بعد از یکسال بالاخره مسافرم از بند اعتیاد رها شد. در طول سفر خیلی به امروز فکر کرده بودم به حرفهایی که میخواستم به مسافرم بگویم، به صحبتهایی که با آقای مهندس داشتم، به متن دلنوشته که برای راهنمای خودم میخواستم بنویسم و خیلی چیزهای دیگر؛ امّا روزی که قرار بود پیش آقای مهندس برویم، انگار پاهای من روی زمین نبود حال و هوای عجیبی بود. با آن همه اضطرابی که داشتم یکباره آرامشی عجیب وجودم را فرا گرفت. دفترهای چهل سیدی را آماده و تحویل مسئول سیدی دادم.
نوبت ما شد به همراه مسافرم و راهنماها نزد آقای مهندس دژاکام رفتیم و گل رهایی را از دست ایشان گرفتیم؛ برای امروز خیلی انتظار کشیده بودم؛ چون مسافر بد قلق داشتم باورم نمیشد واقعاً رها شدیم؛ اما آنجا دیگر همه چیز در باور میگنجید به خواست خداوند همراه با رهایی به حس و حال بسیار خوبی دست یافتیم. از راهنمای Dst مسافر مجتبی و راهنمای خودم همسفر فاطمه کمال تشکر را دارم انشاالله برکات این رهایی شیرین در زندگی آنها جاری باشد. امیدوارم در سفر دوم نیز موفق باشیم.

نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
149