English Version
This Site Is Available In English

اشکی که تا به حال تجربه‌اش نکرده بودم

اشکی که تا به حال تجربه‌اش نکرده بودم

زمانی‌که متوجه اعتیاد فرزندم شدم انگار دنیا بر سرم آوار شد، روزی که فهمیدم مصرف‌کننده مواد مخدر شده است واقعاً حالم خراب و دنیای زیبایم تبدیل به جهنمی سوزان شد. اصلاً برایم قابل باور نبود، با خود فکر می‌کردم که چون فرزندم تحصیلات عالیه دارد، هیچ وقت سراغ مواد نمی‌رود و معتاد نمی‌شود، ولی او مدتی بود که در دام اعتیاد گرفتار شده بود. خانواده‌ خیلی متعصبی داشتم، قادر نبودم این موضوع را با کسی در میان بگذارم حتی نمی‌توانستم او را به کمپ ترک اعتیاد ببرم، مجبور بودم همه غم‌ و غصه‌ها را خودم تحمل کنم, بسوزم و بسازم و منتظر از بین رفتن و نابودی فرزندم بمانم.

دیری نگذشت که دخترم متوجه اعتیاد برادرش شد و دنبال راه چاره گشت، در اینترنت جستجو می‌کرد که خوشبختانه با کنگره۶۰ آشنا شد، ولی متأسفانه در شهر ما شعبه‌ای وجود نداشت و ما مجبور شدیم که به تبریز نقل مکان کنیم.دخترم مرا اولین بار به کنگره برد، وقتی وارد کنگره شدم و در اولین جلسه شرکت کردم، احساس می‌کردم وارد دنیای متفاوتی شده‌ام، مات و مبهوت بودم که راهنمای تازه‌واردین با صدای دلنشین و مهربانی خاص مرا به صندلی کنار خودش راهنمایی کرد و با صحبت‌های زیبا و دلنشین خود مرا مجذوب و شیفته خود کرد. پس از ۳ جلسه مشاوره موفق شدم راهنمای عزیز خودم را انتخاب کنم و واژه زیبای همسفر را از کنگره هدیه بگیرم، اما هر چه‌قدر به مسافرم اصرار کردم که بیاید و سفر خودش را آغاز کند، موفق نشدم، بنابراین تصمیم گرفتم که خودم به تنهایی در کنگره بمانم و آموزش ببینم و منتظر صادر شدن اذن خداوند بمانم.

سفرم را شروع کردم و با کمک راهنمای عزیزم موفق شدم گل رهایی چهل سی‌دی و سی‌ سی‌دی را از دستان پر مهر آقای مهندس دریافت کنم. تا این‌که دو ماه پیش، وقتی من بنا به دلایلی چند جلسه‌ای را که نتوانسته بودم در کنگره حضور داشته باشم، بعد از غیبت چند هفته‌ای دوباره به شعبه برگشتم که چند تا از دوستانم در کنگره صدایم کردند که مسافری آمده و سفرش را شروع کرده که هم‌نام مسافر شما و شبیه شما است، هم‌لژیونی‌هایم عکس مسافرم را در گوشی‌ام دیده بودند، ولی من باور نکردم، بعد از لحظه‌ای با چشمان خود دیدم که مسافرم در کنگره حضور دارد و این‌جا بود که در کنار راهنما و دوستانم، فرزندم را در آغوش کشیدم و باهم اشک شوق ریختیم، اشکی که من تا به‌حال تجربه‌‌اش نکرده بودم.

خدای خود را هزاران بار شکر می‌کنم که پاداش صبر و تحمل مرا این چنین زیبا داد، آری من در کنگره به باوری در ناباوری رسیدم و اکنون مدت ۲ ماه است که مسافرم، سفر بسیار خوبی را شروع کرده و او نیز چون من واژه زیبای مسافر را از کنگره و آقای مهندس هدیه گرفته است. شاکر خداوند هستم که آقای مهندس و دیگر عزیزان شال به گردن را در مسیر راه من قرار داد تا بتوانم به حال خوش برسم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار سپاسگزارم که این بستر آموزشی را برای ما فراهم نمودند و این چنین انسان‌های زیبا و دوست داشتنی را با آموزش‌های ناب کنگره آشنا کردند که به کمک من نوعی و دیگر بندگان خدا بشتابند. برای این عمل عظیم شکر، شکر، شکر...

نویسنده: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
رابط خبری لژیون دوم: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .