نهمین جلسه، از دوره دوم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی کنگره ۶۰، ویژه خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی نسترن اصفهان، با استادی مسافر کبری، نگهبانی، مسافر مینا و دبیری مسافر مونا، با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت، قبله گمکردن» روز شنبه مورخ ۳۰ فروردینماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۴:۰۰ شروع به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان، کبری هستم یک مسافر،
از خداوند مهربان سپاسگزارم بابت این مکان مقدس و حضور شما عزیزان، و قدردانی میکنم از جناب مهندس دژاکام بابت آموزشها و خدمات ارزشمندشان و تشکر و سپاس از کادر محترم مرزبانی و ایجنت بزرگوار که به بنده اجازه خدمت دادند.
دستور جلسه این هفته؛ «ظرفیت، مسئولیت و قبله گمکردن» است. هر کدام از ما، دارای یکمیزان توانایی و خلاقیتهایی هستیم که در دوران بیماری و مصرف مواد مخدر، این تواناییها را تا حدود زیادی ازدستداده بودیم و بعضاً فکر میکردیم که به هیچ دردی نمیخوریم، و در اوج ناامیدی وارد کنگره شدیم.
همه ما با آموزشهای راهنما، با تفکر، ایمان و تلاش بیوقفه به درمان رسیدیم و آن نیروهای خفته درون، کمکم بیدار شد و پس از درمان در جایگاههای مختلف خدمت قرار گرفتیم. ابتدا برای قبول یک خدمت، من باید با خود فکر کنم که آیا در این زمینه، اطلاعات لازم و ظرفیت کافی را دارم یا نه؟ مسئولیتی که من قبول میکنم باید مطابق با ظرفیت و پتانسیل درونی من باشد، مثلاً یک مرزبان، اولین نفر است که وارد این مکان میشود و آخرین فردی است که از اینجا بیرون میرود.
آیا من از نظر فیزیک و جسم، توانایی خدمت در حیطه خطیر مرزبانی را دارم؟ آیا عدم حضور من در خانواده به مدت طولانی، خسارتی به روند زندگی، فرزندان و یا همسرم، وارد نمیکند؟ بهطورکلی آیا من در این زمینه به قوانین آشنا هستم؟ ظرفیت درونی من در مواجه با فرد خاطی و مشکلات چگونه است؟اینها همه برمیگردد به همان وادی اول که خوب تفکر کنم، تمام جوانب امر را در نظر بگیرم، سپس اقدام به پذیرفتن خدمت در زمینه مذکور کنم.
در مورد مسئولیت؛ باید بدانم که اگر میخواهم کاری را قبول کنم، اطلاعات لازم و توانایی کافی را برای انجام آن داشته باشم و در قبال مسئولیت محوله، حتماً پاسخگو بوده و در آن زمینه با عشق، علاقه و پشتکار تلاش کنم و بهترین خود را ارائه بدهم، نه این که از زیر بار مسئولیت در بروم و شانه خالی کنم! فرقی ندارد این خدمت و این مسئولیت در کنگره باشد، در خانواده، اجتماع یا هر ارگان و سیستم دیگری باشد.
من در مسئولیتی که قبول میکنم، موظف هستم وظیفه خود را به نحو مطلوب، تماموکمال به انجام برسانم. وقتی در یک ارگان و یا ادارهای، کارمند آنجا بهجای اینکه کار اربابرجوع را رتقوفتق کند، پشت میز کارش دائم سرش توی گوشی است و کارشکنی میکند، از نظر کنگره یعنی کمفروشی، یعنی بیتوجهی و عدم مسئولیتپذیری.
در مورد قبله گمکردن که منظور از قبله همان «هدف» است، باید ببینم هدف من از آمدن به کنگره چیست؟ آیا برای آموزش، درمان، و فراگیری مهارتهای درست زندگی، به اینجا آمدهام! یا به این منظور که هر روز یک مدل لباس بپوشم و خود را آرایش کنم و در معرض تماشا قرار بدهم؟ ابتدا باید هدف مشخص گردد و سپس حرکت در راستای آن هدف.
ما در کنگره، سه سفر داریم: ابتدا رسیدن به درمان و رهائی از دام مواد مخدر، دوم رسیدن به خود که من باید روی خودم شناخت پیدا کنم، نقاط ضعف، مشکلات و ایرادهای خودم را پیدا کنم و در صدد برطرفکردن آنها باشم و توسط آموزشها، کلیه ضدارزشها و اعمال نادرست را کنار بگذارم تا بتوانم به مرحله «نفس مطمئنه» وارد شوم تا به فرمان عقل نزدیک و نزدیکتر شوم. سفر سوم از رسیدن به خود تا رسیدن به خداوند است.
پیمودن این مسیر انسانی، هدف نهایی من است و تنها با فرمانبرداری، آموزش و دانش میتوانم در راستای هدف خود حرکت کنم تا به مقصد برسم، در غیر این صورت بهنوعی از گردونه خارج و سیستم اتوماتیکوار، مرا به بیرون پرتاب خواهد کرد.
پس قبله من، همین هدف من هست و باید مراقب باشم از هدف دور نشوم، قبلهام را گم نکنم و اگر موقعیتی مناسب، منصبی شایسته و یا خدمتی ارزشمند، نصیب من شد، قدر آن را بدانم، دچار غرور و منیت نشوم، فخرفروشی نکنم، با تواضع و فروتنی کامل، خدمت خود را انجام بدهم، بهقولمعروف: اُفتادگی آموز اگر طالب فیضی، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
در خدمت یا انجام مسئولیت، با دیگران در اوج عشق و ملاطفت برخورد کنم، نیمنگاهی به گذشته خود بیندازم و ببینم چهار سال قبل، چه اوضاعواحوال نامساعدی داشتم، چه دردها و چه رنجهایی را متحمل میشدم و چگونه لطف خداوند شامل حالم شد و در این گردونه قرار گرفتم و به حال خوش رسیدم.چه کسانی دستبهدست هم دادند، چه زحماتی کشیدند تا من به رهایی برسم؛ پس قدردان همه این عزیزان باشم و هرگز دچار فراموشی نگردم.
نکته مهمی که جناب مهندس، در لایو چهارشنبه اشاره کردند «سپاسگزاری» بود. سپاسگزاری و شاکر بودن، نهتنها قلب انسان را متحول میسازد، بلکه باعث ازدیاد نعمت هم میشود، در نظر بگیرید یک مادر، از صبح تلاش میکند، غذا میپزد، همه امورات خانه را با عشق به انجام میرساند، ظهر همه غذا میخورند و حتی یک تشکر خشکوخالی هم نمیکنند، شاید ایراد هم بگیرند.
در این شرایط چه حسی به مادر دست میدهد؟ انگار تمام خستگی به تن او میماند، انرژیاش تحلیل و توانش کم میشود، این بیانصافی است و مادر در چنین موقعیتی که قرار میگیرد، تمایل چندانی به ادامه سرویس را نخواهد داشت، در مقابل اگر زحمات او دیده شود و با کلام و عمل از وی قدردانی گردد، اوضاع خیلی فرق خواهد کرد، احساس شادی و رضایت به او دست میدهد و با عشق و علاقه بیشتری به خانواده خدمات میدهد. در کنگره هم همینطور، باید قدردان بود، باید دید، باید لمس کرد، همه خدماتی را که با عشق و بدون تمنا، انجام میشود.
در کنگره خیلیها دستبهدست هم دادند تا من امروز به حال خوش و بهسلامتی برسم، این ناسپاسی و بیانصافی است که پس از درمان، سرم را زیر بیندازم و بروم، باید بمانم، خدمت کنم و «قانون جبران» را اجرا کنم، نگاهی به طبیعت بیندازید، به یک درخت کمی آب و مقداری کود، میدهیم، چقدر بار میدهد، چه میوههایی میدهد!
آیا تا کنون به این موضوع اندیشیدهام که من برای طبیعت، کائنات و بهطورکلی برای این جهان هستی، چه کردهام؟ بعضاً فکر میکنیم که آمده آیم در این جهان که چند صباحی بخوریم و بخوابیم، تولید نسل کنیم و به دنبال تفریح و خوشگذرانی باشیم، خانهای بخریم و اتومبیل داشته باشیم و تا آنجایی که میتوانیم، مالاندوزی کنیم.اما واقعیت این نیست، چشمان خود را باز کنیم، دریچههای قلب را بگشاییم تا حقیقت را بهتر درک نماییم.
استاد سردار میگویند: ما همه برای خدمت و آموزش قدم به این حیات نهادهایم، ابتدا آموزش صحیح و سپس خدمت درست انجام دهیم، تا هم خداوند و هم خود، راضی و خشنود باشیم. در خاتمه کلام، یکبار دیگر از خدمات ارزنده جناب مهندس، خانواده محترم ایشان و از تمامی خدمتگزاران، تشکر و قدردانی میکنم.
ویرایش و تایپ: مسافر کبری، لژیون یکم، نمایندگی نسترن اصفهان.
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
165