جلسه ششم از دور یازدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی نمایندگی ایران با دستور جلسه" ظرفیت، مسئولیت و قبلهگمکردن " با استادی مسافر رضا، نگهبانی مسافر اژدر و دبیری مسافر مصطفی روز سهشنبه 2 اردیبهشت ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان، رضا هستم، یک مسافر.
پیش از هر چیز، از راهنمای عزیزم، آقای روحالله، صمیمانه سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش ببینم.
موضوع دستور جلسه این هفته: ظرفیت، مسئولیت و قبلهگمکردن است.
در ابتدا، درباره ظرفیت صحبت میکنم. هر چیزی در این دنیا ظرفیت مشخصی دارد. همانگونه که آقای مهندس میفرمایند، هر موجود زندهای دارای ظرفیت خاص خود است و انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست. مثلاً ظرفی مانند پارچ، گنجایش معینی دارد؛ اگر بیشتر از حدّ ظرفیتش در آن آب بریزیم، سرریز میشود و نقطهی اشباع شکل میگیرد.
من زمانی که مصرفکننده بودم، سعی میکردم مواد را به اندازه مصرف کنم. مثلاً با دو گرم مواد به اشباع میرسیدم، اما وقتی بیش از حد مصرف میکردم، دچار سردرد میشدم. راهنمای گرامیمان، آقای روحالله، همیشه در لژیون تأکید میکنند که فرد مصرفکننده باید به اندازه نیاز جسمش مصرف کند و دچار افراط یا تفریط نشود.
در آن زمان، من فردی حریص بودم و همیشه میخواستم بیش از اندازه مصرف کنم؛ این همان نقطهی اشباع بود.
اما در مورد مسئولیت: در کنگره ۶۰، اگر مسئولیتی به من واگذار شود، وظیفه دارم آن را به درستی و با دقت انجام دهم و بین مسافران تفاوتی قائل نشوم. برای نمونه، اگر در آبدارخانه خدمت میکنم، نباید به یک مسافر چای بدهم و به دیگری نه، یا به یکی قند بیشتر بدهم و به دیگری کمتر. ما باید بیاموزیم که درست و منصفانه عمل کنیم و در جایگاهی که هستیم، مسئولیتپذیر باشیم.
اما درباره قبلهگمکردن: آقای مهندس همیشه داستانی از "ایاز" نقل میکنند. سلطان محمود، وزیری به نام ایاز داشت که بسیار به او علاقهمند بود. اما دیگر وزیران و فرماندهان به ایاز حسادت میورزیدند و مرتب از او نزد پادشاه بدگویی میکردند. روزی مدعی شدند که ایاز در اتاق خود طلا و اشیای قیمتی پنهان کرده است. سلطان که به ایاز اعتماد کامل داشت، برای اثبات صداقت او، دستور داد تا اتاقش را در حضور وزیران و سرداران باز کنند. اما جز یک جفت کفش و لباس کهنه چیزی نیافتند.
سلطان از ایاز دلیل آن را پرسید. ایاز پاسخ داد: "وقتی به کاخ شما آمدم، انسانی فقیر بودم. اکنون که به این مقام رسیدهام، هر روز به این اتاق میآیم و به کفشها و لباسهای کهنهام نگاه میکنم تا گذشتهام را فراموش نکنم."
من هم، وقتی به آینه نگاه میکنم، به یاد میآورم زمانی که وارد کنگره شدم، چهره و حال و روزم چگونه بود. در کنگره ۶۰ به درمان رسیدم و نباید قبلهام را گم کنم و با خود بگویم: "دیگر کاری ندارم." رسیدن به رهایی پایان راه نیست. نمیتوانم پشت سرم را نبینم.
همانگونه که ماشین نیاز به آینهی وسط دارد تا عقب را ببیند، انسان نیز باید گذشتهاش را به یاد داشته باشد. وقتی به رهایی رسیدم، وظیفهام است که در کنگره بمانم و خدمت کنم، شاید بتوانم به فردی دیگر کمک کنم تا راه خود را پیدا کندو به درمان برسد.

.jpg)

دریافت نشان دوسال رهایی لژیون سوم راهنما منوچهر


دریافت نشان دوسال رهایی لژیون ششم راهنما رسول

.jpg)

مرزبان کشیک: مسافرعلی
تایپ،عکس:مسافر ولی لژیون هفتم
تنظیم و ارسال: مسافر محمد لژیون یکم
نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
277