روزها فکر من این است وهمه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
جان که از عالم بالاست یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
شعر بالا زبان حال انسان است، هر انسانی میخواهد بداند که از کجا آمده، هدف از آمدن او چه بوده و به کجا خواهد رفت، ولی مهمتر این است که در این فاصله آمدن تا رفتن چه باید بکند؟ این موضوع به دیدگاه و جهانبینی ما بستگی دارد، این که چقدر خود را شناخته و برای بهتر زندگی کردن چه باید بکنیم، درهستی هر یک از موجودات برای هدفی پا به حیات گذاشته و طبق برنامهریزی خاصی مشغول به کار میباشند.
قطعاً انسان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد.
در وادی سوم متوجه شدیم که ما به این حیات آمدهایم که روش حل مشکلات را بیاموزیم، بنابراین آنچه مهم است ابتدا آموزش و سپس خدمت کردن میباشد، در واقع لازمه بهتر زیستن آموزش است حال این ما هستیم که با تفکر خود چگونه زیستن را انتخاب میکنیم، آیا مسیری را انتخاب میکنیم که حاصل آن آسایش و راحتی است یا مسیری که پایان آن به رنج و عذاب منتهی میشود.
قطعاً انسان عاقل انسانی است که روش درست زندگی کردن را آموخته و در حال زندگی میکند و از آنچه در اختیار دارد به نحو احسنت استفاده میکند تا هم خود لذت برده و هم دیگران از وجود او بهرهمند گشته و از کنار او بودن لذت ببرند، وادی دوازدهم چگونه زیستن در زمین را به انسان یادآوری میکند که در زمین زندگی کنید و اجازه زندگی به دیگران هم بدهید.
انسان روشنفکر انسانی است که از تراوشات فکری خود به دیگر انسانها کمک کند و مسائل لاینحل را حل نموده و راهکار نشان دهد، اگر بدانیم که هدف ما از این آمدن زندگی کردن است و بایستی در حال زندگی کنیم دیگر افسوس گذشته را نمیخوریم بلکه از تمام تجربیات گذشته خود درس گرفته و به جای نگران بودن برای آینده از هم اکنون برنامهریزی میکنیم، وقتی بدانیم که ما بودهایم، هستیم وخواهیم بود دیگر نگرانی معنا ندارد.
زمانیکه در صراط مستقیم سعی کنیم در جهت فرمان الهی قدم برداریم قطعاً به آرامش و راحتی خواهیم رسید، مهم این است که به این باور رسیده باشیم که ما بودهایم و نیستی معنایی ندارد بلکه بعد از انتقال در جهان دیگری دوباره متولد میشویم، همه ما مسافر هستیم هر مسافری خوب میداند که لازمه سفر یک چمدان است که برای سفری راحت وسایل لازم را در آن میگذارد.
ما با مهیا کردن وسایل لازم سفری بدون وحشت را برای خود میسازیم ولی اگر چمدان ما خالی باشد سفر وحشتانگیزی را برای خود رقم میزنیم، جسم ما حکم تنپوش را دارد که در پایان سفر این تنپوش را باید در همین دنیای خاکی در افکنیم که پرواز راحتی داشته باشیم، شاید شنیده باشید که فرشتگان مرگ نفس را تحویل میگیرند و آنچه در اینجا میماند جسم است، نفس هر فردی جایگاه بعدی او را مشخص میکند و بر اساس خواستههای خود در بهشت یا جهنم قرار میگیرد.
آنچه با خود به جهان دیگر می بریم همان افکار و اندیشه و اعمالی است که انجام میدهیم، آخرین مراحل آرایش جسم فرمان، فکر و عقل است پیرامون بعد خویش پس از انتقال تفکر و تعقل ایجاد تصاویر مجازی میکند، زمانی آگاهی ما کامل و زیبا میشود که ما به فرمان عقل رسیده باشیم، رسیدن به فرمان عقل کولهپشتی ما را کامل میکند، در جهان ذهنی خود به هر چه فکر کنیم همان ظاهر می شود و در جهان بعدی نیز این تفکرات ماست که در بیرون متصور میشود.
پس لازمه رسیدن به فرمان عقل دانایی است و لازمه دانایی آموزش، تفکر و تجربه میباشد.قدم اول برای افزایش عقل کسب دانش است، در سیستم طبیعت تمام موجودات از یک قانون تبعیت میکنند همه از یک نقطه شروع و رشد میکنند و سپس شعاع اضافه میکنند، در هستی همه چیز درحال تغییر است و تا تغییری شکل نگیرد تبدیلی صورت نمیگیرد، دانه در دل خاک تلاش میکند تا از آن تاریکی بیرون آید و از عظمت نور برخوردار گردد.
باز نمودن هر هسته نیاز به وسایلی دارد و تا محیط آماده نباشد و زمان آن نرسیده باشد به نتیجه نمیرسد، برای بهتر زندگی کردن باید طبیعت را الگوی خود قرار دهیم و با تلاش هم خود از زندگی لذت ببریم و هم به دیگران کمک کنیم که آنان نیز از زندگی برخوردار گردند، باید از فرصتهای طلایی که در اختیار داریم بهترین آموزشها را دریافت نموده و با خدمت کردن هم خود به حال خوش رسیده و هم دیگران را نیز به حال خوش رساند.
تایپ: همسفر شهین مسافر تغذیه سالم
عکس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا ( لژیون بیستوسوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
301