جلسه سيزدهم از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدى، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر سعيد، با دستور جلسه «وادى اول و تأثير آن روى من» در روز چهارشنبه ٢٠ فروردين ١٤٠٤ ساعت ١٧ آغاز به کار كرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدى هستم يك مسافر. از نگهبان و دبير عزيز تشكر مى كنم كه اجازه دادند اين جايگاه را مجدد تجربه كنم و آموزش بگيرم. اميدوار هستم كه از صحبت ها و مشاركت هاى شما بهره لازم را ببرم.
شايد صحبت هاى من تكرار مكررات باشد ولى مى خواهم برداشت خودم را از اين دستور جلسه و تاثيرى كه روى من داشته است را با شما به اشتراك بگذارم. اولين تاثير اين وادى بر روى من اين بود كه معنى تفكر كردن و فكر كردن را بر روى من باز كرد. اينكه آيا من اصلاً تفكر مى كنم يا خير؟ اين موضوع براى من روشن شد كه چه مواقعى درباره يك موضوع تفكر مى كنم و در چه مواقعى به آن مى پردازم و فقط فكر خالى است!
تجربه من از افكار اين است كه مقطعى هستند و مدام در ذهن من چرخيده و رد مى شوند اما تفكر اينگونه نيست! معنايى كه كنگره از تفكر براى من باز كرد اين بود كه تفكر هدف مشخصى دارد، درباره يك موضوع مشخص است و خواسته دارد. يك موضوع شايد به چند ماه تفكر نياز داشته باشد و موضوع ديگر به چند دقيقه اما چيزى كه اهميت دارد اين است كه موضوع مشخصى دارد.
در مقابل اما افكار اينگونه نيستند. افكار مى توانند مثبت يا منفى باشند اما در نهايت نتيجه اى براى من در پى نخواهند داشت. تفكر جور ديگرى است و مثلاً اگر مى خواهم سفر خودم را شروع كنم، قطعاً يك تفكر در پشت آن وجود دارد كه به وسيله آن، ساختارى را به وجود مى آورم و در ادامه نسبت به آن ساختار توان جسمى خودم را بالا برده و حركت مى كنم. اين موضوع مى تواند در رابطه با هر موضوعى براى من كاربرد داشته باشد و فرقى نمى كند كه درباره سفر باشد يا مسائل كارى و خانوادگى.
گاهى آن قدر افكار مثبت و منفى به سراغ من مى آيد كه من را باز مى دارد و بعدها من متوجه مى شوم كه دست من خالى است. تفكر اينگونه نيست و مانند بذرى است كه كاشته شده و بايد مدام آبيارى شده و فراموش نشود. شكر خدا آموزش هاى كنگره به نحوى است كه هر روز براى من يادآورى مى شود كه من دنبال چه مى گردم.
از طرف ديگر هم نيروهاى منفى يا بازدارنده بيكار نمى نشينند. شايد يك سرى توجيه هاى مثبت يا حتى خواسته هاى معقول هم به سراغ فكر من بيايد اما باعث مى شود به خواسته اصلى نپردازم. ساختار زمانى آغاز مى شود كه من يك نقشه ذهنى داشته باشم. مانند يك مهندس كه مى خواهد چيزى بكشد يا خلق كند كه اول تصويرِ آن را در ذهن خودش به وجود مى آورد، كاستى هاى آن را درنظر مى گيرد، آن ها را به روى كاغذ منتقل مى كند و در انتها مدام آن را بررسى مى كند و از آن ايراد مى گيرد تا به ساختار مدنظر خود دست پيدا كند.
ممنونم كه به صحبت هاى من گوش كرديد.
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
139