قبلاً، یعنی قبل از کنگره، وقتی مسئولیتی به من واگذار میشد، سعی میکردم متفاوتتر از بقیه عمل کنم. سعی میکردم در مسئولیتم فرو نروم، راه رفتنم عوض نشود. سعی میکردم خودم را فراموش نکنم و تا حدودی هم موفق بودم.
الان میفهمم نگاهی که به مسئولیت داشتم درست بود؛ ولی ایراد کارم این بود که خودم را نمیشناختم. میخواستم خودم باشم؛ ولی نمیدانستم خودم دقیقاً کیست و چه میخواهد. حسهایم برایم ناشناخته بود، منشأ حسهایم ناشناختهتر. میفهمیدم ترس با وجودم عجین شده است؛ ولی نمیدانستم از کجا آب میخورد. صداهای ذهنم را نمیشناختم و به خاطر همین خیلی راحت بازیچه دست افکار منفی میشدم.
نمیدانستم چرا ناگهان میترسم و پا پس میگذارم؛ درست در جایی که باید محکم قدم برمیداشتم. نمیدانستم چرا ناگهان متنفر میشدم؛ درحالیکه لحظهای قبل سرشار از محبت بودم. نمیدانستم چرا لحظهای حالم خوبِ خوب و لحظهای دیگر حالم بدِ بد میشود. یا جانب افراط را میگرفتم یا جانب تفریط. هیچوقت یادم نمیآید جز در ایام کودکی در پناه امن تعادل آرام گرفته باشم.
حالا بعد از کنگره وضعیت متفاوت شده است. حالا نگاهم به مسئولیت دقیقتر و عمیقتر شده است. حالا وقتی مسئولیتی میپذیرم، میخواهم خودم را در مسئولیتها پیدا کنم و برعکس قبل تا حدودی میدانم کیستم و چه میخواهم. حالا حسهایم برایم آشناتر شده است و منشأ آنها هم. حالا میدانم اگر مسئولیتی را میخواهم بپذیرم؛ باید ابتدا ظرف وجودیام را بزرگ کنم و این ظرف با خواستنِ تنها بزرگ نمیشود؛ بلکه این ظرف با آموزش، تجربه و تفکر بزرگ میشود.
اینجا در کنگره یاد گرفتهام هر مسئولیتی میپذیرم، ضمن اینکه با تمام توان سعی کنم در آن خوب عمل کنم، این مسئولیت را فرصتی ببینم که میتوانم بهتر خودم را پیدا کنم. یاد گرفتهام در مسئولیتها، باید مراقب حسهایم باشم؛ باید مراقب نجواهای درونم باشم که مبادا حسم آلوده شود و اشتباه عمل کنم.
رابط خبری: همسفر نازنین مرزبان خبری
نویسنده و ویراستار: همسفر و راهنمای نیکوتین عارفه رهجوی راهنما همسفر حلیمه (لژیون سوم)
ارسال مطلب: همسفر نیلوفر
نمایندگی همسفران سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
105