با توجه به اهمیت دستور جلسه "وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من"، از حضور آقای محمود هنربخش بهره جستیم و با ایشان گفت و گویی ترتیب دادیم. اکنون شما را به خواندن آن دعوت می کنیم.
-سلام. لطفاً خود را به رسم کنگره معرفی نمائید و برای ما بفرمائید چگونه با کنگره ۶۰ آشنا شدید؟
-سلام، محمود هستم یک مسافر. آنتی ایکس مصرفی پانزده سال تریاک و شیره بود. روش درمان، DST؛ داروی درمان، شربت OT؛ ۱۰ ماه و ۱۸ روز سفر کردم؛ راهنمایم آقای ترابخانی هستند. آزادی تقریباً ۲۲سال.
پسرخاله من در ستاد مبارزه با مواد مخدر بود. ایشان از کسانی بود که از نزدیک شاهد وضعیت خراب من و فرو رفتن من در تاریکی ها بود. یک روز با من تماس گرفت و گفت بیا می خواهم تو را به یک جای خوب ببرم. البته فکر نکنم خودش هم آن موقع دقیقاً خبر داشت که آن جای خوب، چقدر جای خوبی است (با خنده). گفت یک آقای مهندسی هست که در زمینه ترک اعتیاد کار می کند و من می خواهم تو را پیش ایشان ببرم. من گفتم باشد و در نهایت قرار گذاشتیم و خدمت آقای مهندس رسیدیم. مشاوره اولیه ام با خود آقای مهندس بود در همان اتاقشان. آن روز دوشنبه بود و اولین سال آزادی دیده بان محترم، جناب آقای مجدیان. آقای مهندس راجع به کنگره با من صحبت کردند و سپس گفتند برویم پایین تولد داریم. سه نفری پایین آمدیم. من نگاه کردم و دیدم عجب فضایی است. علی مجدیان آن بالا ایستاده بود و مادرش می گفت ما با مصرفِ علی مشکلی نداشتیم؛ فقط از او می خواستیم که بیاید و در خانه مصرف کند. من آن موقع از خودم پرسیدم پس چرا ترک کرده!؟ از همان زمان جذب کنگره شدم.
آن روز وقتی بچه ها را دیدم که خدمت می کنند و می روند و می آیند و کارها را انجام می دهند به پسرخاله ام گفتم من یک روزی در تمام این جایگاه ها کار و خدمت می کنم و بعدها همان هم شد. طریقه آشنایی من با کنگره به این صورت بود.

-می خواهیم نظر شما را در مورد وادی چهاردهم جویا شویم و بدانیم چگونه می توانیم عشق حقیقی و عشق غیرواقعی را تشخیص بدهیم.
-به نظر من به خصوص وادی چهاردهم یک جهان است که بخش های مختلف آن هر کدام یک کهکشانند. من تا اینجا تا بخش ۹ وادی را نوشتم. در هر بخش نکات زیادی وجود دارد و سعی کردم آن نکته و نکاتی که تأثیر زیادی رویم داشته اند را یادداشت کنم تا سال آینده که دوباره به وادی برمی گردم بتوانم برداشت های بیشتری از آن ها داشته باشم.
یک روز از آقای مهندس پرسیدم: آقا چرا آنقدر تکرار (وادی ها)!؟ آقای مهندس گفت: تو مگر مسافر نیستی؟ گفتم: هستم. گفتتند: مگر سفر نمی کنی؟ گفتم: چرا آقا. گفتند: مگر در مسیر نیستی؟ گفتم: بله. گفت: خب پس نیاز به آبادی داری که در آنجا استراحت کنی و نیرویی بگیری. گفتم: درست است. گفتند: این وادی ها تکتکشان همان آبادی ها هستند.
آبادی اول، آبادی دوم، آبادی سوم و تا آخر. شما درواقع یک هفته فرصت دارید که از یک آبادی آن چیزی که می خواهید را بدست بیاورید و جذبش کنید. سپس می روید به آبادی بعدی.
وادی چهاردهم انسان را در خودش نگه می دارد و کار سخت می شود.
من یک چیزی را خیلی خوب یاد گرفتم و آن این است که وادی ها حقیقت هستند. حقیقت چیزی است که از قبل بوده، امروز هست و در آینده هم خواهد بود. من تنها می توانم خودم را در راستای حقیقت قرار دهم و نمی توانم دخل و تصرفی در آن داشته باشم. من نمی توانم حقیقت را تغییر دهم، نمی توانم به سلیقه خودم عوضش کنم؛ تنها باید تمام تلاشم را بکنم تا در راستای حقیقت قرار بگیرم.
در راستای وادی محبت قرار گرفتن کار سختی است. یعنی بنظر من بنابر چیزهایی که آقای مهندس در وادی توضیح می دهند، محبت واقعی کار آسانی نیست.
استاد سردار یک پیام دارند که می گوید: به عقیده ما پیوندهای خانوادگی امری صوری و قراردادی است. اگر پیوند محبت در آن ها وجود داشته باشد آن را پایانی نیست؛ در غیر اینصورت افراد فامیل مانند اعضای خانواده می مانند که در یک هتل چند صباحی را با هم زندگی میکنند”. یعنی پیوند محبت واقعی به این میزان می تواند تاثیرگذار باشد که اگر حتی بین پدر و پسر برقرار نباشد، رابطه صرفاً یک رابطه صوری و قراردای است.

-استاد سردار می گویند وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند معنی محبت لمس می شود. این باورها کدامند؟
-در سی دی های اخیر، آقای مهندس راجع به باور صحبت کردند. استاد سردار گفته برای باورها ارزشی نیست.
من باور دارم که دروغ گفتن بد است، ولی دروغ می گویم. این باور هیچ ارزشی ندارد. من باور دارم که غیبت کردن بد است، ولی غیبت می کنم. این باور هیچ ارزشی ندارد. ولی وقتی محبت را باور داری و محبت واقعی را انجام می دهی، باورها با محبت واقعی عجین می شوند و معنی محبت را لمس می نمایی. چون لمس کردن و احساس کردن محبت به آن شکل واقعی، کار هر کسی نیست. کار کسانی که بیرون از اینجا راجع به محبت صحبت می کنند ولی در راستای آن هم قرار نمی گیرند نیست.
منتها بچه های کنگره همه شان می توانند. چون خودشان در حال حس کردن محبت واقعی هستند. وقتی با تمام وجود محبت واقعی را حس میکنند، آن وقت به جایگاه لمس کردن آن هم می رسند.
.JPG)
-بنظر شما چگونه می توان جلوی امواج مخرب را گرفت تا بتوان صدای عشق را شنید؟
-یک نوشتاری به دست من رسیده بود، عقاب ۸، که در آن آقای مهندس یک داستانی را در رابطه با امواج عشق تعریف کرده بودند. گفتند در جنگلی، پادشاه جنگل، شیر تصمیم می گیرد کارناوالی راه بیاندازد. کارناوال عشق و محبت. همه را دعوت می کند. پرنده ها سازشان را می آورند، یکی چنگ می زند، یکی تار می زند، دیگری فلوت می زند و همه مشغول جشن می شوند. ناگهان یکسری مهمان ناخوانده (امواج منفی) وارد کارناوال می شوند. خرس می آید نعره می کشد، فیل می آید عربده می کشد و جشن بهم می ریزد. آقای مهندس می فرمایند وقتی صدای بلند و امواج منفی وجود داشته باشند، یک موقع هایی صدای ریز و ظریف عشق شنیده نمی شود.
ما اینجا در کنگره به خوبی می توانیم این دو موج را از هم متمایز کنیم؛ چون به دانایی رسیدیم و گوش شنوایی داریم و حواسمان جمع است. پس صدای عشق را به خوبی می توانیم تشخیص دهیم.
-آثار و نشانه های وادی چهاردهم را در کنگره چگونه می بینید؟
-من فکر می کنم جواب سوال شما باز برمی گردد به همان درس هایمان که آقای مهندس فرمودند. “دیو چو بیرون رود فرشته درآید” نیست. اول فرشته باید بیاید تا دیو برود. روشنایی باید بیاید تا تاریکی برود. عشق باید بیاید تا قهر برود. در کنگره این اتفاق در حال رخ دادن است. در اینجا ما زور نمی زنیم و به خودمان فشار نمی آوریم تا با تاریکی مبارزه کنیم. ما اینجا با قهر مبارزه نمی کنیم که از بین ببریمش.
امواج همه ما که اینجا هستیم، امواج خیلی خوبی است و در راستای حس خوب و عشق است؛ بنابراین خود به خود هر کسی هم که وارد می شود، عنصر تشکیل دهنده اش تغییر پیدا می کند و جنسش از جنس محبت می شود. نمی شود غیر از این باشد. یعنی حتی اگر یک تازه وارد بخواهد در یک ماه اول کمی قهر کند یا مثلاً ناسپاسی کند، نمی تواند. چراکه قدرت امواج عشق آنقدر زیاد است که او هم خود به خود با این امواج همراه می شود و حرکت می کند. البته این موضوع نیاز به پارامتر زمان و تکرار دارد.
-تعطیلات نوروزی چگونه می تواند برای مسافران یک فرصت باشد؟
-برای خود من تعطیلات نوروز بهترین فرصت برای نوشتن سی دی است. آنقدر این کار را دوست دارم که یک بخش عمده از زندگی ام شده است. هر زمان بشود سی دی نمی نویسم؛ بلکه خودم زمانش را تعیین می کنم. یکی از ساعت های سی دی نوشتنم ۵ صبح است و دیگری ۷غروب تا ۸. این ساعت ها را صرف چیز دیگری نمی کنم.
سی دی نوشتن بهترین راه ارتباط، بهترین راه یادگیری و بهترین راه عشق و محبت است. مخصوصاً نوشتن سی دی های وادی چهاردهم. چون بخش های سی دی وادی چهاردهم مثل یک سریال می مانند. وقتی شروع به نوشتن می کنید دائم در انتظار هستید که ببینید در ادامه چه می شود، خطابه ها به کجا می رسد، اهالی چه سوالی می کنند و جانشین چه می گوید. این ادامه و ادامه و ادامه کاری می کند که نمی توانید از آن دست بکشید و باید حتماً بنویسید. بنظر من نوشتن سی دی در تعطیلات بهترین کار است.
.JPG)
-به عنوان کلام آخر چه پیامی برای مسافران سفر اول و دوم دارید؟
-برای مسافرین سفر اول همان پیام سفر اول که می گوید: همسفر! تو بر مركبي نشستهای كه گرچه دير به مقصد ميرسی، اما سالم و كامياب خواهی رسيد. پس عجله نكن و در جای خود بنشين و تا مقصد به آنچه علاقه داری مشغول باش تا با كمك خودت و ياری همسفران به پايان نقطه برسی.
اما بينديش، نکته اینجاست، كه وقتي اين سفر تمام شد آنجا تو را پاداشی نيكو خواهد بود و آن پاداش بند عشقی است كه بين تو و قدرت مطلق (الله) برقرار ميگردد.
برای مسافران سفر دوم هم پیام سفر دوم که می گوید: اكنون پيامی برای رهايافتگان از مسئله بيماری اعتياد كه قسمت يا مرحله دوم را آغاز نمودهاند، يعنی همان شناخت خويش. زيرا اين مرحله بسيار تا بسيار مهم میباشد. اشخاصی كه به نيروهای الهی اعتقادی ندارند برای مهيا نمودن آنان به جهت تحكيم بندهای آنان با بنـدهای اولين، بسيار مهم است كه در مرحله دوم بسيار پخته و صيقل داده بشوند.
اينك متن پيام! نکته اساسی اینجاست. این متن پیام یک ویرگول دارد. می گوید:
همسفر، از بندی كه آزاد شدهای تو را سرمست نگرداند و برای اينكه بدانی، سفر دوم به مراتب هم سخت و هم سهل است.
دستهايت را به نشان پيچش در هم و به سوی آسمان نگهدار و تا آنچه دريافت ننمودهای از ادامه باز نايست و بدان همسفران در آن مكان لا مكان تو را ياری خواهند نمود.
-خیلی ممنون و بسیار متشکرم که با ما گفت و گو کردید.
[بیشتر]؛ گفت و گوی آزاد پیرامون خطوط بطلان با آقای محمود هنربخش
-لطفاً برای ما در مورد خطوط بطلانی که جناب مهندس در سی دی ها مطرح می کنند کمی توضیح بدهید و بفرمایید به چه شکل هستند؟
-خطوط بطلان البته در یک سی دی نیست. از آنجایی که من خیلی کنجکاوم، برایم خیلی مهم است که استادم روی کدام یک از باورهای قبلی من در رابطه با خیلی از موضوعات خط بطلان می کشد و آموزش جدید من در این رابطه چه خواهد بود. این موضوع برایم خیلی مهم است.
اولین آن ها برای من در همان بدو ورود به کنگره و مربوط به رنگ زرد بود. قبل از اینکه وارد کنگره شوم همه می گفتند رنگ زرد نشانه نفرت است. گل زرد به کسی ندهید و رنگ زرد اینطور است و آنطور است. ولی آقای مهندس یک خط بطلان روی آن کشیدند و گفتند رنگ زرد نشان محبت است و رنگ پرچم کنگره زرد است.
در رابطه با خطوط بطلان، آقای مهندس در یکی از سی دی ها می فرمایند عصای پیری ما فرزندان ما نیستند؛ بلکه ماهیچه ها و عضلات ما هستند. این باور که عصای دست پیری ام بچه هایم هستند باوری بود که از قدیم داشتم و آقای مهندس یک خط بطلان روی آن کشیدند و گفتند نه؛ عصای پیری شما، بدن سالم و ماهیچه ها و عضلات شما هستند. این موضوع برایم خیلی جالب بود.
موضوع دیگر، بحث آهن بود که آهن از جای دیگری به زمین آمده. من تا قبل از آن فکر می کردم در خود کره زمین بوده تا اینکه آقای مهندس این موضوع را مطرح کردند و این هم یکی از خطوط بطلان بود.
یک خط بطلان دیگر مربوط به بحث تمدن بود که چه کسی می گوید تمدن از آن یونان است!؟ آقای مهندس می فرمایند تمدن مال ایران است. همه می گویند تمدن برای یونان است درصورتی که آقای مهندس می فرمایند تمدن از آن ایران است و یکی دیگر از خطوط بطلان این بود.
یک بحث دیگر بحث زبان ها و کلمات بود که زبان ها در زمین بوجود نیامده اند. توجه کنید که همه این موضوعاتی که گفتم در سی دی های متفاوت مطرح شده اند و باید به دنبال آن ها گشت و پیدایشان کرد.
یکی از مهمترین خطوط بطلان در بحث فنی و در رابطه با اعتیاد است که آقای مهندس می فرمایند چه کسی گفته باید دست هرکسی که در حوزه درمان اعتیاد مشغول فعالیت است را ببوسیم!؟ اصلاً همچین چیزی نیست. آیا بنظر شما هر کسی که در این حوزه فعالیت می کند کارش درست است؟ بعد نگاه می کنیم می بینیم نه، اینطور نیست. می گویند اگر قرار است دست کسی بوسیده شود آن دست کسی است که در راه درست کار را انجام میدهد و راه هم یکی است و درمان اعتیاد یک راه بیشتر ندارد.
بحث دیگر، “فیض روح القدس ار باز مدد فرماید، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد”. آقای مهندس گفتند چه کسی گفته دیگران می توانند کاری که مسیحا می کرد را بکنند!؟ مثالی می زنند و می گویند مثل اینکه من الان به یک سفر اولی بگویم تو از فردا دیده بانی. دم مسیحایی به او بدمم ببینم می تواند دیده بان شود!؟ نه.
یکی دیگر از خطوط بطلان در سی دی نامه ۹ و مربوط به عملیات معکوس بود که می گوید آیا این چیزی را که به بیمار می دهی می توانی پس بگیری؟ باور پزشکی اینطور است که با پس گرفتن چیزی که به بیمار می دهد اصلاً کاری ندارد؛ ولی آقای مهندس می گویند آیا این قرص یا تریاک یا هر چیز دیگری را که به عنوان دارو به بیمار می دهی می توانی حتماً پس بگیری؟ این خط بطلان دیگری است که آقای مهندس بر روی باورها کشیدند و بسیاری خطوط بطلان دیگر که این خطوط بطلان را در ادامه هم خواهیم داشت.
آقای مهندس می گویند دنیا از تحقیق به درمان می رسد ولی کنگره ۶۰ از درمان به تحقیق رسید و این هم یکی دیگر از خطوط بطلانی است که جناب مهندس روی اشتباهات دنیا کشیدند.
-با تشکر
تاریخ گفت و گو: ۱۴۰۳/۱۲/۲۶
مصاحبه کننده: مسافر حسین، لژیون یکم
ارسال: مسافر کاوه، لژیون یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
۲۱۹