ششمین جلسه از دوره اول لژیون سردار خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی شقایق قشم با استادی مسافر مریم، نگهبانی راهنما مسافر هورا و دبیری مسافر گلناز، با دستور جلسه "وادی اول و تأثیر آن روی من" در روز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۱۵ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مریم هستم یک مسافر. سال نو را خدمت اعضای لژیون سردار تبریک میگویم. امیدوارم سال خوبی را پیش رو داشته باشید، تشکر میکنم از خانم هورا که استادی جلسه را به من سپردند. دستور جلسه "وادی اول و تأثیر آن روی من" است. زمانی که من به کنگره آمدم، اول سیدی وظایف رهجو را که نوشتم. بیشتر رعایت قوانین کنگره بود ولی در ادامه، وقتی سیدیهای بیشتری نوشتم، حس کردم قشنگترین و تأثیرگذارترین وادیها، همین وادی اول هست که ما هر چقدر هم به جلو برویم باید بازگردیم به وادی اول که همان تفکر است. الان که دارم وادی چهاردهم را مینویسم باز هم انگار باید برگردم به عقب و دوباره یک نگاهی به وادی اول بیندازم. وادیها ابزارهایی هستند که در این مسیر باید استفاده کنیم. من قبلاً یک موضوعی که در ذهنم میآمد قبل از اینکه فکر کنم، زبانم زودتر میچرخید و به خصوص در مسائلی که حساسیت داشتم یک گارد خاصی میگرفتم و اصلاً فکر نمیکردم و و به سرعت "نه" میگفتم و نمیپذیرفتم، اما از وقتی به کنگره آمدم فهمیدم که به ظاهر شاید فکر کردن خیلی آسان باشد اما فکر نکردن و اشتباه فکر کردن شاید تاوانهای خیلی سنگین داشته باشد و خدا را شکر تا حدودی توانستم بهتر پیش بروم. به موضوعها فکر کنم و بعد جواب بدهم یا در برابر بعضی از موضوعها هیچ واکنشی انجام ندهم و از آنها بگذرم. در واقع برای هر فعلی یا کاری که بخواهی انجام بدهی و بخواهی یک چیزی را خلق کنی باید قبلش فکر کنی و در این مسیری که داریم فکر میکنیم سه نیروی "القا، احیا و تحرک" هم به ما کمک میکنند. اگر من مثبت فکر کنم قطعاً نیروهای مثبت به سمت من میآیند و کمک میکنند و اگر افکارم منفی باشد نیروهای منفی به سراغم میآیند. شاید بعضی اوقات ما نمیتوانیم درست فکر کنیم. مشکلات و مسائلی که در زندگی داریم نشان دهنده این است که ما درست فکر نکردهایم. من قبل از اینکه به کنگره بیایم در هر زمینهای نیاز داشتم به اینکه به مشاور مراجعه کنم و کلی هزینه بدهم بابت یک راهنمایی که بخواهند برایم انجام دهند. کلی از وقت و هزینهها صرف مشاوره میشد و در آخر هم اگر محکوم به چیزی میشدم که مورد علاقهام نیست،ناراحت میشدم.
ولی از وقتی وادی اول را خواندم و با توجه به ابن که در کنگره آموزشها مرتب تکرار میشود، هر لحضه یک تلنگری برایم است، حداقل اینکه مسئولیت کارهایم را خودم میپذیرم و به عواقب کارها فکر میکنم و میدانم باید در هر زمینهای خودم مسئولیت را به عهده بگیرم و دیگران مسئول نیستند و اینکه دیگر طرف مقابلم را مقصر نمیدانم، حال میخواهد طرف مقابلم فرزند یا همسرم باشد یا هرشخص دیگری. قبلاً انگشت اتهام به سمت آنها بود بدون اینکه فکر کنم ولی الان میدانم مسئولیت هر چیزی به عهده خودم است و الان باید من دنبال راه حل بگردم و دیگر مهم نیست که چه کسی مقصر است و باید آن مشکل حل شود و من نمیخواهم تصمیم بگیرم که یک شبه آن مشکلات را حل کنم. باید زمان بدهم همینطور که ۳۰ سال یا ۴۰ سال با آن مشکلات جلو آمدم.
خدا را شکر یک جایی هست که میدانم مسیری که میروم درست است و آخرش مثل روز روشن است که چه میشود و به سمت نور میروی. گاهی اوقات بعضی از آدمها هستند که نمیخواهند فکر کنند و میخواهند دیگران برایشان تصمیم بگیرند. تجربهای که خودم در این مورد داشتم؛ همیشه برای خرید وسایل خانه از نظر دیگران کمک میخواستم و این برایم خیلی بد بود که وابستگی به کسی داشته باشم. خیلی خوب است آدم از کسی مشورت بگیرد که متخصص این کار است ولی اینکه همه کارها را به عهده دیگران بیندازد، این بد است. این قسمت از آموزشها برای من بسیار مفید بود، ممکن است به شکست هم منجر بشود اما این شکست تجربه خوبی برای من است و دفعه بعد اعتماد به نفس به دست میآورم. یک سری از افکارها است که فقط ذهن را شلوغ میکند و در مورد دیگران است که میگویم چرا این کار را کرد و چرا فلان چیز را انجام داد؛ اینها فقط ذهن را مشغول میکند یا افکاری که راجع به دیگران است، باید کم کم این افکاری که مربوط به من نیست از آنها دور بشوم. من فقط میتوانم راجع به خودم فکر کنم و خودم را تغییر بدهم و اگر بخواهم ربطش بدهم به لژیون سردار باید بگویم من همین الان که در این لژیون نشستم قطعاً باید پشتش تفکری باشد اولین بار که میخواستم بیایم فقط تفکرم این بود که از کنگره دریافت بیشتری داشته باشم. هنوز به آن درک و فهم درست نرسیده بودم، اما بعد از چندین جلسه فهمیدم مفهوم گذشت چیز دیگری است و من چیز دیگری در ذهنم بود. نسبت به گذشت و بخشش و آن عشق و محبت چیز دیگری است. خیلی از مفاهیم کنگره را درک کردم و اینها دارد برایم کاربردی و باز میشود و همین باعث شد که به مفهوم عشق تا حدودی پی ببرم قبلاً اگر در خانواده یک بخششی انجام میدادم، منتظر تایید بودم، این در درونم بود، هرچند در ظاهر نشان نمیدادم، ولی خدا را شکر الان دیگر دنبال آن تایید نیستم و یک ذهنیت یا افکار منفی دیگری که داشتم این بود که شمعی که به خانه رواست به مسجد حرام است. همیشه میگفتم کمک باید در خانواده خودم باشد اما با نشستن در لژیون سردار فهمیدم که بخشش میشود چیز دیگری باشد مثل الان که من روی صندلی نشستم کسانی که قبل از من آمدند و بخشیدند فکر نکردند که خانواده خودشان است، آمدند و بخشیدند به هم نوع خودشان. بخشش را از آنها میشود در لژیون سردار یاد گرفت و مفهوم عشق و گذشت از خود را از خانم هورا یاد گرفتم. واقعاً از خودشان و وقتشان گذشتند و یک جاهایی از کارشان با عشق و محبت سر ساعت میآیند اینجا و منتظر هستند که ما بیائیم. واقعاً چه میتواند باشد به غیر از عشق و بخشش و گذشت چیز دیگری نمیتوانم در آن ببینم و کل سیستم کنگره به این روال است. دست به دست هم دادند تا اینجا را آباد کنند تا من و امثال من به اینجا بیایند و به خواستههایشان برسند. در کنگره یاد گرفتم که اگر من پسانداز نکنم چگونه میتوانم از مالم ببخشم. اگر در درونم عشق و محبت نباشد چگونه میتوانم به دیگران ببخشم پس من باید درونم پر باشد تا بتوانم ببخشم که برایم جایگزینی بهتر باشد. قطعاً هر بخششی بازتابش به سمت خودت برمیگردد و آن حس رضایت و خوبی در درون خودت شعلهور میشود. امیدوارم که بتوانم با نشستن در لژیون سردار درس بگیرم و باز پرداختهای بهتری داشته باشم و انشاالله که بتوانم دنور و پهلوان بشوم.
گرد آوری و تایپ: مسافر گلناز
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
101