نهمین جلسه از دوره بیست و هشتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی عطار نیشابوری در روزهای پنجشنبه با استادی: راهنمای محترم مسافر یوسف، نگهبانی: مسافر احمد، دبیری: مسافر حسین با دستور جلسه «وادی اول و تأثیر آن روی من و جشن یک سال رهایی مسافر قنبر علی» در تاریخ ۱۴۰۴/٠۱/۲۱ ساعت ۱۶: ۳۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان یوسف هستم مسافر، با تفکر ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر آنچه هست روبهزوال است، یک وادی دوصفحهای که من همیشه به رهجوهای خودم میگویم میتوان از اینیک جمله، یک رمان ۲۰۰۰ صفحهای نوشت و بعضی مواقع من اعتراف میکنم و به رهجوها میگویم که من الآن حدود ۸ سال است از زمانی که وارد کنگره شدم خیلی مواقع که نگاه میکنم میبینم در وادی اول هنوز گیرکردهام و تصمیمی میگیرم و درواقع همه جوانب را هم بررسی کردهام و راجع به آن فکر میکنم.

ولی بعد میبینم که نتیجه آن آنگونه که باید میشد نشده وقتی به عقب برمیگردم میبینم که من یک ضلع را بهدرستی نکردم حالا رهجویی که یک ماه یا دو ماه است که به لژیون آمده است و با سرخود راه میرود باید حساب کار دستش بیاید، در وادی اول میگوید که برای پیدا شدن و خلق شدن اندیشه و فکر همه انسانها برای پیدا شدن بایستی حتماً تفکر کنند و در ادامه نیروی القا، احیا و تحرک هم موجود هست اما باید تفکر کنید برای پیدا شدن، حالا سؤال اینکه برای من همیشه پیش میآمد در این مسئله این بود که مگر ما گمشدهایم که بخواهیم پیدا شویم؟
بله درواقع به قول جناب آقای مهندس ما گمشدگان هستیم و در این مکان مقدس ما داریم تلاش میکنیم تا خودمان را پیدا کنیم و من یک مثالی در مورد همین جمله گمشدن و تفکر به ذهنم آمد و آن این بود که تصور کنید یک نفر رفته است در جنگل و گمشده است درختان سر به فلک کشیده و هیچ جا مشخص نیست و راه را پیدا نمیکند و این شخص میتواند خودش را اذیت کند و به اینطرف، آنطرف بزند و ساعتها، روزها، هفتهها دنبال راه بگردد و درنهایت هم برگردد و ببیند که رسیده است سر جای اول خود و راه را هم پیدا نکرده است، خسته و ناامید و تشنه و گرسنه تا اینکه تلف بشود یا میتواند یک ساعت فقط تفکر کند و روی یکتخته سنگ بنشیند و بدون اذیت کردن خودش فقط تفکر کند آفتاب از کدام طرف طلوع میکند و به کدام طرف غروب میکند اینگونه شمال و جنوب را میتواند پیدا کند.
اگر من از اینطرف بروم پس جنوب است و من میتوانم راه خودم را پیدا کنم و به همین سادگی که این جمله دارد میگوید این شخص بهجای اینکه روزها دنبال راه بگردد فقط کافی است که یک ساعت بنشیند و تفکر کند و شمال و جنوب، غرب، شرق را برای خودش مشخص کند و در ادامه این جمله میگوید نیروی القا و احیا و تحرک موجود است و آن شخصی که روزها دنبال آدرس میگردد، نه نیروی القایی برایش وجود دارد و نه نیروی تحرکی و فقط ناامیدی به سراغش میآید ولی آن شخصی که فقط یک ساعت مینشیند تفکر میکند چه نیروی القا به آن میگوید که آفتاب جایی که غروب میکند اینجا سمت جنوب است اگر شما بهعنوانمثال شهرتان به سمت شمال است شما باید خلاف جنوب حرکت کنید و نیروی تحرک در آن به وجود میآید و امیدوار میشود که بله من اگر از این مسیر حرکت کنم راهم را پیدا میکنم پس نیروی تحرک و احیا در آن به وجود میآید و مثل آن شخص قبلی تلف نمیشود و زنده میماند و این را در آخر بگویم که یک ساعت تفکر از ۷۰ سال عبادت بالاتر است، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید دوستان.

در ادامه جلسه جشن یک سال رهایی مسافر قنبر علی در نمایندگی عطار نیشابوری برگزار شد

اعلام سفر:
سلام دوستان قنبر علی هستم یک مسافر، تخریب بیش از ۱۵ سال با انواع آنتی ایکس آخرین آنتی ایکس مصرفی: شیره کشیدنی مدت سفر اول: ۱۲ ماه و چهار روز داروی درمان: شربت اوتی نام راهنما: جناب آقای یوسف عابدی ورزش در کنگره: والیبال و رهایی به لطف خدا دستان پرمهر جناب آقای مهندس و کمکهای راهنمای عزیزم ۱ سال و ۱۱ ماه است که از بند مواد آزاد و رها هستم.

خلاصه سخنان راهنما:
سلام دوستان یوسف هستم یک مسافر، تولد بههرحال مثل ازدواج میماند با من همیشه به رهجوهای خودم میگویم که تولد مثل همان زمان ازدواج است و هول میکنی و دست و پای خودت را گم میکنی و جناب آقای قنبر علی هم انگار دوباره ازدواجکرده و یک مقداری دست و پای خودش را گمکرده است و من هم همینگونه بودم و انشالله که تمامی شما دوستان این جایگاه را تجربه کنید و اما میرسیم به جناب آقای قنبر علی تولدها در کتاب ۶۰ درجه هم جناب آقای مهندس عنوان کرده است که تمامی تولدها یک پیامی را در بردارد و هدف از این تولدها این نیست که ما وقت شمارا بگیریم و شمارا اذیت کنیم و بخواهیم تکراری و طولانی بشود به خاطر این است که هرکسی از این تولد یک تفکری داشته باشد یک برداشتی نسبت به تفکر و فکر خودش داشته باشد در هفته قبل تولد جناب آقای اسماعیل بود و دیدید که جناب آقای اسماعیل با آن وضعیت و موانع و مشکلاتی که در مسیر زندگیاش بود باعث شد که من یک مقداری فکر کنم که من در کجای کارم و منی که مثل آقای اسماعیل آنچنان مشکلاتی ندارم چند چند با خودم هستم امروز هم قطعاً این تولد پیامی را برای هر شخص خواهد داشت جناب آقای قنبر علی از راه دور تقریباً فاصله ۸۰ کیلومتر جناب آقای قنبر علی میآمدند و میرفتند و چگونه میشود یک نفر بدون اینکه هیچوقت دیر برسد این مسافت طولانی را بیاید و برود و یک نفر بافاصله ۵ کیلومتری بهانه بگیرد که من دیر رسیدم سفر اولش را تمام میکند و هرکدام از ما رهجوها نسبت به راهنما چه بخواهیم و چه نخواهیم یک سری وابستگی پیدا میکنیم و وابسته راهنما میشویم و جناب آقای قنبر علی میتوانست بعد از سفر اول که راهنمایش عوض شد همین را بهانه را کند و بگوید که من باراهنمای جدید حسم نمیگیرد و از کنگره دور شود و این بهانهها وجود دارد ولی جناب آقای قنبر علی این بهانهها را نگرفت و به مسیر خودش ادامه داد چون راهنما فقط مسیر را به شما نشان میدهد و چه فرقی میکند که این راهنما من باشم یا یک نفر دیگر، جناب آقای قنبر علی رهجوی منظم و سرسپردهای بود و در سفر خود موانع یا مشکلات را پشت سر گذاشت و به رهایی رسید و امیدوار هستم که در ادامه در مسیر کنگره ۶۰ باقی بماند و برایش بهترینها را آرزو میکنم، ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید دوستان.

خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان قنبر علی هستم یک مسافر، تشکر ویژه دارم از تمامی راهنمایان و خدمتگزاران کنگره ۶۰ نمایندگی عطار نیشابوری و امیدوارم که سال خوبی داشته باشید، زمانی که برای امتحانات برای کمک راهنمایی من میآمدم، یادم است که با همان مسافت زیادی که میآمدم هنوز هم یادم است که اولین نمرهام ۸ و آخرین نمرهام ۱۹ شد و بعدازاینکه امتحانات برگزار شد و تمام شد جناب آقای یوسف گفت که چه شد؟ چهکار کردی؟ من گفتم که به امید نمره ۲۰ رفتم و انشالله که همان را هم میگیرم و من در درون خودم میگفتم که ۲۰ میگیرم ولی بازهم میگفتم که قبول نمیشوم چرا؟ چون هر بار که امتحان میدادم طراح سؤالاتمان یا جناب آقای شمس بود یا قادرآبادی ولی بالاخره به لطف خدا و تلاش من در آزمون کمک راهنمایی قبول شدم و بسیار خوشحال هستم که تلاشم نتیجه داد، کسانی که برای ورود به کنگره چند مرتبه آمدهاند من این را میخواهم بگویم، زمانی که میخواستم وارد کنگره شوم مدت دو ماه و نیم تا سه ماه من این مسافت ۸۰ کیلومتری را میرفتم و میآمدم و در آخر مرزبان مرا ثبتنام کرد و بعد وارد لژیون جناب آقای قاسم سوقندی شدم و میخواهم تشکر کنم از رهجوهای جناب آقای سوقندی که منت بر سر ما نهادند و امروز در این تولد مرا همراهی کردند و در آخر تشکر میکنم از جناب آقای مهندس به خاطر این روش درمانی بینظیر و کمکهای راهنمای محترمم و از تمامی عزیزان بسیار ممنون و سپاسگزارم که امروز در این تولد حضور داشتند، ممنون از اینکه به صحبتهای من هم گوش کردید دوستان.


تایپ و نگارش: مسافر احسان لژیون هشتم
عکاس: مسافر مجتبی لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
199