ششمین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاههای خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان به نگهبانی مسافر رضا، استادی مسافر حسن و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» یکشنبه 7 اردیبهشتماه 1404 ساعت 17 آغاز شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر؛ در ابتدا از راهنمای گرامیام، ایجنت محترم، لژیون مرزبانی و نگهبان جلسه تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. وقتی وارد کنگره شدم، تنها داراییام ناامیدی و تنها چیزی که میتوانستم به آن تکیه کنم نادانی بود. من به هر طریقی به خانوادهام ضربه زده بودم و تنها چیزی که دوست داشتم و دنبال آن میرفتم مواد بود که همه چیز را از من گرفت. من در کار خودم خیلی مهارت داشتم که آن را هم از من گرفت.
زندگی، شخصیت و داراییام را گرفت؛ چون خودسر و نادان بودم. با نیروهای منفی پیمان بسته بودم و مدام خود را توجیه میکردم که باید این مواد را مصرف کنم. زمانی که از مواد خسته میشدم با خود میگفتم لحظهای که دیگر نتوانم آن را مصرف کنم زمان مرگ من است. وارد کنگره 60 که شدم دیدم همه لباسهای خوشرنگ و لعابی به تن دارند. راهنماها صحبتهای بسیار خوبی میکنند؛ ولی باز هم ایمان نداشتم؛ تا اینکه کنگره 60 موضوعی را به من ثابت کرد. متوجه شدم من با مصرف مواد زندگی و کسب و کارم را از دست دادهام و صاحب یک جسم خراب شدهام و حالا که صاحب این جسم هستم باید آن را حفظ و بازسازی کنم.

چیزی که من را وارد این مسیر کرد این بود که دیدم با نادانی نمیشود این بدن و شهر وجودی را دوباره از نو ساخت؛ این جسم یک عقل و فرمانروا میخواست که بتوانم آن را آگاه کنم. وادی دوم این را میگوید که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. ما خودمان یک رسالت و مأموریتی داریم؛ یک نفر مثل آقای مهندس است که رسالتش این است که دنیا را از مواد و اعتیاد نجات بدهد، یکی هم راهنما است تعدادی از مصرف کنندگان مواد مخدر را نجات میدهد، یکی هم مثل من میآید اینجا تا آموزش بگیرد که چگونه خانواده خودش را سالم به جامعه تحویل بدهد.
خدا را شکر وقتی به کنگره 60 آمدم محکم قدم برداشتم و سعی کردم رأس ساعت 2 اینجا باشم. سعی کردم درست سفر کنم و سیدیها را بهموقع بنویسم. در طول سفر دنبال خدمتکردن نبودم؛ ولی بهقولمعروف خدمت خودش دنبال آدمها میگردد، خدا را شکر در اوتی خدمت کردم و جوابش را هم گرفتم. من میخواهم این را برای شما بگویم هر بذری بکاریم همان را برداشت میکنیم. این جهان و سیستم هم بیهیچ آفریده نشده است.
فرض کنید کوچکترین چیزی در این دنیا بخواهد حذف شود؛ سرما، گرما، خاک زمین و آسمان؛ همه باید سر جای خودشان باشد تا هستی بتواند ادامه پیدا کند. درختی که رشد میکند مأموریت دارد که به ما اکسیژن و میوه بدهد، حتی زمانی که خشک میشود باز هم مأموریت دارد که از آن یک مداد تولید شود. ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید امیدوارم در ادامه بتوانم از تجربه شما استفاده کنم .
مرزبان خبری: مسافر علیرضا
تصویربردار: مسافر هادی
نگارش: مسافر یاسر
ویرایش: مسافر نوید
ارسال خبر: مسافر وحید
- تعداد بازدید از این مطلب :
96