هفتمین جلسه از دوره شصتوسوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شادآباد با استادی راهنما همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر صغری و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن» روز سهشنبه ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که در جمع شما عزیزان هستم و بابت این خدمت نیز از خداوند سپاسگزارم؛ امیدوارم تا در کنار یکدیگر دستور جلسه را به خوبی مطرح کنیم و این دستور جلسه کمک کند تا تاریکیهای زیادی از درونمان را ببینیم و آنها را شفافسازی و تحلیل کنیم. دستور جلسه امروز ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن است. ظرفیت به معنای گنجایش است برای مثال یک ظرفی گنجایش ۳۰ سیسی و ظرف دیگر گنجایش ۱۰۰ سیسی آب را دارد؛ این مسئله چه میخواهد به من بگوید؟ گنجایش این ظرفها با یکدیگر تفاوت دارد و این موضوع درمورد انسانها نیز صادق است؛ یعنی گنجایش انسانها نیز با یکدیگر تفاوت دارد.
ممکن است یکی از راه برسد و یک حرفی به من بزند و من ناراحت، پریشان، غمگین، افسرده و حتی عصبانی بشوم و در درون خودم با او بجنگم یا در صور ظاهر با او دعوا کنم اما ممکن است این حرف را به یک نفر دیگر بزند ولی او عکسالعملی نشان ندهد که این نشاندهنده آن است که ظرفیت من با ظرفیت آن شخص فرق میکند. آقای مهندس در این زمینه میفرمایند که اصلا ناراحت نباشید، غصه نخورید و ناامید نشوید. در درون همه شما نیروی عظیمی وجود دارد که اگر بخواهید میتوانید آن نیروی عظیم را از درونتان بیرون بکشید. در درون شما نیرویی وجود دارد که اگر خواسته داشته باشید و اگر بخواهید، میتوانید از آن استفاده کنید.
اگر میخواهید ظرفیت خود را بالا ببرید، آموزش بگیرید، آن را کاربردی کنید، دانایی خود را بالا ببرید و به دانایی موثر تبدیل کنید، وظایفی را که به عهده شما گذاشته شده، به نحواحسن انجام دهید و با این کار ظرفیت شما بالا خواهد رفت. من به این وسیله توانستم ظرفیت خود را بالا ببرم. من روزهای اولی که وارد کنگره شدم ظرفیت خیلی پایینی داشتم اما با گذشت زمان، آموزش گرفتن از راهنمایم و کاربردی کردن آن، توانستم ظرفیتم را بالا ببرم. زمانیکه کسی به من میگفت از روی این صندلی بلند شو و برو روی آن صندلی بنشین، ناراحت میشدم ولی دیدم یک عده حالشان خوب است با اینکه سفر اولی هستند ولی اصلا ناراحت نیستند و میخندند؛ آنها را زیر نظر گرفتم و دیدم در حال خدمت کردن هستند و من نیز شروع به خدمت، مشارکت و اعلام سفر کردم و در تمیز کردن سرویس بهداشتی شرکت کردم و هر چقدر میگذشت، حالم بهتر میشد.
من برای جایگاه هیچ کاری انجام نمیدادم و درکی از آن نداشتم فقط بهدلیل اینکه حال من خوب میشد، در کنار حال خوب، پیوند محبت بین من و دوستان دیگر بیشتر میشد و حس خوب را به آنها انتقال میدادم. آنها به من کمک کردند که کمکم ظرفیتم بالا و بالاتر رفت و راهنمایم به من فرصت داد تا ظرفیتم زیاد شود و بعد این جایگاهها را به من داد. مسئله بعدی درمورد مسئولیت است. مسئولیت از مسئول بودن میآید؛ یعنی سوال کردن از کسی که یک کاری به عهده او میگذارم و باید جوابگو آن کاری که انجام میدهد باشد. همه ما در هستی یک مسئولیتهایی داریم که میتواند مادری، فرزندی، خواهری، همسفری، راهنما بودن، ایجنت و مرزبان بودن باشد؛ هر کسی بتواند از عهده مسئولیتهای خودش بربیاید، یعنی ظرفیت انجام آن کار را داشته است.
من اگر بتوانم از عهده مسئولیت مادر بودنم بربیایم، یعنی من ظرفیت این جایگاه را داشتم و اگر من حالم خوب باشد، یعنی کارهای مادری را به خوبی انجام دادهام و از انجام کارهایم رضایت داشته باشم و حس خوب بگیرم؛ یعنی اینکه من ظرفیت مادر بودن را داشتم. اگر کسی میخواهد بداند در جایگاهی که قرار دارد، آیا ظرفیت آن جایگاه را دارد یا خیر، میتواند اینطور خودش را مورد ارزیابی قرار بدهد و ببیند در کاری که انجام میدهد، حالش خوب است؟ ببیند آن کسانی که اطرافش هستند در کنار او حالشان خوب است؟ ببیند آنها نیز از او راضی هستند؟ بداند خودش از انجام کاری که انجام میدهد لذت میبرد؟ و دیگران از بودن در کنار او لذت میبرند؟ اینگونه میتواند خودش را مورد ارزیابی قرار بدهد و بداند که از عهده کاری که دارد انجام میدهد برآمده یا خیر.
استاد امین مثال استخر را زدند؛ گفتند: به نظر من واضحترین مثال است و به سه قسمت تقسیم میشود؛ یک قسمتش که برای من خیلی مهم است را میگویم و شما میتوانید دو قسمت بعدی را مورد مطالعه قرار بدهید. اگر مسئولیت ما کم باشد ولی ظرفیت ما زیاد باشد، اگر به ما کار کمی نیز بدهند، برای مثال اگر ما لیسانس داشته باشیم و به ما کارگری یک کارخانه را پیشنهاد دهند، قطعاً از انجام آن کار لذت نخواهیم برد، به خودمان آسیب خواهیم رساند و چه بسا ممکن است که عزتنفس ما را گرفته باشد.
مسئله بعدی قبله گم کردن است؛ قبله به معنای هدف و قبله گم کردن به معنای گم کردن هدف است. من چه زمانی هدفم را گم میکنم؟ من بهعنوان راهنما در جایگاه راهنمایی قرار گرفتم تا آن چیزی که یاد گرفتم را در اختیار دیگران قرار بدهم و به انسانهای دردمند و بیماران کمک کنم که اگر غیر از این باشد، یعنی من قبلهام را گم کردم و اگر قبلهام را گم کنم، حالم بد خواهد شد؛ یکی از نشانههای قبله گم کردن این است که ما حالمان بد میشود و زمانیکه حالمان بد شد، میتوانیم از خودمان بپرسیم که آیا این هدفی را که من در نظر گرفتم، همین هدف است؟ آیا مسیرم مسیر درستی است؟ اگر پیدا کردید و اگر قبله شما درست بوده است، به مسیرتان ادامه دهید که در پایان نتیجه خوبی خواهید گرفت و اگر اینطور نباشد، تجدید نظر کنید.
رهایی ۳۰ و ۴۰ سیدی همسفران


تایپ: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر خدامراد
عکاس: همسفر دیبا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم)
خدمتگزار: آزاد
ویراستار: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فتانه (لژیون چهاردهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
206