《هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.》این جملات را بارها و بارها میخوانم و هر بار به من امید و توان حرکت بیشتری میدهد. نیرو و توانی که در گذشته در میان موجیم از تاریکی و سیاهی مدفون شده بود، من هم روزگاری به بیهودگی وجودم فکر میکردم. با خودم زمزمه میکردم که واقعا خداوند چرا من را خلق کرده است؟ هدف او از خلق من چه بوده است؟ اگر من نبودم آیا چیزی از جهان تغییر میکرد؟
روزها و شبها با این افکار خودم را رنج میدادم؛ و هر روز بیشتر به سمت ناامیدی راهی میشدم. بیهودگی و پوچ بودن، معنی و مفهوم زندگیمن شده بود. چهقدر من در گمراهی و اشتباه به سر میبردم. چه روزهای شیرینی از عمر گرانبهایم را با پوچ انگاشتن خودم هدر دادم. ولی در سیستمی به نام کنگره۶۰، پدرمهربان و عزیزی دستم را گرفت و منرا به سمت خداوند، به سمت نور، عشق و امید هدایت کرد.
بله من سالهای زیادی از عمرم را تباه کردم چون مشکلات زندگی اجازه درست اندیشیدن را به من نمیدادند. اعتیاد مسافرم از من یک آدم منزوی و افسرده ساخته بود. به هیچ نور و روشنایی امید نداشتم جز تاریکی و بیهودگی. اما تقدیر برای من جور دیگری رقم خورد؛ با لطف الهی پا به مکان مقدس کنگره گذاشتم و از پدر مهربانم آموختم که من فاطمه، بیهوده خلق نشدهام. خداوند حتی از خلق کوچکترین موجود ذرهبینی، هدف و رسالتی داشته است. چه برسد به من که انسان و اشرف مخلوقات هستم.
من در کنگره با آموزشهای جهانبینی و آموزشهای مربی خود آموختم که، در درون من نیرویی شگفتانگیز هست که باید آن را دوباره به دست آورم. سختیهای گذشته برای من درس شدند و از آنها پند گرفتم؛ تکتک سیدیها باعث شدند تا نهال وجودم دوباره از تاریکی سر بیرون بیاورد و قد بکشد. هر درسی که در کنگره گرفتم مثل خون تازه در رگهای من جاری شد، و آنجا بود که فهمیدم من بیهوده خلق نشدهام. قدمهایم را محکمتر و استوارتر برداشتم تا بتوانم با نیروی درونی و با امید به خداوند در جهت تغییر خودم تلاش کنم.
امروز خیلی خوشحالم که کنگره بزرگترین دانش را در اختیار من قرار داد. و چه دانشی بالاتر از اینکه هر انسانی در هر جایگاهی از تاریکی و پلیدی میتواند دوباره به سمت نور، روشنایی، و عشق حرکت کند. تزکیه و پالایش به من کمک کرد تا ناسپاس لطفی که خداوند در حق من کرده نباشم و افکار گذشته خودم را جبران کنم و با تلاش و کوشش باید به حرکت ادامه بدهم تا همچنان به سمت نور حرکت کنم.
من یاد گرفتم که هر آنچه هستم و هر آنچه خداوند به من عطا کرده با ارزش است و باید برای نگهداری از جسم و نیروهایم، به تلاش خود و آموزش گرفتن ادامه بدهم تا فرمانروای خودم؛ در جهت سازندگی و ساختن باشم. من عاشق خدمت و آموزش گرفتن هستم، چون علمی که کنگره در اختیار من گذاشته بینهایت است و زیباترین دانشی است که میتواند منرا به جایگاه و مقام والای انسانی برساند.
همانطور که در وادی دوم این بند شعر زیبا "یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور" هزاران جرقه نور و امید را در دلم روشن میکند باید به تلاشم در راه ارزشها ادامه بدهم.
و باز هم میگویم که: خدا را شاکرم که در مسیر زیبای کنگره هستم.
نویسنده: راهنما همسفر فاطمه ( لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر فاطمه ( لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه ( لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر فاطمه ( لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
113