هفتمین جلسه از دوره پنجاه و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، با استادی مسافر احمد، نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه "ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن) " روز یکشنبه 31 فروردینماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر، از نگهبان جلسه، ایجنت محترم، لژیون مرزبانی و راهنمای عزیزم ممنونم اجازه دادهاند در این جایگاه آموزش بگیرم. دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی، از مضیق جهات درگذری وسعت ملک لا مکان بینی، وقتی به دستور جلسههای کنگره 60 دقت میکنیم و روی آنها تفکر میکنیم به معنی و وسعت آن پی میبریم و با کمی تفکر کنیم منظور آن را متوجه شویم. دستور جلسه امروز "ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن) است"
ظرفیت صفت است، یعنی: خاصیت ظرف داشتن و گنجایش چیزی را داشتن، ظرف گود است و میتواند چیزی در خود جای دهد، وقتی چیزی دارای ظرفیت بود سراغ اندازه آن میرویم که آیا ظرفیت آن کم یا زیاد است. اگر یک لیوان را در نظر بگیریم که ظرفیت آن 100 سیسی است و بخواهیم که چهار لیتر آب را درون آن بریزیم آسیب به وجود میآورد، اگر فرض کنیم این لیوان روی یک وسیله الکترونیکی باشد آبی که سرریز میشود تخریب زیادی ایجاد میکند بنابراین مسئولیت دادن بیشتر از ظرفیت بنا به حساسیت کار تخریب بیشتری ایجاد میکند.
خیلی اهمیت دارد کاری که به فردی محول میشود ظرفیت آنرا داشته باشد، و نباید از ظرفیت او بالا تر باشد که اگر باشد، از تعادل خارج شده و به اصطلاح قبله یا هدف را گم میکند. مثلا لاستیک ماشین باید 34 درجه باد شود، اگر بیشتر از ظرفیت مثلا 50 درجه آن را باد کنیم در جاده میترکد و علاوه بر آسیب دیدن خود لاستیک، ماشین و سرنشینان خودرو هم آسیب خواهند دید.
ما انسانها با یک حداقل ظرفیت و یک حداقل مسئولیت زاده میشویم، کمکم تکامل پیدا میکنیم، حرف زدن را یاد میگیریم و راه میرویم، زمانی که ظرفیت ما بالا میرود مسئولیتهای ما هم در زندگی بالا میرود. زمانیکه به سن ازدواج میرسیم باید ببینیم که آیا ظرفیت آن را داریم یا نه؟ باید به آن ظرفیت برسیم که یک همدم به خانه میآوریم و به خواستههایش احترام بگذاریم، به او آرامش بدهیم تا به ما آرامش بگیریم. اگر به این ظرفیت رسیدهام میتوانم مسئولیت یک زندگی را بهعهدی بگیرم . یا فقط بخاطر خواستهها و نیازهای خودم تصمیم به ازدواج بگیرم که این به نوعی بردهداری میشود پس هنوز به ظرفیت برای ازدواج نرسیدهام اگر در این صورت و با این تفکر ازدواج کنم قطعا پایان خوش و زندگی مشترک موفقی نخواهم داشت.
وقتی به درب کنگره60 مراجعه میکنیم جلسه اول ما را پذیرش نمیکنند و میگویند دوباره بیا چند ماه باید بروم و بیایم، دلیل این چند ماه رفت آمد من این است که ثابت کنم ظرفیت درمان شدن را پیدا کردهام یا نه؟ یعنی خواسته قلبی را برای درمان اعتیاد دارم؟ بنابراین باید داشتن ظرفیت درمان را به اثبات برسانم تا مسئول پذیرش اجازه ورود بدهد. با ورود من به شعبه سه جلسه مهمان محسوب شده و وارد لژیون تازه واردین میشوم و در لژیون، متدD.S.T و وظایفی را که باید در کنگره انجام بدهم عنوان میشود. مانند همان جایی که خداوند پرسید آیا من رب شما هستم و فرزندان آدم گفتند بله (قالو بلی) قبول کردند به زمین آمدند. ما هم وقتی سه جلسه اول را با راهنمای تازهواردین گذراندیم یک پیمان بین ما و کنگره 60 بسته میشود یعنی انجام قوانین و احترام به حرمتها و انجام فرامین راهنما را قبول کردیم . بعد از آنکه راهنمای درمان انتخاب کردیم یک پیمان محکمتری بین من و راهنمای درمان بسته میشود این پیمانِ نانوشته، در هستی ثبت میشود که از هر پیمان نوشتهای قویتر است. وقتی وارد لژیون شدم بدلیل اثبات داشتن ظرفیت مسئولیت درمان به من داده میشود و مسئولیت به عهده خود من میباشد که تمام تلاش خود را انجام دهم تا به آن قبله یا هدف، که درمان اعتیاد است برسم و قبله را گم نکنم.
مخصوصا در سفر اول هر کدام از مسافرین یک پازل در جلوی خود دارند که با پازل مسافر دیگر فرق دارد، بسته به نوع مشکلات، مدت تخریب و نوع مواد مصرفیاشان فرق میکند. اگر دوربین من روی خودم باشد و حواسم به پازل خودم باشد با راهنماییهای راهنما و فرامین راهنمای خودم به تکمیل کردن پازل درهم و برهم و به هم ریخته خودم بپردازم در اینصورت به نتیجه میرسم و رهایی میگیرم ولی اگر حواسم به دیگران و پازلهایشان باشد که کی چقدر دارو گرفت؟ کی چکار کرد؟ و ... قطعا قبلهام را گم میکنم، هدفم را گم میکنم و سردرگم میشوم. اگر هم به هدفم برسم با آن حال خوش نخواهم رسید. حالا ما در کنگره جایگاههای مختلفی داریم که برای بالا بردن ظرفیت استفاده میشود، مثلاً برای کسانی که تازه وارد میشوند چیدن صندلیها، جارو کردن کف سالن، با انجام کارهای کوچک کم کم ظرفیتم بالا میرود و کم کم میتوانم مسئولیتهای بزرگتر را قبول کرده و انجام بدهم.
جایگاههایی که بحث آموزش دارند با انتخابات، انتخاب میشوند. مثلاً نگهبانی و مرزبانی جایگاههای آموزشی هستند و مرزبانها آموزش میگیرند که در آینده چگونه یک لژیون یا نمایندگی را اداره بکنند. جایگاه هایی که حساس هستن مثل دیدهبان و ایجنت انتصابی هستند باید به آن ظرفیت رسیده باشی و داشتن ظرفیت را به اثبات رسانده باشی تا بتوانی در آن جایگاهها خدمت کنی.
بیان کلمات مسئولیت دارد، حرفی که میزنم باید مسئولیت آن را در هستی بپذیرم مثلاً یک مسافر یا همسفری به من میگوید: در اینجای درمان مشکل خوردهام باید چکار کنم؟ من که تخصص ندارم و اطلاعات کاملی نسبت به فیزیولوژی رهجو و نحوه سفرش ندارم اگر بخواهم ایشان را راهنمایی کنم قطعاً مسئولیت راهنمایی نابجا که کردم جایی به زندگی من بر میگردد. راه درست این است که بگویم برو از راهنمای خودت بپرس حتی از راهنمای دیگر هم نمیتوانید بپرسید چون پیمان شما با راهنمای خودتان بسته شده است و آن راهنما است که اطلاعات کافی در مورد شما دارد و علاوه بر آن بنا به داشتن شال راهنمایی برای کمک در مسیر ارزشی و درمان یک سری القاعات به او میشود و او میتواند به شما کمک کرده و راهنمایی کند.
قوانین هستی با قوانین ما انسانها فرق میکند، الان از نظر هستی کسی که با تمام وجود میآید و صادقانه خدمت میکند و کف سالن را جارو میزند یا کسی که در آبدارخانه صادقانه خدمت میکند از نظر هستی هیچ فرقی با آن دیدهبان ندارد، اما از نظر قانون ما آدم ها میگوییم دیدهبان مقامش بالاترست. هستی به ظرفیت انسانها نگاه میکند که چقدر ظرفیت دارد و چقدر پذیرش مسئولیت کرده و از تمام ظرفیت خود استفاده کرده است یا نه؟ وقتی از صددرصد ظرفیت خود استفاده میکند هستی خودش متوجه میشود، هستی بسیار هوشمند است.

درگیر بیماری لاعلاج اعتیاد بودم گاهی اوقات در حال گریه کردن بالاجبار مواد مصرف میکردم و حاضر بودم تمام زندگیام را بدهم تا به درمان برسم، ولی الان که به کنگره آمدم و درمان شدم، فراموش میکنم چه کسی و کجا به من کمک کرد. میگوید: « إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ » یعنی یادم میرود که کنگره چه خدمتی به من کرده است و بیماریایی را که همه دنیا نتوانستند درمان کنند را برای من درمان کرده است و به درمان رسیدهام و این عمل عظیم را کتمان میکنم که ناسپاسی تمام است. پس وظیفهام است که قبله را گم نکنم و هر خدمتی که از دستم بر میآید را انجام بدهم.
خدمتِ کاری یا خدمت مالی، چشمه باید از خودش جوشش داشته باشد که کنگره هم دقیقاً مانند یک چشمه هست و مثل یک استخر نیست که وابسته به بیرون باشد. جناب آقای مهندس از بیرون هیچ کمکی را قبول نکردند. پس وظیفه ماست وقتیکه به درمان و حال خوش میرسیم، کمک کنیم تا دیگر دوستان هم به حال خوش برسند. از نظر ظرفیت هم اگر اطلاعات و آگاهی من به حدی بالا برود که به وادی عشق برسم و آنرا درک کنم آنجاست که با لذت میخواهم به دیگران خدمت کنم و حتی با دادن مال و اموال برای کمک به دیگران لذت ببرم.
از نظر مالی هم همانطور که گفتم هستی هوشمندست اگر کسی یک میلیون تومان دارایی دارد و پانصد هزار تومان را فرضاً کمک مالی میکند و آن کسی که ده میلیارد تومان دارد و ده میلیون تومان کمک میکند، از نظر هستی آن کس که پانصد هزار تومان کمک کرده ارزشش بالاتر از آن کس است که ده میلیون تومان کمک کرده است، چون او نصف داراییاش را داده است ولی شخص دیگر یک هزارم داراییاش را کمک کرده است. پس وظیفه ما است که کمک کنیم تا این چشمه جوشش داشته باشد و افراد بیشتری بتوانند از این آب زلال و گوارا که ما طعمش را چشیدیم بچشند. ممنونم که با سکوت به مشارکتم را گوش کردید.
مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
عکاس: مسافر علیرضا لژیون7
تایپ: مسافران کوروش لژیون10، مهدی لژیون1،
مهراد لژیون11، مالک لژیون 19
تنظیم و ارسال: مسافر عطاالله لژیون18
- تعداد بازدید از این مطلب :
89