English Version
This Site Is Available In English

مسئولیت‌پذیری به زندگی انسان نظم ، هدف ، دیسیپلین و شخصیت می‌دهد و باعث رشد او می‌شود0(نمایندگی ارغوان تهران)

مسئولیت‌پذیری به زندگی انسان نظم ، هدف ، دیسیپلین و شخصیت می‌دهد و باعث رشد او می‌شود0(نمایندگی ارغوان تهران)

دهمین جلسه از دوره شصت و هشتم کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان تهران، با استادی راهنما مسافر خاطره، نگهبانی مسافر مهین و دبیری مسافر فائزه، با دستور جلسه «ظرفیت و مسئولیت (قبله گم‌کردن)»  روز یکشنبه ۳۱ فروردین‌ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان، خاطره هستم یک مسافر

خیلی خوشحال هستم و خدا را شکر می‌کنم که این اجازه را داد و این اذن را داشتم که در کنار شما عزیزان باشم و یک روز خوب دیگر را در کنار هم برگزار کنیم. دستور جلسه این هفته؛ دررابطه‌با «ظرفیت، مسئولیت (قبله گم‌کردن)» است و در ادامه اولین سال رهایی خانم لیلای عزیز را در کنار هم جشن می‌گیریم.

در مورد دستور جلسه، ابتدا بهتر است یک مقدار این واژه‌ها را بشکافیم. سال‌ها است که این دستور جلسه، جزء دستور جلسات اصلی کنگره ۶۰ است و دائماً تکرار می‌شود. باید ببینیم اهمیتش به چه دلیل است؟ ظرفیت به معنی گنجایش است. ما می‌دانیم که هر چیزی در این جهان هستی، از انسان گرفته تا جامدات، حیوانات، نباتات، هر کدام یک ظرفیت و گنجایش مخصوص خودشان را دارند. ظرفیت یک لیوان آب با یک پارچ، حوض آب، اقیانوس و دریا کاملاً با همدیگر متفاوت است، و یک حجم مشخصی از آب در آن قرار می‌گیرد.

نکته مهم این است که ظرفیت، اکتسابی و قابل‌تغییر است. یک آسانسور را در نظر بگیرید، وارد که می‌شویم نوشته شده ظرفیت چهار نفر یا ۴۰۰ کیلو، یعنی اگر ۶۰۰ کیلو بار سوار این آسانسور کنیم، یا شش نفر آدم سنگین‌وزن سوار این آسانسور بشوند، قطعاً سقوط می‌کند و تخریب به وجود می‌آورد.این که می‌توانیم ظرفیت را تغییر دهیم، بله درست است. ولی شرط دارد، شرط تغییر ظرفیت و بالابردن و افزایش ظرفیت این است که؛ آن ساختار قبلی شکسته شود، از بین برود و یک ساختار جدید به وجود آید.

من اگر بخواهم آن آسانسور را برای آن ساختمان با یک ظرفیت بالاتر تعبیه کنم، باید آن را خراب کنم، و یک آسانسور قوی‌تر، باقدرت بالاتر جایگزین کنم. در انسان هم دقیقاً همان‌گونه است.ما در کنگره برای درمان اعتیاد، یک مثلث داریم به نام مثلث درمان اعتیاد که شامل؛ جسم، روان و جهان‌بینی است. جسم که می‌دانیم با داروی شربت اپیوم (OT) و روش DST، بدون هیچ‌گونه بحثی، به درمان و تعادل می‌رسد و اما برای به تعادل رساندن روان و جهان‌بینی، ما نیاز به دانایی داریم، یعنی باید دانایی خودمان را افزایش بدهیم و تفکرمان را تغییر بدهیم.

باید بدانم، امکان ندارد من با آن باورهای گذشته، نگرش گذشته و تفکر گذشته نسبت به مسائلم، نسبت به جهان پیرامونم، نسبت به جهان درونم، به همان سبک‌وسیاق گذشته، بخواهم زندگی کنم و بتوانم اعتیادم را درمان کنم. چنین چیزی امکان‌پذیر نیست.ابتدا باید آن من قبلی، ساختار ذهنی قبلی، شکسته شود، آن خاطره قبلی باید بمیرد و یک خاطره نو به وجود آید. عین ققنوس باید بسوزیم و از آن خاکستر دوباره متولد شویم و تنها در این صورت است که ظرفیت وجودی من تغییر پیدا می‌کند. پس بالابردن ظرفیت، ارتباط مستقیمی با افزایش دانایی دارد.

اما در مورد مسئولیت؛ مسئولیت‌پذیری یکی از مهم‌ترین آموزش‌های ما است. در وادی‌های مختلف به آن اشاره شده است. هر کسی در هر جایگاهی که قرار دارد، یک‌سری وظایف و مسئولیت‌هایی به عهده دارد. راهنما و رهجو، رابطهٔ مادر و فرزندی، رابطه رئیس و کارمند. در هر ارتباطی، حتی خالق و مخلوق، مسئولیت‌های متقابلی و جود دارد که باید انجام دهند. کسی که مسئول است، باید پاسخگو باشد. من در جایگاه راهنما، یک‌سری مسئولیت‌ها را به عهده دارم و باید به رهجویان، بهترین آموزش‌ها با بهترین کیفیت را بدهم، همیشه حضور داشته باشم، آموزش‌هایم آپدیت و درست باشند.

رهجو هم متقابلاً یک‌سری مسئولیت‌هایی را به عهده دارد که در تمام جلسات حضور پیدا کند، سی‌دی‌هایش را مرتب بنویسد، قوانین و حرمت‌های کنگره را رعایت کند، و همه چیزهایی که حتماً خودتان می‌دانید. مسئولیت‌پذیری به زندگی انسان نظم و هدف و دیسیپلین و شخصیت می‌دهد و باعث رشد او می‌شود، پس خیلی نکته  مهمی است. اما این مسئولیت‌هایی که به ما داده می‌شود، باید با ظرفیتمان هماهنگی داشته باشد.

کاملاً مشخص است که؛ به یک سفر اولی که تازه رها شده است، هیچ‌وقت نمی‌آیند در جایگاه مرزبانی، یا ایجنتی یا جایگاه‌های بالاتر، خدمتی بدهند، چرا؟ چون هنوز آموزشش در آن حد نیست که ظرفیت قرارگرفتن در آن جایگاه را داشته باشد و در واقع اگر این اتفاق بیفتد، هم در خودش تخریب به وجود می‌آورد و هم در دیگران.ما در کنگره به این حالت می‌گوییم، قبله گم‌کردن، یعنی هدف و مسیر اصلی‌ام را فراموش می‌کنم. همه ما می‌دانیم که برای ۲ تا هدف به این جهان خاکی آمده‌ایم، آموزش و خدمت. پس باید آموزش بگیریم و خدمت صادقانه انجام بدهیم. کسی که قبله‌اش را گم می‌کند،  دچار منیت شده  و آموزش‌ناپذیر می‌شود و اگر آموزش‌پذیری من متوقف شود، قطعاً نمی‌توانم خدمت صادقانه‌ای  داشته باشم و مسیر و جهتم را گم می‌کنم.

امیدوارم همهٔ ما ظرفیت لازم برای پذیرش مسئولیت‌های مثبت و خوب را در خودمان ایجاد کنیم، و ذره‌ذره به کمک آموزش‌های بی‌نظیر کنگره بتوانیم در آن جایگاهی که می‌خواهیم و شایستهٔ ما است، خدمت کنیم.

سخنان استاد در مورد تولد یک سال رهایی مسافر لیلا:

اولین سال رهایی خانم لیلا را خدمت جناب مهندس و تمام اعضای کنگره ۶۰، خودشان، خانم هالهٔ عزیز که راهنمای فعلی ایشان هستند، و خیلی  زحمت می‌کشند، و به خانم شیما خواهرشان که مرزبان شعبه رز هستند، تبریک می‌گویم.

یادم هست که ۲ سال پیش، ماه مبارک رمضان بود و ما در شعبهٔ رز بودیم، و راهنمای تازه‌واردین خانم لیلا را با دو تاچشم درشت سیاهِ و گریانِ، پیش من آوردند. ایشان  ۱۶ سال تقریباًً سقوط آزاد داشتند که وارد کنگره شدند و در این مدت خیلی تلاش کرده بودند که حال خودشان را خوب نگه دارند.برای داشتن حال خوب، ورزش می‌کردند، مرتب باشگاه می‌رفتند، می‌دویدند، کار می‌کردند، یعنی هر کاری که برای یک انسان عادی روتین زندگی است و می‌تواند حالش را خوب نگه دارد، خانم لیلا انجام می‌دادند؛ ولی موفق نشده بودند به آن حال خوب دست پیدا بکنند.

لیلا با یک دنیا شوروشوق و امید، و یک دنیا  سؤال، وارد لژیون شدند، دفتر در دستشان بود و همیشه دنبال من بودند و سؤال می‌کردند دلیل این موضوع چیست؟ دلیل هر چیزی را از من و در سفر دوم، در جلسات جهان‌بینی، از آقای مهندس می‌پرسیدند. این تلاش‌ها خیلی خوب است، زیرا رهجویی که سؤال می‌کند، یعنی پویا است، می‌خواهد بفهمد و دانایی‌اش را افزایش بدهد و این نکته مثبتی است.

از همان اول در تمام مراسمی که در کنگره داریم، شرکت می‌کردند و یادم هست دو ماه بود که از سفرش را شروع کرده بود و مسابقات دومیدانی، ک،  برای سالروز مبارزه با مواد مخدر بود و خانم مونا گفته بودند که فقط سفر دومی‌ها می‌تواند شرکت کنند. لیلا آن‌قدر گریه کرد و خواهش کرد که من از خانم مونا اجازه‌شان را گرفتم و جالب اینکه انتظار داشت مقام هم بیاورد! رفت مقام نیاورد، ولی همان قدر که تلاش کرد، خیلی ارزشمند بود و همه این‌ها درس است.

لیلا هر همایش و کنفرانس پزشکی و... که آقای مهندس حضور داشتند و اطلاع‌رسانی می‌شد که اجازه حضور داریم، حاضر بود و عطش فراوانی برای فهمیدن، دانستن و کشف‌کردن و خوب کردن حال خودش داشت و خدا را شکر موفق شد.در آزمون‌های داخلی مرتب شرکت می‌کرد و سال گذشته هم به لطف خداوند و تلاش خودش، توانست در آزمون راهنمایی، شال نارنجی قبول شود.

واقعاً دختر پرتلاشی است و امیدوارم که در ادامه هم این مسیر را، همان‌طور  پر قدرت،   پر از عشق،  پر از ایمان ادامه دهد و یک لژیون عالی، پربار و قوی داشته باشد و رهجوهای خوب و مرتب و منظمی را تحویل کنگره بدهد و در زندگی شخصی‌اش هم خوشبخت و موفق باشد. من امروز بهترین‌ها  را برایش آرزو می‌کنم.

صحبت‌های مسافر لیلا:

سلام دوستان، لیلا هستم، یک مسافر.

اول‌ازهمه از خدای مهربانم بی‌نهایت سپاسگزارم که در این جایگاه قرار دارم. واقعاً نمی‌دانم با چه زبانی شکرگزاری کنم. از جناب مهندس دژاکام عزیز و خانواده محترمشان نیز بسیار ممنونم که بستری فراهم کردند تا ما بتوانیم خود واقعی‌مان را پیدا کنیم. من همیشه با خودم می‌گفتم که؛ اینجا، این لحظه و این جایگاه، بهشتی ا‌ست بر روی زمین.

خانم خاطره عزیز، صحبت‌های شما من را به‌روز اولی که وارد کنگره شدم برد؛ همان روزی که با دنیایی از سؤال وارد این مکان شدم. هنوز هم ساده‌ام، ولی از صمیم قلب از شما ممنونم. خانم هاله گرامی، از شما نیز بی‌نهایت سپاسگزارم که مسئولیت راهنمایی من را پذیرفتید.

همچنین از خانم زهرا  ایجنت محترم، خانم میترا، مرزبان‌های عزیز دوره‌های قبل، خانم اعظم، خانم لاله که جایشان بسیار خالی ا‌ست، و مرزبانان محترم خانم پروین، خانم سودابه و خانم عاطفه و مرزبان‌های جدید خانم معصومه و خانم هانا، از صمیم دل سپاسگزارم. دست تک‌تک شما را می‌بوسم، چرا که در این مسیر به من کمک کردید و راه را نشانم دادید.

روزی که تصمیم گرفتم وارد کنگره شوم، با خود می‌گفتم: “من که مواد مصرف نمی‌کنم! ” اما حقیقت این بود که مصرف نداشتن به معنای رهایی نبود. تقریباً سه سال پیش، همراه برادرم به ایذه سفرکرده بودم. برادرم فردی بود که همیشه خشمگین و در آستانهٔ انفجار بود، اما آن روز به شکلی عجیب آرام بود. بعدها فهمیدم که او به کنگره می‌آید. از آن زمان یک سال طول کشید تا من نیز وارد کنگره شوم.

در ابتدای ورودم، مدتی در تازه‌واردین مانده بودم؛ زیرا  آن حس اتصال و آرامشی که در چهرهٔ دیگران می‌دیدم، برایم  شکل نگرفته بود، تا اینکه وارد لژیون خانم خاطره شدم و مطالعه کتاب‌ها را آغاز کردم و فهمیدم آن شانزده سالی که فکر می‌کردم ترک کرده‌ام، در حقیقت فقط در حال خماری و تحمل رنج بوده‌ام.در آن زمان، پدرم به بیماری پارکینسون مبتلا شده بودند و من نیز دچار لرزش شدید دست شده بودم. روند درمان جسم و روانم هم‌زمان با آموزش‌های لژیون آغاز شد. از خانم میترا نیز صمیمانه سپاسگزارم؛ آموزش‌های ایشان بسیار برایم اثرگذار بود.

هدر این مسیر، منی که ظاهری آرام داشتم، ولی در درونم پر از خشم بودم، اما با آموزش‌ها یاد گرفتم چگونه آرام بمانم و به‌جای واکنش، تمرین کنم که عشق بورزم. خانم خاطره همیشه می‌گفتند: “سی‌دی بستن دهان را گوش کن.  این جمله تبدیل به یکی از کلیدی‌ترین آموزش‌های من شد که؛ گاهی باید فقط سکوت کرد و عشق ورزید.  در کنگره یاد گرفتم که عشق، فراتر از دوست‌داشتن است.

از هر تازه‌واردی که دیدم، چیزی آموختم؛ از حال بدشان، از حال خوبشان، از نگاهشان، از سؤال‌هایشان و گاهی سؤالی در ذهنم می‌چرخید که حتی فرصت نمی‌کردم بپرسم، ولی همان جلسه یکی دیگر همان سؤال را می‌پرسید و پاسخ ذهن من نیز داده می‌شد.کنگره برای من معجزه‌ای روی زمین است و معتقدم که همه آنچه در زندگی نیاز داریم، در کنگره یافت می‌شود، به شرطی که بخواهیم. اگر سفری خوب داشته باشیم، حال خوبی را نیز تجربه خواهیم کرد. در پایان، از هم‌سفر و خواهر عزیزم خانم شیما، نیز بی‌نهایت سپاسگزارم که در این مسیر همراه من بود و کمکم کرد.

صحبت‌های مسافر شیما:

سلام دوستان، شیما هستم یک مسافر.

آنتی ایکس مصرفی: شیره و حشیش - مدت تخریب ۵ سال و ۱۵ سال سقوط آزاد - روش درمان: DST با داروی: OT - مدت رهایی: ۱ سال و ۱۰ ماه – ورزش:  در کنگره: دارت

اگر بخواهم در مورد خواهرم  لیلا صحبت کنم و ارتباطش را با دستور جلسه توضیح دهم، احساس می‌کنم که لیلا ارتباط زیادی با این دستور جلسه دارد. واقعاً بی‌خود نیست که دستور جلسات با تولدها و وقایعی که در زندگی‌مان اتفاق می‌افتد، ارتباط پیدا می‌کند.

لیلا شخصی بسیار مسئولیت‌پذیر است و به دلیل حساسیت زیادی که دارد، مسئولیت‌ها را از دیگران دور می‌کند. به همین دلیل، وقتی وارد کنگره شد، چون هیچ قضاوتی پشت اینجا نبود، سؤالات زیادی داشت که شاید این سؤالات را در خانه هم داشت.

افرادی که قرار است یک مسیر و یا یک آموزش مشترک را بگذرانند، کنار هم قرار می‌گیرند. این برداشت من است، ولی در واقعیت زندگی، چنین است که ما در دوره‌های مختلفی با لیلا خیلی نزدیک شدیم و در دوره‌های دیگر نیز از هم دور شدیم. این دوری ممکن است به جهت مثبت یا منفی باشد، اما به‌هرحال دور شدیم. زمانی که مصرف می‌کردیم و سقوط آزاد داشتیم، خیلی به هم نزدیک شدیم. در آن دوران تاریک که ترک کرده بودیم و درمان نشده بودیم، و از هم دور شدیم.

وقتی وارد کنگره شدم، دوباره به هم نزدیک شدیم. زمانی که من وارد کنگره شدم، دوباره به هم نزدیک شدیم. در دوران آزمون، وقتی داشتیم کتاب‌ها را می‌خواندیم و من در حال جابه‌جایی بودم، با لیلا خیلی درگیر بودیم. حتی روی کتاب‌ها خیمه زده بودیم و در صفحه چت، بیش از ۳۰۰ پیام ردوبدل می‌شد. من جواب می‌دادم و او سؤال می‌کرد، او جواب می‌داد و من سؤال می‌کردم و ازته‌دل از لیلا بابت همراهی‌اش تشکر می‌کنم.

امیدوارم که بتوانیم با همدیگر آن تغییری که در دنیا باید اتفاق بیفتد را به وجود آوریم و خودمان در این تغییر حضور داشته باشیم. به قول لیلا؛ کنگره یک جنرال سرویس است، همه جاها می‌روم و یاد می‌گیرم که تغییر در من باید اتفاق بیفتد و به قول خانم هاله؛ همه چیز تزکیه و پالایش است، اصل قضیه این است که من یاد بگیرم که مثل وادی پنجم؛ خودداری کنم و گاهی این تمرین را انجام دهم. می‌دانم که قطعاً کامل نخواهم شد، اما تلاش خود را می‌کنم.

امروز جا دارد از جناب مهندس که در رأس  و بنیان کنگره ۶۰ هستند، و  خانم خاطره، خانم میترا و خانم هاله و همچنین از تمام خدمتگزارانی که قدم برمی‌دارند، قدردانی کنم. می‌دانم شب‌ها از درد پاهایمان رنج می‌بریم، ولی در پس این زحمات، برکات و آموزه‌های بزرگی نهفته است. خداوند لطف کرده و این فرصت خدمت را به من داده است. این توفیق را فقط و فقط در سایه خدمت به دیگران می‌بینم و می‌دانم که خداوند این فرصت را به هر کسی نمی‌دهد. امیدوارم بتوانم پاسدار و سفیر لایقی برای کنگره و انسان‌ها باشم.

اعلام سفر:

مسافر لیلا – راهنما: خانم خاطره - آخرین آنتی ایکس مصرفی: تریاک و شیره خوراکی و کشیدنی - مدت تخریب: ۷ سال و مدت ۱۶ سال و ۳ ماه سقوط آزاد - مدت سفر: ۱۰ ماه و ۳ روز - مدت رهایی: ۱ و ۱ ماه و ۱۷ روز - ورزش در کنگره:  پینگ‌پنگ

سفر درمان سیگار (ویلیام وایت):

مدت تخریب: ۱۳ سال - راهنما: خانم میترا - مدت سفر: ۱۰ ماه و ۲۰ روز – داروی درمان: آدامس نیکوتین - مدت رهایی: یک سال و ۱۰ روز

خواسته:

خواسته اول: در دل گفته شد.
خواسته دوم: پیوستن برادر و زن‌برادرم  به کنگره60

تایپ: مسافر مهدیه – مسافر السا - لژیون نوزدهم نمایندگی ارغوان تهران
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مسافر مژگان - نمایندگی ارغوان تهران

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .