ببخشم و بهرهمند شوم.
پهلوان همسفر سریه:
در کنگره فرقی نمیکند در هر جایگاهی که باشیم لذت و انرژی خاص خودش را دارد؛ مخصوصاً اینکه خدمت مالی باشد، فکر میکنم سال ۱۴٠٠ بود که من عضو لژیون سردار شدم و کل مبلغ را یک جا کارت کشیدم و هفته بعدی عین همان مبلغ به کارتم واریز شد، نمیدانم شاید به خاطر این بود که فکر میکردم برای من بازگشت دارد و این موضوع باعث شد که به فکر دنوری باشم در این قسمت مسافرم هم خیلی سهیم بود و مرا تشویق میکرد؛ چون میدانست که من به واسطه خدمت در لژیون سردار دوباره وصل به کنگره میشوم و دوباره باعث شد که به کنگره بیایم و خزانهدار شوم و وقتی که خزانهدار شدم واقعاً دنورها و پهلوانها را میدیدم که با چه لذتی واریزیشان را انجام میدهند؛ این موضوع از یک طرف من را تشویق میکرد و از طرف دیگر اینکه وقتی میدیدم واریزیها را که انجام میدهیم خداوند چه خیر و برکتی در زندگیمان جاری میکند؛ شاید این کلمهای است که خیلی از پهلوانها میگویند، هر کار مادی بار معنوی را هم پشت سرش دارد و به نظرم اینها نیازی به دیدن و گفتن نیست؛ حتماً نباید دیده شود، حتماً نباید مالی باشد، خیلی مواقع از خیلی اتفاقات جلوگیری میکند اما دیده نمیشود و برای من خیلی لذت بخش است که خداوند حواسش به فرزندانم ، مسافرم و زندگیام هست. نمیگویم که خداوند از نظر مالی حواسش نیست، صد درصد حواسش هست و حسابهایم را پر میکند و اینکه حواسش هست که مالمان در جای نادرست خرج نشود و اینکه خداوند آنقدر به انسان قدرت میدهد که واقعاً به عینه دیدهام، هر روز لحظه شماری میکنی که واریزیهایی که داری چه در قسمت دنوری چه در قسمت پهلوانی، هر چه سریعتر تسویه کنی و مطمئن هستی، با ایمان به خداوند، هیچ شکی در این کار نداری.

صحبت پایانی:
ایجنت مسافر اقبال:
تشکر میکنم از خدای خودم، از آقای مهندس، اساتید آقای مهندس و آقای زرکش. تشکر میکنم از شما بابت زحماتی که برای شعبه میکشید و از همه عزیزانی که ما را در این ده الی یازده سال یاری کردند بسیار سپاسگزار و قدردان این عزیزان هستم و بهترینها را برای تکتک شما آرزومندم.
پهلوان همسفر سریه:
مهندس در خیلی از سیدیهایش میگوید: «سعی کنید چیزی که میکارید اثرگذار باشد.» اگر بخشش بکارید، بخشش شما چندین برابر میشود مثل کاشتن گندم، سعی کنیم حواسمان به چیزهایی که میکاریم باشد؛ اگر نیکی بکاریم، نیکی درو میکنیم، اگر بخشش بکاریم بخشش درو میکنیم؛ پس حواسمان به کاشتههایمان باشد، حواسمان به حال خوبمان باشد و اینکه حال خوبمان از کجا روزی و قسمتمان شده است. به هدف و خواسته خود تمرکز داشته باشیم. از لژیون سردار دور نباشیم و اینکه روز به روز لژیون سردار را گسترش دهیم. اگر در این دنیا ما هر خدمتی را انجام دهیم و بابت هر خدمتی زحمت بکشیم یک امتیاز مثبت در آن دنیا برای خود داریم؛ یعنی یک پله از این لحاظ پیشرفت کردیم. از همه شما عزیزان کمال تشکر را دارم و ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
افرادی که آشکار و پنهان نقش خود را در احیای انسانها و برای یزدان پاک انجام میدهند فرجامی نیک خواهند داشت. از پهلوان همسفر سریه و ایجنت مسافر اقبال سپاسگزاریم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتند. بسیار تا بسیار آموزش گرفتیم امیدواریم همواره در سایه آموزشها مستدام باشند و در مسیر سبز کنگره همیشه بدرخشند.
تایپ: همسفر سولماز و همسفر کبری رهجویان راهنما همسفر ستاره (لژیون پنجم)
مصاحبه کننده: همسفر سولماز رهجوی راهنما همسفر ستاره (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
928