English Version
This Site Is Available In English

ظرفیت یعنی ظرف

ظرفیت یعنی ظرف

خلقت ظرفیت است ‌که ظرفیت‌ها را تعیین می‌کند که هر موجودی چه ظرفیتی دارد؟ در برابر مسئولیت‌ها چقدر جوابگو است؟ پذیرش است که هر موجودی مسئولیتش را می‌پذیرد و در نهایت قبله گم کردن؛ ما مسلمین به طرف  قبله که خانه خدا است نماز می‌خوانیم اصطلاحی است که هر کس نماز می‌خواند؛ باید رو به خانه خدا نماز بخواند، کسی که قبله گم کرده است یعنی هدفش را گم کرده است، معبودش را گم کرده است و در مورد انسان‌هایی به کار می‌رود که وقتی به جایی می‌رسند یا به یک نقطه‌ای می‌رسند دیگر معبود خود را گم و فراموش می‌کنند و برای معبود خود ارزش قائل نیستند، مثل انسان‌هایی هستند که بعضی انسان‌ها به آن‌ها کمک می‌کنند و به یک نقطه‌ می‌رسند؛ وقتی به آن نقطه می‌رسند دیگر آن انسان‌ها را قبول ندارند و در جهت تخریب آن‌ها قدم‌های زیادی برمی‌دارند.

اگر موضوع قبله گم کردن را در سطح خانواده یا کنگره یا اجتماع نگاه کنید به خوبی مشاهده می‌کنید که بعضی انسان‌ها کسانی را که باعث شدند به جایگاهی برسند فراموش می‌کنند، به این انسان‌ها می‌گویند قبله گم کرده‌اند. انسان موجودی است که به رب خودش ناسپاس است. مهم‌ترین مسئله در هستی ظرفیت است، تمام هستی بر مبنای ظرفیت تقسیم بندی شده است. گازها دارای ظرفیتی هستند، مایعات دارای ظرفیت خاصی‌اند بعضی مایعات ظرفیتشان حلال و بعضی‌ها مسموم است، هر مایعی یک ویژگی خاصی دارد. گازها هم ظرفیت مختلفی دارند بعضی گازها کشنده و بعضی از گازها مایه حیات و زندگی هستند. گیاهان هم همین‌طور است، هر گیاه ظرفیتی دارد، ظرفیت درخت گردو از کجا مهیا شده است؟ 

بعضی درختان نر و ماده دارند، جنسیت دارند. اگر آب تا بالای درخت خرما، قسمت نوک تنه برود و از آن بگذرد، آن درخت خشک می‌شود و از بین می‌رود گویی سلسله اعصاب دارد، پس هر کدام  ظرفیتی دارند، ظرفیت‌ها با هم متفاوت است و این ظرفیت یک روزه به‌وجود نیامده‌است، شرایط خاص خودش را دارد. در جانوران هم بروید هر کدام ظرفیتی دارند، پشه یک ظرفیت دارد، مگس، موش، ببر و کلاغ ظرفیت دیگری دارند، هر کدام دارای یک پتانسیل، ظرفیت و ویژگی خاصی است که با هم متفاوت‌اند. ظرفیتی که یک کرم در خاک حرکت می‌کند با ظرفیتی که یک شیر با آن یال‌های قشنگ و به آن زیبایی یا با آن قدرتی که دارد با هم ظرفیتشان فرق می‌کند، اطلاعات و آگاهی‌شان با هم فرق می‌کند.

حیوانات ویژگی‌های خاصی دارند، یک ببر درنده است، یک شیر درنده است، شغال یک جور دیگر است، سگ، مار به گونه‌های دیگر است؛ پس ظرفیت‌های مختلفی دارند که این ظرفیت را هر کدام خودشان کسب کرده‌اند، درست است زاد و ولد می‌کنند و تکثیر می‌شوند؛ ولی آن ظرفیت اول یعنی همان نفس، چیزی است که در ظاهر و باطن تعیین موجودیت می‌کند، اصل موجود نفس است و فناناپذیر است و با مرگ از بین نمی‌رود، نفسی که در حد یک بوته بیابانی است، تعیین موجودیت فقط در حد بوته بیابانی می‌تواند بکند، آن نمی‌تواند تعیین موجودیت درخت خرما بکند، با هم متفاوت‌اند. حالا جالب اینجاست که جمادات، نباتات و حیوانات تمام خواصی که آن‌ها دارند، این کلیه خواص در موجودی به نام انسان جمع شده است.

شاهکار خلقت و شگفت انگیزی انسان همین است که تمام خواصی که در گیاهان، جانوران و جمادات وجود دارد در انسان جمع است و انسان مجموعه این‌ها است، گویی که انسان تمام این مراحل را طی کرده است. بعضی انسان‌ها مثل مار می‌مانند گزنده هستند و نیش می‌زنند، بعضی انسان‌ها درنده و بعضی موذی‌اند، بعضی انسان‌ها آب زیر کاه و بعضی‌ها  ترسو هستند، بعضی انسان‌ها صغیر و کبیر نمی‌شناسند، مثلاً سگ یک موجود وفاداری است؛ ولی گربه وفادار نیست، پس انسان خاصیت همه را دارد، انسان بستگی به مسئولیت، ظرفیت و پذیرشش می‌تواند این صفات را داشته باشد، منظور این است که در همه انسان‌ها به صورت بالقوه وجود دارد بستگی به انسان دارد که کدام را انتخاب می‌کند؛ پس وقتی نگاه می‌کنیم انسان این را باید بشناسد و این قضیه در درمان انسان هم صادق است و ظرفیت انسان‌ها می‌شود؛ باید موجود به ظرفیتی برسد تا ظرفیت بالاتری داشته باشد.

ظرفیت یعنی ظرف؛ ظرف هر کسی چقدر است؟ ظرف بعضی‌ها اندازه انگشت‌دانه است، انگشت‌دانه یعنی همان چیزی که در قدیم خیاطی می‌کردند به ناخنشان می‌کردند، بعضی‌ها ظرفیتشان به اندازه یک انگشت‌دانه است، بعضی‌ها ظرفیتشان به اندازه یک استکان و بعضی‌ها به اندازه یک لیوان است، بعضی‌ها یک کاسه و بعضی‌ها یک دیگ، بعضی‌ها یک بشکه و بعضی‌ها یک حوض و بعضی‌ها یک دریاچه و بعضی‌ها یک دریا است. بعضی‌ها یک استکان عرق می‌خورند و عربده می‌کشند، بعضی‌ها دریا را می‌خورند عربده نمی‌کشند، در مسائل عرفانی می‌گویم که یک ذره شراب عرفانی می‌نوشد یعنی یکسری اطلاعات کمی از هستی شناخت پیدا می‌کند و دیگر از فردا عربده می‌کشد و جواب سلام هیچ‌کس را نمی‌دهد و خیال می‌کند همه مریض‌ها را شفا می‌دهد انرژی درمانی و همه کارها را می‌کند و به راز خلقت پی برده است و بنده برگزیده خدا شده است یعنی همان استکان را خورده است و دارد عربده می‌کشد، بعضی‌ها هم دریا را می‌نوشند عربده نمی‌کشند؛ پس ظرفیت انسان‌ها با هم فرق می‌کند.

وقتی ظرفشان فرق کرد ظرفیتشان هم فرق می‌کند؛ حتی می‌بینی بعضی‌ها تحمل سلامتی را ندارند،  بعضی‌ها ظرفشان تحمل یک سلامتی را ندارد یعنی سلامتی را نمی‌تواند بپذیرد ظرفش خیلی کوچک است؛ باید ظرفیت داشته باشید، خیال نکنید که فقط در پول و مقام باید ظرفیت داشته باشید؛ حتی در سلامتی هم باید ظرفیت داشته باشید تا سالم باشید. در مقام، پول، تحصیل، علم و عرفان هم ظرفیت است، حالا این ظرفیت چگونه به وجود می‌آید؟ اصلاً دست ما نیست که ظرفیت‌مان را بالا ببریم؛ باید ذره‌ذره این ظرفیت‌مان را بالا ببریم، یک مرتبه نمی‌تواند بالا برود؛ باید با کار کردن، علم، دانش، آگاهی، شعور، فهمیدن، تجربه، آموزش و تفکر ذره‌ذره ظرفیت‌مان را بالا ببریم؛ وقتی ظرفیت شد؛ باید مسئول باشد مسئول یعنی چه؟ مسئول از سؤال می‌آید، سؤال یعنی پرسش؛ مسئول کسی است که پاسخگو است و جواب باید بدهد و باید پاسخگو باشد.

وقتی که ظرفیت بالا رفت پذیرش بالا می‌رود؛ چون ظرفش بزرگتر است و پذیرش بیشتری دارد، در کل کائنات در جریان است و در کنگره هم همین است، اگر مثلاً ایجنت (مسئول شعبه) می‌شود یعنی پاسخگو در مقابل شعبه است؛ پس پذیرش و مسئولیت و قبله گم کردن به هم مربوط هستند. حالا اگر کسی ظرفیتش فراهم نشده بود، شما به او مسئولیت بدهید، قبله‌اش گم می‌شود و در هستی هم همین‌طور است. هر موجودی که ظرفیتش یک ذره بالاتر رفت مسئولیت بیشتری به او می‌دهند و این شاید برای شما محسوس نباشد؛ ولی برای بقیه محسوس است؛ پس تمام حالات روحی و روانی ما، بیماری و سلامتی ما و همه چیز ما بر مبنای پذیرش ما است؛ حتی شاید باور نکنید ما خودمان بیماری را پذیرش می‌کنیم و  ذره‌ذره این پذیرش بالا می‌آید، اگر این‌طوری نباشد، در طول زمان حقیقت در اعمال و در ادامه نقاب از رخ برداشته می‌شود.

تمام صفات حیوانات در انسان است؛ ولی در طول چرخه‌ها از روز اَلست تاکنون پالایش، تزکیه و تصفیه شده‌ایم تا به این مرحله رسیده‌ایم؛ ولی باز اگر پا بدهد آن موجود قبلی خواهیم شد؛ چون در نهاد بشر همه چیز نهفته است؛ پس اگر آن محبت، آن حق و ناحق را تشخیص دادند واقعی باشد، نقاب کنار می‌رود و این موجود در بین مردم محبوب است و در نزد خدا هم گرامی است، این انسان به طرف الهامات الهی می‌رود و اینجا هر محبتی دارد محبتش واقعی است؛ چون ظاهر و باطنش یکی می‌شود. یک قشر از انسان‌ها هستند که این تزکیه و پالایش از آن مرحله باید ذره‌ذره باشد. گفتم شما نمی‌توانید ظرفیت‌ خود را بالا ببرید، ظرف دست شما نیست، ظرفیت باید خودش بالا برود، نقطه تحمل بالا برود تا ظرفیت هم بالا برود با مواد نه، شما از راه ضد‌ارزش‌ها به ارزش‌ها نمی‌توانید برسید.

در مسائل معنوی هم شما باید به آن ظرف و ظرفیت برسید. قشر دوم از انسان‌ها که با مخدرات و کلاس‌های ویژه در کوتاه مدت و به سرعت می‌خواهند ارتقاء یابند ظاهراً عملشان مانند میوه بی‌موقع است؛ وقتی هم به جایی برسند همیشه در صورپنهان دچار نقص هستند، به جایی برسند دچار دیوانگی شده و خُل می‌شوند بعد با مخدرات، ادعای نبوت، رسالت و امامت می‌کنند، کسانی هم که با این کلاس‌ها به جایی می‌رسند؛ چون صور‌پنهان‌شان کامل نشده و به صورت مریضی به خودشان فرود می‌آید یا دچار مرگ زودرس یا دچار بیماری‌های متفاوت می‌شوند و به یک قسمت می‌شوند که نار می‌شوند همان جنِ وجودی؛ تجزیه در قسمتی است که نفس واحده تجزیه می‌شود، نفس واحده ۳ تا است؛ نفس (موجود)، روح و جن است، این‌ها تجزیه که شد نفس تبدیل به جن می‌شود؛ زیرا در جسمیت که هستند مطالب، هستی و آفرینش را درک کنند عشق، انسان، انسانیت و مسئولیت را درک کنند گویی خداوند تفکر از آن‌ها برداشته است خودشان هم همین را می‌خواستند. ما انسان‌ها باید در تفکر و تعقل به درجه‌ای برسیم که اگر از ظاهرشان نتوانستیم بشناسیم از باطن آن‌ها را بشناسیم.

استاد امین دیده‌بان جهان بینی در سی‌دی گره مسئولیت می‌فرمایند: می‌خواهیم بدانیم گره مسئولیت چگونه اتفاق می‌افتد و چه می‌شود کرد؟ چون برای خود من هم اتفاق افتاده است و اصلاً متوجه نشدم اینقدر آرام و آهسته آهسته پیش می‌آید که انسان متوجه این قضیه نمی‌شود. موقعی که سفر اول هستید، چه همسفر و چه مسافر، خیلی از جهاتی خوب است؛ چونکه فقط به ما سرویس می‌دهند، در واقع فقط از ما پذیرایی می‌کنند؛ شاید نگاه کنیم به آن راهنماها یا مرزبان‌ها و غبطه بخوریم؛ ولی واقعیت این است که شاید یک وقت از همان دریچه مرزبان به یک سفر اولی نگاه بکنید و غبطه بخورید، ممکن است این اتفاق بیفتد اگر این اتفاق افتاد بدانید که حتماً درگیر گره مسئولیت شده‌اید که دارید غبطه می‌خورید و گرنه نباید غبطه بخورید. قاعدتاً انسان نباید به گذشته برگردد مگر اینکه یک چیزی را ناقص انجام داده باشد. یواش‌یواش می‌آییم کنگره، امتحان می‌دهیم، در آزمون‌های مختلف شرکت می‌کنیم و به ما یک مسئولیت‌هایی داده می‌شود، از کمترین که می‌تواند همان نگهبان یا میکروفن گردان باشد، شروع می‌شود یا تی کشیدن، آبدارخانه و بعد همین‌طور جلو می‌آید. در ابتدا که به ما مسئولیت می‌دهند طبق وادی یازدهم برای اینکه چشمه جوشان باشیم و آن جوشش را داشته باشیم؛ باید اختلاف پتانسیل را در خودمان به وجود بیاوریم، علاوه بر ذخایری که گفته شد که همان نزولات و برف‌ها هستند؛ بایستی اختلاف پتانسیل را در خودمان به‌وجود بیاوریم، این اختلاف پتانسیل در ابتدای کار به‌وجود می‌آید، از یک سفر اولی صفر فردی شدیم که این اختیار را دارد که میکروفن را بدهد دست دیگران، این اختلاف پتانسیل انرژی را در ما به‌وجود می‌آورد و طعم شیرین و خوشایندی به ما دست می‌دهد که در واقع پایه و ادامه دادن است که اگر شخص در این مرحله لذت ببرد انگیزه می‌شود که به خدمت کردن ادامه بدهد و کارهای بزرگتر و بیشتر انجام دهد.

یعنی در واقع منتظر است که خدمت‌های بعدی مثل دبیری و نگهبانی را تجربه بکند اگر شهامت این را نداشته باشد که آزمایش بکند، مزه‌اش را هم طبیعتاً نمی‌چشد و ممکن است یک مدت در کنگره باشد و به درمان برسد و برود یا این قضیه ادامه پیدا کند تا یک مسئولیت درست و حسابی به دست بیاورد یعنی اگر میکروفن‌گردان باشد ممکن است یک روز باشد و چند روز دیگر این اتفاق نیفتد؛ ولی اگر مرزبان بشود تا یک سال است و تداوم‌دار است. راهنما تا ۴، ۵ سال در ساعت مشخصی می‌آید و شروع به خدمت کردن می‌کند، این‌ها جایگاه‌هایی هستند که اختلاف پتانسیل را برای ما به وجود می‌آورند اینقدر هم مهم هستند که اگر بعضی‌ها این جایگاه‌ها را تجربه کنند، می‌تواند در آن تغییرات زیادی باشد و بسیاری از گره‌های انسان در همین جایگاه‌ها و مسئولیت پذیرفتن‌ها حل می‌شود.

یعنی ممکن است یکسری از بیماری‌های انسان در پذیرفتن مسئولیت‌ها و خدمت کردن‌ها درمان شود؛ ولی همان‌طور که گفته شد هر چیزی یک شکل سازنده‌ای دارد و یک فکر مخرب، کلاً این خاصیت وجود دارد، چاقوی آشپزخانه برای بریدن، پوست کندن میوه، خدمت به انسان، تهیه غذا ابزار کلیدی است؛ ولی در عین حال یک ابزار دفاعی هم است که انسان می‌تواند استفاده کند. عشق همان‌طور که برای انسان سازنده است و می‌تواند انسان را به زندگی امیدوار کند، انرژی و انگیزه ایجاد کند و باعث تشکیل خانواده و تداوم نسل بشر شود اگر از شکل خودش خارج شود، گره عشق می‌شود و می‌تواند تخریب زیادی را ایجاد کند؛ حتی ممکن است به مرگ منتهی شود، چه بسیار انسان‌هایی که دچار گره عشق می‌شوند یا الکلی و مصرف کننده مواد یا دچار بیماری‌های شدید روحی و روانی می‌شوند و عمر کوتاهی دارند این آدم‌ها بودند که اگر این گره برایشان به وجود نمی‌آمد، ممکن بود که همان نخل‌هایی باشند که خیلی بار میوه داشته باشند؛ پس برای هر چیزی باروت، انفجار باروت، جاده درست کردن و کشتن انسان‌ها برای همه چیز، این را داریم.

برای قضیه مسئولیت هم این وجود دارد مسئولیت‌ها به انسان قدرت ، اعتماد به نفس و انضباط می‌دهند و لازمه‌ی زندگی هستند. انسانی که مسئولیت به عهده‌اش نیست در واقع در جایگاه انسانی خودش قرار ندارد و همیشه در عذاب و رنج است. قدیمی‌ها این نکته را خیلی خوب می‌دانستند و به خاطر همین هم بود که خیلی توصیه می‌کردند به کار کردن فرزندان؛ اینکه بچه‌ها کار کنند یا کار فیزیکی یا فکری به هر حال مشغول کاری باشند و مسئولیت داشته باشند؛ چون می‌دانستند که اگر آن‌ها کار نکنند جوهر وجودی آن‌ها به بار نمی‌نشیند یعنی همیشه در رنج و عذاب هستند، ممکن است خیلی استعداد و پتانسیل داشته باشند؛ ولی هیچ وقت به آن آرامش نمی‌رسند.

پس مسئولیت را از گذشته‌ها می‌دانستند و به آن توجه می‌کردند؛ ولی حالا وضعیتی به‌وجود می‌آید که این مسئولیت خودش برای انسان یک حجاب می‌شود؛ باید به این هم توجه داشته باشیم چطور این اتفاق می‌افتد؟ چطور ممکن است یک مسئولیت تبدیل به حجاب شود و برای انسان مشکلاتی را به‌وجود بیاورد؟ بایستی به این نکته توجه کنیم که دو تا نیروی خیلی قدرتمند وجود دارد که مثل آرواره‌های یک تمساح می‌مانند، در نظر بگیرید یک فک بالا و یک فک پایین دارد، یک فک جواب نمی‌دهد یعنی برای اینکه شما یک نفر را گاز بگیرید؛ باید حتماً دو ردیف دندان داشته باشید یک ردیف دندان نمی‌شود، نیروهایی هستند که می‌توانند انسان را کاملاً تحت فشار بگذارند و خردشان بکنند. 

دندانی است که خیلی خطرناک است و خاصیت این دندان این است که از همه دندان‌ها بدتر است و صاحب خودش را گاز می‌گیرد یعنی این دندانی است که به کسی آسیب نمی‌زند و به خود آدم آسیب می‌زند و آن دندان، دندان طمع است، یکی از این فک‌ها را در نظر بگیرید طمع انسان است و یک فک دیگر تکبر انسان است که اگر این دو تا با هم در یک موجود جمع شوند آن آدم نیاز به هیچ دشمنی ندارد یعنی آن انسان برای خودش کاملاً کفایت می‌کند؛ برای اینکه خودش را به مشکلات بیندازد. در کلام الله شریف از طمع و انسانی که این ویژگی را دارد به عنوان زیاده خواه استفاده می‌شود یعنی انسانی که هر چیزی به آن می‌دهید برایش کفایت نمی‌کند، بیش از آن را می‌خواهد. برایش یک گوسفند کباب کنید دوست دارد که برایش یک گوساله کباب کنید اگر گوساله کباب کنید می‌گوید کاش برای من یک گاو کباب می‌کردند و اصلاً آن چیزی که دارد را متوجه نمی‌شود و این قضیه خیلی مهم است.

تکبر یعنی اینکه انسان خودش را در ماهیت و آفرینش نسبت به انسان‌های دیگر متفاوت می‌داند، اگر این خاصیت را داشته باشد یعنی انسانی متکبر است یعنی همیشه در دلش احساس می‌کند با بقیه فرق می‌کند. کسی که منیت دارد فکر می‌کند بهتر از دیگران است؛ ولی ممکن است این حالت را نداشته باشد؛ ولی انسان متکبر قطعاً ته دلش احساس می‌کند که با بقیه فرق می‌کند و کاملاً به این قضیه باور دارد و باید این قضیه درست شود، این یک طرف قضیه است طرف دیگر طمع انسان است، طمع چه کار می‌کند؟ طمع از ترس انسان قدرت می‌گیرد، ترس از دست دادن به‌وجود می‌آید و شما در طمع هیچ‌وقت راضی نمی‌شوید و هیچ چیزی به شما احساس رضایت نمی‌دهد حالا این دوتا را کنار همدیگر قرار دهید ببینید چه اتفاقی می‌افتد؟

آدمی که از چیزی که دارد راضی نیست و فکر می‌کند با بقیه فرق می‌کند ببینید چه معجونی از آن در می‌آید یعنی این آدم چه حالی پیدا می‌کند؟ این ممکن است در انسان به صورت آشکار وجود داشته باشد یعنی خود آدم متوجه باشد که این خاصیت را دارد و همه هم دارند، خیالتان راحت باشد یا اینکه در صور پنهانش باشد یعنی روحش هم خبر ندارد که این خاصیت را دارد؛ وقتی که در صور آشکار باشد یعنی حی و حاضر شما آن را در خودتان احساس می‌کنید، می‌گوید من با بقیه فرق می‌کنم این چیزها مرا راضی نمی‌کند، این جملاتی که ممکن است مرتب با خودش تکرار بکند؛ ولی وقتی که در صور پنهان باشد در ادامه خودش را نشان می‌دهد یعنی چه؟ یعنی قطعاً در جاده تهران-شمال پیچ تند و دره وجود دارد؛ اما ابتدا که شما راه می‌افتید در جاده و سر جاده کرج هنوز نرسیده‌اید هیچ پیچ خطرناکی وجود ندارد و دره‌ای هم نیست، کرج را که رد کردید یواش‌یواش رفتید به سمت چالوس خودش را کم‌کم نشان می‌دهد؛ پس انسان باید شروع به حرکت کند، طی طریق بکند و به مسئولیت‌ها برسد؛ وقتی به جایگاه‌ها رسید، آن وقت صفت خودش را ظاهر می‌کند، می‌آید وسط و ما متوجه می‌شویم که چنین چیزی هم داشته‌ایم.

موقعی که شما می‌خواهید حرکت بکنید خیلی راحت است می‌گوید من این کار را انجام می‌دهم، مسئولیت را می‌پذیرم؛ ولی وقتی که شما می‌روید وارد آن مسئولیت می‌شوید آن موقع یک صفت از شما شروع می‌کند به جوشش و ظاهر می‌شود که برای خودتان هم تازگی دارد اصطلاحاً می‌گویند انسان سوپرایز می‌شود حالا اینجا طمع چکار می‌کند؟ انسان که طمع داشته باشد مسئولیتی را که به عهده گرفته تصمیم می‌گیرد که مسئولیت بعدی را هم به عهده بگیرد و مسئولیت بعدی و بعدی تا جایی که بخورد به دیوار بتنی یعنی اگر به قول معروف پیشنهاد بدهند، نه نمی‌گویید همین‌طور مسئولیت پشت مسئولیت قبول می‌کند، هرچه مسئولیت به شما بدهند قبول می‌کنید این یعنی انسان دچار طمع در مسئولیت شده است و فکر می‌کند که چه حس خوبی می‌دهد. همیشه آدم این‌طور جمع و تفریق می‌کند، همان عقل حسابگرانه، وقتی حسابگرانه جلو می‌روید این‌طور می‌شود.

ممکن است شما توان، پتانسیل و وقت داشته باشید و دو تا سه تا کار هم بتوانید با هم انجام بدهید هیچ اشکالی ندارد؛ ولی این حدی دارد که انسان باید به آن توجه کند. در مسئولیت موقعی که انسان طمع داشته باشد، دائماً دنبال این می‌گردد که دامنه اختیاراتش را زیاد کند یعنی اصولاً به آن اختیاراتی که در قانون برایش تعریف شده است زیاد اهمیتی نمی‌دهد یا سعی می‌کند راه‌هایی پیدا کند که از این محدودیت‌هایی که برایش ایجاد شده است، فراتر رود؛ چون اصولاً طمع با محدودیت سازگاری ندارد؛ چون بیشتر می‌خواهد و بایستی از این خطوط عبور کند و انسان این خاصیت را هم می‌تواند در خودش ببیند، در نتیجه چه اتفاقی می‌افتد؟ نتیجه این می‌شود شروع به دخالت کردن و نظر دادن در کارهای دیگران می‌کند و وقتی یکسری مسئولیت پیدا می‌کند و با یکسری همکار می‌شود شروع به اظهارنظر و مداخله در کار آن‌ها می‌کند و اگر کسی سؤال می‌پرسد که در حیطه اختیاراتش نیست، می‌گوید بیا پیش خودم، خودم کارت را راه می‌اندازم؛ در صورتی‌که به این توجه نمی‌کنیم که در حیطه اختیارات من مثلاً دیده‌بان آموزش است نه دیده‌بان تحقیقات، کار آن را باید کس دیگری انجام دهد، من کارش را انجام می‌دهم و کسی هم از این اتفاق خبر ندارد و کارش را انجام می‌دهم خیلی خوشحال می‌شود؛ ولی این کار حال من را خراب می‌کند؛ چون از قاعده خودم خارج شدم.

پس ۱- در مسئولیتی که به عهده گرفته است قوانین را به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه زیر پا می‌گذارد و برای خودش دامنه اختیارات بیشتری قائل می‌شود؛ علاوه بر آن دوست دارد که مسئولیت‌های بیشتری هم انتخاب کند و داشته باشد، اول اینکه از حیطه خودش خارج می‌شود یک نوع تخریب دارد ۲- گرفتن مسئولیت‌های دیگر، حالا ممکن است به دست بیاید، نتیجه این می‌شود که دیگران هم بالاخره باید نان بخورند، دیگران هم باید کار بکنند، در کنگره باید از آموزش برخوردار باشند، آن‌ها از این آموزش محروم می‌شوند. گاهی اوقات انسان کاری می‌کند که ناخودآگاه سر راه بشیند، نباید سر راه بشیند راه‌بندان به‌وجود می‌آید، مهم نیست چه کسی سر راه بنشیند، مهم این است که کنار برود؛ وقتی کنار رفت مسیر باز می‌شود.

گاهی انسان باید در نقطه‌های انتخابی از آن جایگاه، احترام، توجه و از آن اختیارات چشم پوشی کند اگر بتواند این کار را بکند یعنی دندان طمع را کشیده است. بایستی انسان بتواند در مسئولیت‌ها خواسته‌های خودش را تغییر بدهد. انسان در مسئولیت یک خاصیت وسواس‌گونه پیدا می‌کند که جلوتر می‌رود و دانایی انسان بیشتر می‌شود، آموزش می‌بیند و مسئولیت‌ها را بیشتر انتخاب می‌کند احساس مسئولیتش هم زیاد می‌شود؛ ولی همیشه یک آفت هم در کنار قضیه وجود دارد و یکی از آن آفت‌ها وسواس است یعنی انسان نسبت به انجام کارها دچار وسواس می‌شود، وسوسه پیدا می‌کند که مرتب دخالت کند که کارها به نحو احسنت و دقیق‌تر انجام شود.

قلم را سفت بر روی کاغذ فشار بدهید، خوش‌خط‌تر نمی‌شود، کاغذ سوراخ می‌شود؛ وقتی کاغذ سوراخ شد آن خط شما از بین می‌رود؛ باید از نو بنویسید اگر خیلی شل بنویسید خط خوب نمی‌شود، خیلی هم سفت بنویسید کاغذ پاره می‌شود؛ بایستی این را پیدا کنید، در مسئولیت هم دقیقاً این اتفاق می‌افتد با رشد دانایی وسواس انسان هم زیاد می‌شود؛ بایستی این‌جا بر وسواس غلبه کند و  این است که بتواند به دیگران اطمینان کند کارها را بین آن‌ها تقسیم کند و مسئولیت را هم به دیگران بدهد و نترسد که خراب شود و اطمینان کند تا یواش‌یواش جلو برود اگر کسی این کار را انجام ندهد همین‌طور که جلوتر می‌رود، ۱- مسئولیت‌هایش بیشتر می‌شود. ۲- در مسئولیت خودش دچار افزایش حریم و زیاده خواهی می‌شود. ۳- کارش به جایی می‌رسد که دیگر یک لحظه آرامش ندارد؛ چون فکر می‌کند با دیگران فرق دارد و به خاطر تکبر نمی‌تواند مسئولیت را به دیگران بسپارد.

دیگران شاید از شما خیلی بهتر هم بتوانند انجام بدهند؛ پس باید اطمینان کند، اطمینان کردن پایه و اساس رسیدن انسان به آرامش است‌. سفرکردن ما از نقطه ابتدایی که مسئولیت را در کمترین اندازه خودش به ما می‌دهند آغاز می‌شود تا جایی که بالاترین مسئولیت را در آن جایگاه به دست می‌آوریم سفر ادامه پیدا می‌کند؛ ولی آنجا حرکت‌ ما تمام نمی‌شود؛ زمانی تمام می‌شود که ما بتوانیم کار را به نحو احسنت انجام بدهیم و به دیگران آموزش بدهیم که آن‌ها هم انجام بدهند و اگر آنجا نبودیم آن سیستم بتواند کار خودش را انجام بدهد. اگر ما نتوانیم به گره مسئولیت غلبه پیدا کنیم سیستم به ما وابسته می‌شود و سفرمان کی تمام می‌شود؟ زمانی تمام می‌شود، زمانی که ما هم آنجا نباشیم آن‌ها کار خودشان را انجام بدهند و این پایان سفر ما است، در پذیرش هر مسئولیتی که به رهایی ختم می‌شود مفهوم رهایی این است.
بعضی وقت‌ها انسان‌ها نمی‌توانند از دایره‌ای که هستند خارج بشوند؛ چون اگر خارج بشوند به خودشان و اطرافیانشان تخریب وارد می‌کنند، این مسئله نشان از این است که در شخص هنوز آن ظرفیت به‌وجود نیامده است؛ پس در آن دایره خودش باقی می‌ماند تا تغییرات در ساختار به وجود آید؛ وقتی این اتفاق افتاد آن موقع اجازه خارج شدن به او داده می‌شود در نتیجه دیگران نمی‌توانند در او اثر نامطلوب به‌وجود آورند و او هم نمی‌تواند اثر مطلوب در دیگران به‌وجود آورد. مسئولیت یعنی انسان مورد سؤال قرار بگیرد و بایستی جواب سؤال را بلد باشد؛ بنابراین یکی از پایه‌هایی که در مسئول بودن وجود دارد این است که نسبت به آن جایگاه بایستی دانایی داشته باشیم اگر من نسبت به جایگاه دانایی و قدرت انجام دادن کار را نداشته باشم اصلاً نباید به آن جایگاه وارد بشوم. شما در کنگره چه کسی را می‌بینید که راهنما بشود بدون اینکه درمان اعتیاد انجام داده باشد؛ برای اینکه انسان به جایگاهی برسد و مسئولیتی را بپذیرد بایستی آماده شود یا همان جمله‌ای که سردار می‌گویند: ما برای این به هستی آمده‌ایم که اول آموزش ببینیم و بعد خدمت کنیم؛ این شرط اصلی است.

مسئولیت‌ها باید براساس خواست افراد انتخاب شود و نبایستی سفارشی باشد، خودم باید خواسته داشته باشم، بعضی اوقات ممکن است راهنما بگوید آن کار را انجام بده؛ چون راهنما خواست درونی شما را می‌بیند، خودتان خواست خودتان را نمی‌بینید و در صور پنهان شما است؛ وقتی انجام دادید خوشحال می‌شوید و این خوشحالی یعنی خواست در وجود شما است. ظرفیت انسان به قلب او بستگی دارد، دانایی مربوط به ساختار عقل است و دانایی به ظرفیت هم ربط پیدا می‌کند؛ ولی آن ظرفیتی که می‌گوییم در انسان‌ها وجود دارد به بزرگ‌شدن قلب او بستگی دارد، هر چقدر قلب شخص بزرگتر می‌شود در مقابل آن، جایگاه، احترام و امکاناتی  به او داده می‌شود و دیرتر از تعادل خارج می‌شود، چرا؟ آقای مهندس می‌فرمایند: چون حس، جایگاه قلب است. امیدوارم در هر جایگاهی قرار داریم بیدار باشیم و این بیدار بودن را فراموش نکنیم، هر روزی را برای خودش باید بیدار شوید بایستی هر روز تمرین کرده و این تمرین ادامه داشته باشد.

منابع: سی دی ظرفیت، مسئولیت، قبله گم کردن و سی‌دی گره مسئولیت، صحبت‌های‌ استاد امین دیده‌بان جهان بینی
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
رابط‌خبری و ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی کریمان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .