آقای مهندس در سیدی «حلقههای آفرینش» در مورد مطلبی مربوط به تاریخ ۱۳۷۳/۰۸/۱۳ میفرمایند: مردان حق برای یافتن آنچه که از دست دادهاند روزی به کف خواهند آورد در مقوله زمین که توضیح دادیم و اما از نیستی در جهان زمینی، یعنی معدوم شدن جسد یا جسم و هستی که در بعد دیگر تولدی دیگر محسوب میشود. درست است نوزاد از رحم مادر بیرون میآید؛ ولی روح در آن میدمد و با گریه همراه است؛ اما انسان از مرز بعد زمین تا به سومین دایره حیات باید آن کولهپشتی را که گفتیم به همراه بیاورد، هر قدر غنیتر باشد پرواز مانند پرندگان آسمان است و اما اگر تهی باشد، در ماتم میماند. تأکید ما بر عقل، محتوای کولهبار است که هر قدر کاملتر باشد آسودهخاطر میشود و مسائل او در بعد تفکر انجام میپذیرد.
موضوعی که برای ما مهم است این است که ما چگونه جهان را میبینیم و چه کاری انجام بدهیم که بتوانیم بهتر زندگی کنیم، ما نمیخواهیم عارف یا صوفی شویم آن نتیجهای که انسان از آن بهدست میآورد مهم است؛ مثلاً یکی درس میخواند پزشک میشود و نتیجه این است که به انسانها کمک میکند، حالا نتیجه کار کسی که عارف یا صوفی میشود چیست؟ انسان وقتی صوفی یا عارف میشود، آگاه شده و روش صحیح زندگی کردن را یاد میگیرد تا به آرامش برسد و از زندگی لذت ببرد. ما با تفکر و اندیشه خودمان میتوانیم به گونهای عمل کنیم که در رنج و عذاب یا در آسایش باشیم.
از اول پیدایش زمین تا الان تقریباً تمام ادیان چه الهی و چه غیرالهی میگفتند زندگی دیگر و جهان پس از مرگی وجود دارد، انسان موجودی است که بقا دارد و حیات هم ادامه دارد، حالا ممکن است به افرادی که به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارند روشنفکر بگویند، روشنفکر کسی است که فکر روشنی دارد. زمان قبل از انقلاب کسی که هروئین میکشید و عرق میخورد و به شاه هم فحش میداد، روشنفکر بود، حالا ممکن است بگوییم کسی که به حکومت بد بگوید روشنفکر است؟ نه روشنفکر کسی است که چکیده افکار و اندیشهاش به انسانها راه را نشان دهد، به انسانها کمک کند و انسانها را از عذاب و رنج دربیاورد و کسی که انسان را با افکار و اندیشهاش به تاریکی ببرد تاریکفکر است.
مولانا میفرمایند:
روزها، فکر من این است و همهشب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ما در هر موردی سریع دخالت میکنیم؛ اما همیشه غافل از حال و احوال خودمان میشویم. آمدن ما بهر چه بوده و به کجا قرار است برویم؟ اندیشه و تفکر ما این است که زندگی ما تا زمان مرگ است یا نه؟ درست است که ما از شکم مادر آمدیم، زندگی ما از روز الست شروع شد، روزی که خداوند گفت من پروردگار شما هستم؟ و ما گفتیم بله، به این پیمان الست میگویند و خدا میداند که از روز الست چند سال میگذرد. هدف ما فقط رفتن و رسیدن به خدا نیست، هدف زندگی کردن است. حیات و هستی مثل یک کارخانه است و تمام موجودات مانند کارکنان این کارخانه هستند ما برای درست زندگی کردن و برخورداری از زندگی، عشق، محبت و لذت بردن از زندگی آمدهایم و برای رسیدن به اینها باید اصول و قوانین را بلد باشیم. اگر این اصول و قوانین را رعایت کنیم زندگی لذتبخش است، مثل قرار گرفتن در بهشت؛ درغیراینصورت در سختی و بدبختی و جهنم قرار میگیریم.
مردان حق برای یافتن آنچه از دست دادهاند روزی به کف خواهند آورد، یعنی کسانی که در راه حق رفتهاند اگر چیزی را از دست داده باشند یک روزی آن را بهدست میآورند، چه در این جهان و چه در جهان دیگر. از بین رفتن جسد یا جسم در این جهان، در جهان دیگر تولدی دیگر محسوب میشود. از دیدگاه ما مرگ رفتن از اینجا است؛ اما تولدی دیگر است، این تولد میتواند خوب یا بد باشد که این بستگی به اعمال و رفتار ما در این سیستم دارد.
با تشکیل جنین داخل شکم مادر، نفس وارد عمل میشود و تا زمانی که در شکم مادر است نفس است که راهبری میکند، وقتی از شکم مادر متولد میشود روح به فرمان خداوند در نوزاد دمیده میشود که با گریه نوزاد همراه است و بعد نفس واحده تشکیل میشود، نفس واحده شامل نفس، روح و جن میباشد. ما در این جهان باید سه حلقه را طی کنیم که عبارتنداز: کودکی، جوانی و مرحله سوم از سن ۴۰ الی ۵۰ سالگی شروع میشود. به کسانی که به پختگی لازم رسیدند، گفته میشود آخرین مرحله آرایش جسم، فرمان فکر و عقل است؛ یعنی در این مرحله انسان باید به فرمان عقل برسد، مرحله «کنفیکون یا شو شود» برسند و در بعد دیگر میتوانند هرچیزی را با فرمان عقل خلق کرده و بهوجود آورند.
خداوند میگوید: در بهشت هر چه تقاضا کنند برایشان مهیا میشود. اگر کولهپشتی غنی باشد وقتی میخواهند به جهان دیگر بروند مثل یک پرنده پرواز میکنند؛ ولی وقتی کولهپشتی پر نباشد دل کندن و رفتن از این جهان برایشان سخت و دشوار است و در غم و غصه فرومیروند. هرچه عقل ما قویتر باشد محتوای کولهپشتی ما پربارتر خواهد بود، کسانی هستند که در این جهان و جهان دیگر در تیمارخانهها هستند، اینها کسانی هستند که کمتر به جمعآوری عقل پرداختند و برای کامل کردن عقلشان زحمت نکشیدند. عقل را دانایی کامل میکند و دانایی را آموزش، تجربه و تفکر تکمیل میکند. کسی که درس میخواند و تجربه کسب میکند عقل سالمتری دارد. همه موجودات از یک نقطه شروع میشوند، از یک بذر گندم تا درختان متعدد، حیوانات و انسان همه از یک نقطه شروع شدهاند. هستی دائماً در حال تغییر است، مانند شنهای روان هیچ چیز ثابت نیست. شاگرد میگوید: باید مسائل ثانی حل شود، یعنی از کارهایی که تفکرمان را مریض میکند دوری کنیم، انسان باید در فکر کارهایی باشد که به تکمیل خودش کمک کند.
برداشت من از این سیدی این است که هدف ما از آمدن به این جهان زندگی کردن و لذت بردن از زندگی است، در پرتو این زندگی باید برای تکامل عقل تلاش کنیم و به آگاهی و دانایی برسیم و خود را برای رفتن به بعد دیگر آماده کنیم. انسان باید محتوای کولهپشتی خود را غنی کند و زمانی که بخواهد به جهان دیگری برود؛ مانند پرندهای سبکبال در آسمانها پرواز میکند؛ ولی انسانی که کولهپشتیاش خالی باشد در ماتم میماند و در غم و غصه فرومیرود و دلبریدن از این دنیا برایش سخت و دشوار میشود.
نویسنده و ویراستار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
141